در این مقاله نویسنده به اهمیت خلق و جعل می پردازد و اینکه هر فاعل توانا برای موجودی که خلق کند هدفی را قرار داده است. آفرینش خدا که با تولید و زاد و ولد فرق دارد هرگز بی دلیل نیست و خدا با جعل خود ویژگی های لازم را به هر پدیده عطا، و هدف خویش را از خلقت آن بیان کرده است تا آن پدیده بر اساس آن عمل کند. به نظر میرسد نسبت به استفاده صحیح از واژه جعل در فرهنگ دینی ما با آن همه تأکیدی که قرآن برآن دارد جفا شده است. از این گذشته خدا برای خوب اجرا شدن فرامین خود همواره حاضر و ناظر است و بر همه پدیده ها اشراف حضوری دارد اما این حضور با آنچه در وحدت وجود مطرح می شود فرق دارد؛ زیرا حضورش حضور مدبر و مدیری آگاه است که فرمانش در همه جا ساری و جاری است. خدا در عین حالِ استفاده از ابزار، بر خلاف همه موجودات خود به طور مستقیم به تدبیر جهان می پردازد و مخلوقاتش هم به طور مستقیم با او مرتبط اند. ملک و ملکوت پدیده ها در دست خدا است و همه گوش به فرمان خالق در حال انجام وظیفه هستند، فقط بشر هست که با اختیاری که خدا به او داده است می تواند در حوزهای محدود به عرض اندام بپردازد؛ اما هرگز چیزی از دائره قدرت خدا خارج نیست. فقر ذاتی پدیده ها عامل حرکت و اجرای اهداف جعل است. و چنانچه غفلت شود، و سریعاً بازگشتی صورت نگیرد عواقب خاص خود را خواهد داشت.
مقدمه
بسیاری از اعتقادات ما اگر از منبعی موثق گرفته نشود و دائم به تنقیح آنها پرداخته نشود به ناگزیر مولود ذهنیات خودساختة ما خواهد بود که حتی سامان دادن آن ها به زعم خود نه تنها مشکل به وجود آمده را حل نکرده ایم بلکه پیرایه هایی را بر آن بسته ایم که بیشتر ما را از واقعیات دور کرده است. رابطه بین خدا و انسان از مهمترین روابط در زندگی بشر بوده و همواره نسبت به آن دغدغه داشته است. عده ای به خاطر ترس، عده ای به خاطر عشق و عده ای به خاطر امید خدا را پرستیده اند. علی (ع) این رابطه را سه نوع می داند: عبادت تجار، عبادت عبید و عبادت احرار (نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷)!
طبقه بندی ارتباط ما با خدا مخلوق همین نوع تفکر است. اگر به افسانه ها و اساطیر هم بنگریم می بینیم که بشر در طول زندگی خود و با فاصله گرفتن از تعالیم انبیا، ضمن اعتقاد به وجود قدرتی لایزال برای اجرای فرامین آن قدرت بی منتها بر اساس آنچه در زندگی خود دیده، افسانه ها ساخته و برای وی تشکیلاتی همانند شاهان قدر قدرت ساخته و پرداخته اند (راسخون، ۲۶/۳/۱۳۹۸)، و بعضاً عرفا هم به شکل دیگر با این مسئله برخورد کرده اند. آنچه فلاسفه و عرفا ساخته است در بعضی موارد بی شباهت با اسطوره ها و افسانه ها نیست تنها نامشان و مسئولیت شان عوض شده است (فیلوزوفر ات اسپیس [۱]، تاریخ بازدید ۱۳۹۸/۳/۲۶). باید از راه درست با مسائل برخورد کرد و گرفتار خرافات نشد. وجود آیات متشابه در قرآن هم برای تدبر است و هم برای جلوگیری از دستبرد نااهلان، تا اینکه هر نسل با دقت بیشتر درآنها واقعیت را تفسیر کند؛ اما بسیاری آن را بر وفق نظرات انسانی و مدیریت بشری تفسیر و توجیه نمودهاند. و به قول مولوی:
پادشاهان مظهر شاهی حق
عارفان مرآت آگاهی حق
طبقه بندی هایی که فلاسفه و عرفا کرده اند به احتمال برای حل مشکلات خودساخته ذهنی به وجود آمده توسط عده ای از آنان است. به عنوان نمونه، ساختن عوالم چندگانه و یا اقنوم های گوناگون، نه تنها مشکلی را حل نکرده بلکه بر مشکلات افزوده است.
سؤالاتی که در این مقاله مطرح اند عبارتند از:
۱. آیا خلق با امر یکی است؟
۲. آیا خلق با جعل یکی است؟
۳. آیا خلق فقط به مشهودات تعلق می گیرد؟
۴. آیا خلق از طریق زاد و ولد است؟
۵. آیا جعل همان علت و همان نظم موجود در جهان آفرینش است؟
۶. خدا در خلق و جعل چگونه عمل می کند؟
۷. چگونه می توان بر طبق جعل خداوندی حرکت کرد؟
۸. نقش دعا در این مورد چیست؟
خلق، آفرینش و جعل، بیان هدف و عطا کردن ویژگی(ها) به پدیدههاست
خلق پدیدآوردن، و جعل برای چه منظور پدید آوردن با اعطای خاص خداست. یکی از معانی خلق پدید آوردن از هیچ (اوجده و ابدعه من العدم، المنجد) است. در بین معانی گوناگونی که برای جعل آمده معنی اعطا کمتر مورد توجه قرارگرفته است. جعل، علاوه بر خلق، قرار دادن، اعطا و بخشیدن است (سجادی، ۱۳۷۹، ۱۸۱؛ المنجد، ۱۹۸۶) به این معنا که آنکه می آفریند به او خاصیتی اعطا می کند و طبعاً این اعطای خاصیت، و نشان گذاری هدف، به نوعی علت وجودی آن را تشکیل می دهد. آیه «قال ربنا الذی اعطی کل شیئ خلقه ثم هدی» (طه، ۵۰) یعنی: گفت پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است، مشعر بر این مفهوم است. از خلق کمتر سخن میگویم زیرا برای همه بدیهی است که جهان آفریده خدا است و بشر هم به عنوان جانشین و خلیفه خدا تا حدودی در بعضی موارد می آفریند. باید توجه داشت که در خلق هم که به صورت ابداع و پدیدآوردن از هیچ است، بسیاری تحت تأثیر آموزه های یونانی ولو با صبغه عرفانی به انحراف رفته اند که توضیح آن خواهد آمد. اما آنچه بیشتر میتواند به ما در فهم حقایق جهان یاری رساند مفهوم جعل است. اگر چه خلق هم بدون هدف معنا ندارد ولی جعل به عنوان نرم افزار خلق، در جای جای قرآن هدف آفرینش هر پدیده را بیان کرده است.
با اینکه جعل معانی متعددی دارد، در اصطلاح فارسی زبانان به ویژه در اصطلاح حقوقی اغلب معنای منفی دارد (دهخدا، ۱۳۷۷) و هر کس جاعل باشد گویی که به ناحق بر انجام کاری اصرار داشته است. شاید این هم به این علت باشد که جاعل اصلی خداست و هرکس بخواهد در جهانِ خلقت جعل کند گویی به انحراف افتاده است.
قرآن به دو مسئله خلق و جعل توجه فراوان نموده است. خلق و مشتقات آن در حدود ۲۴۰ بار و در مقابل جعل و مشتقات آن در حدود ۳۰۰ بار در قرآن تکرار شده است (فؤاد عبد الباقی، ۱۳۸۳ق.). این شاید به این علت باشد که جعل به هدف وجودی، علت و خاصیت درونی اشیاء توجه دارد و بی شک هیچ خلقی بدون علت و هدف آفریده نشده است. مضافاً اینکه در خلق یک پدیده ممکن است اهداف گوناگونی وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال می توان به خلق زمین اشاره کرد که در آن اهداف (جعل) متعددی نهاده شده: هم مهاد (گهواره) است «اَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» (نیأ، ۶)، و هم فراش است «و الارض فرشناها و نعم الماهدون» (ذاریات، ۴۸)، و هم در آن معایش خلائق است «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ» (اعراف ۲۳۱)، و هم کوهها و راهها را در آن قرار دادیم «جَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَا» (انبیا، ۳۱ )، هم رام انسان است «هو الذی جعل لکم الارض ذلولاً» (ملک، ۱۵) و هم محل اجتماع مردم است که «الم نجعل الارض کفاتاً» و... و. جالب اینکه این جعل خود می تواند به شقوق فراوان دیگری تبدیل شود و زمینة مطالعات بیشتر را فراهم آورد؛ به این معنا که حال که زمین مهد است چرا و چگونه مهد بودن آن تحقق می یابد و یا باید آن را شناخت و از آن بهره برد. حتی خدا آنچه را که انسان می سازد را به خود نسبت میدهد مانند «و له الجوار المنشآت فی البحر کالاعلام» (رحمن، ۲۴) و برای اوست کشتی های ساخته شده که در دریا به حرکت درمی آیند.
متأسفانه با این همه تأکید قرآن بر مقوله جعل اغلب مفسران آن را یا با خلق مرادف گرفته و یا کمتر از اهمیت آن بحث کرده اند و فلاسفه هم به نوبه، آن را در دائره بحث وجود و ماهیت محصور کرده و جعل را به یکی از آن دو نسبت دادهاند. عبارات زیر نمونه هایی از موارد بالا را ارائه میکنند. سید عرب در دائره المعارف بزرگ اسلامی می نویسد ( ۱۸، ۲۲۶): جعل اصطلاحی فلسفی به معنای ابداع هویت و ذات شیئ به نحو خاص که همان وجود شیئ است. جعل در لغت به معنای خلق و صنع و صیرورت و در اصطلاح فیلسوفان به معنی ایجاد است. این اصطلاح در فلسفه یونان معادلی نداشته است. اما حکیمان مسلمان یکی از مباحث فرعی جعل را از آراء پیروان رواقیان در عالم اسلام دانسته اند (صدرالدین، المشاعر، ۳۷؛ نراقی، ۷۷). نیز به گفته فاضل تونی از مفهوم سخنان ارسطو مستفاد می شود که وی وجود را مجعول می دانسته است. اصطلاح جعل احتمالاً از قرآن کریم (بقره، ۲۲؛ نحل، ۸۱) به علم کلام راه یافته است و سپس در فلسفه اسلامی حکیمان پس از ابن سینا و سهروردی در مباحث «علیت»، «امکان»، و «وجود و عدم» از آن سخن گفته اند.
همانطور که ملاحظه میشود متن بالا جعل را به جای اصطلاحی قرآنی اصطلاحی فلسفی میداند و آن به ابداع هویت و ذات شیئ اطلاق شده که فلاسفه از آن بهره برداری کرده اند. جالب است که بر اساس نظر فوق، برای جعل که واژه ای قرآنی است معادلی در فرهنگ فلسفی یونانی نیست. و عجیبتر آنکه، با آن همه تأکیدی که قرآن بر جعل دارد و به روشنی هدف از آفرینش مخلوقات را بیان میدارد، گفته است به احتمال از قرآن گرفته شده است! همچنین، در عبارات فوق آن را به مباحث فلسفی وجود، امکان، و علیت مربوط دانسته است. می توان پرسید که با آنکه جعل واژه یونانی نیست از کجا و توسط چه کسانی به یکباره بار فلسفی پیدا میکند و آن همه تأکید قرآنی نادیده گرفته و در بحث ماهیت و وجود خلاصه می شود؟
در دانشنامه جهان اسلام (۱۳۷۵-) ذیل ماده جعل می خوانیم: جعل از مباحث فلسفه و از احکام وجود و ماهیت و در لغت به معنای قراردادن، خلق کردن، گردانیدن، شروع به کارکردن، آشکار ساختن و نامیدن است (خلیل بن احمد؛ شرتونی) و در اصطلاح فلسفه، اعطای واقعیت به شیئ است که واقعیت ذاتی آن نباشد. بحث در باره جعل، در واقع بررسی این مسئله است که مجعول و اثر جاعل چیست؟ به عبارت دیگر، علت به معلول خود چه عطا می کند که آن را واقعیت و تحقق عینی می بخشد؟ بدین ترتیب مدار و محور آموزه جعل، اثر خاص جاعل، علت در شیئ ممکن است که ذاتاً وجودش ضرورت دارد نه عدمش و برای خروج از این تساوی نسبت به وجود و عدم، نیازمند علتی است که یکی از دو طرف را ایجاب کند (۴۴۶) ...غالب حکمای اسلام پس از ملاصدرا، تحت تأثیر آراء و نظام فلسفی او، در باره جعل، به پیروی از وی به نظریه مجعول بودن وجود قائل شدند (برخواه، دائره المعارف جهان اسلام، ۴۵۰).
باز در فراز بالا مشاهده می شود که با آنکه به نقش اثرگذاری جاعل در مجعول و اعطای نیازمندی آن اشاره دارد و به حق بحث علت وجودی واقعیت را متذکر می شود، ولی آن را انحصاراً به منازعه وجود و ماهیت که قرن ها مورد اختلاف حکما بوده و هم اکنون هم ادامه دارد مرتبط می کند؛ اما از بیانِ گذاردن خواص و ویژگی های منحصر به فرد برای هر پدیده به عنوان علت وجودی آن پدیده دریغ دارد. در ضمن به نظر می رسد تناقضی هم در عبارات بالا وجود دارد و آن «اعطای واقعیت به شیئ است که واقعیت ذاتی آن نباشد» زیرا قوام وجودی هر واقعیت به واقعیت ذاتی آن است و خلق هر چیز یعنی دادن واقعیت به هر چیز درهر حال، اگر بگوئیم که جعل، بیان هدف و علت خلق آن پدیده است در واقع خواست جاعل را از خلق بیان داشته ایم.
استاد حسن زاده آملی (۱۳۷۸، ۱۶۳) در مُمِدّ الهمم در شرح فصول الحکم در باره جعل و نسبت آن با وجود و ماهیت چنین می نویسد: و اختلاف در خواص پیدا می شود که این بنفشه است و آن گل گاوزبان. و این حدود را در لسان حکما ماهیات گویند و در لسان عرفا اعیان ثابته و فیوضات باری تعالی. و مبدأ وهاب فیاض به لسان حال هر عینی که همان استعداد و تقاضا و سؤال ذاتی اوست افاضه می فرماید و اسناد امساک و بخل در اعطای خواسته های اعیان به واجب مطلق و غنی بالذات که «یداه مبسوطتان» راه ندارد. و آنچه از اوست افاضه وجودات بالذات است. و حدود ناشی از اعیان آنهاست و به اصطلاح مجعول بالذات وجود آنهاست نه ماهیات آنها که همان اعیان باشد... این همان است که حکما می گویند: ماهیت مجعول به جعل جاعل نیست یعنی ذات و ذاتی علت نمی خواهد. الذاتی لایعلل و العرض یعلل. مثلاً وجود که عارض بر ماهیت است علت می خواهد در موجود شدن نه اینکه خود ماهیت در ماهیت شدن علت بخواهد.
همان طور که از مطلب بالا استفاده می شود اولاً جعل به ماهیت نسبت داده شده که مورد استفاده حکما است و عرفا از آن به اعیان ثابته تعبیر می کنند. ثانیاً ماهیات یا اعیان ثابته را آنچنان مطرح شده که گویی موجودند و منتظر دریافت فیض باری، با آنکه در بسیاری از موارد گفته می شود که ماهیت به خودی خود چیزی نیست (ابراهیمی دینانی، ۱۳۶۷) و ثالثاً مجعول بالذات را وجود می دانند که مجعول بالعرض علت می خواهد و چون وجود عارض بر ماهیت می شود پس علت میخواهد و لابد آن علت خدا است. سجادی در فرهنگ مصطلحات فلسفی ملاصدرا (۱۳۷۹، ۱۸۱ -۱۸۲) به نقل از اسفار در باره جعل مینویسد: در اصطلاح فلاسفه عبارت از اثر خاص فاعل است که مناسب با معنای آفریدن باشد. بعد از فراغ از این قاعده که «کل ممکن زوج ترکیبی له وجود و ماهیه» مسئله جعل مطرح شده است، بر این مبنی که آیا کدام یک از دو جزء «وجود و ماهیت» در اشیاء مجعول بالذات اند و کدام مجعول بالعرض و آیا اثر فاعل اولاً و بالذات وجود است یا ماهیت و یا آنکه هیچکدام نیست؛ بلکه اثر جاعل عبارت از اتصاف ماهیت به وجود است. در این زمینه نظراتی چند اظهار شده است: بعضی گویند مجعول بالذات ماهیت است و وجود مجعول بالعرض است؛ بعضی گویند مجعول بالذات وجود است و ماهیت مجعول بالعرض بوده و عبارت از حدود وجود است و بلکه در تمام امور مجعول بالذات وجود عینی اوست و وجود اصل در تقرر است؛ بعضی گویند مجعول بالذات نفس صیرورت ماهیات موجوده می باشد؛ بعضی گویند مجعول بالذات مفهوم وجود بما هو وجود است. صدرا گوید مجعول بالذات و معلول بالذات انحای وجودات است به جعل ابداعی بسیط که بافاضه خاص و تجلی اول موجودات عالم از کتم عدم پدیدآمده اند و به تجلی دوم مراتب کثرات صفاتی، اسمائی و افعالی نمودار گردیده اند.
فلاسفه در این باره جعل را دو نوع دانسته اند. جعل بسیط و جعل مرکب که احتمالاً برگرفته از تفکرات فیلسوفانه آنان است. تقسیمات جعل به بسیط و مرکب به این معنا است که «جعل الشیئ»، یعنی چیزی را آفرید و «جعل الشیئ شیئاً» چیزی را چیز دیگر قرار داد، که مناسب دعوای قائلان به اصالت ماهیت و وجود است. اما این تقسیم را عده ای قبول ندارند: احمد احمدی (۱۳۸۸، ۱۹۸-۱۹۹) با آنکه ماهیت را قبول ندارد به مسئله جعل در فصول هستی شناسی کتابش، بُن لایه های شناخت، پرداخته و پس از ذکر قول خواجه نصیر طوسی در شرح تجرید از قول لاهیجی، با آنکه طرفدار اصالت ماهیت است، در رد وجود جعل مرکب اظهار می دارد: وجود، چیزی نیست که به ماهیت بپیوندد و ماهیت با آن تحقق یاید؛ بلکه وجود خود، تحقق و حصول و واقعیت ماهیت است... شما ماهیت را در خارج موجود انگاشتید که جاعل، وجود را به آن ضمیمه می کند و این باطل است؛ زیرا ماهیت وقتی نخست تحقق داشته باشد، پس موجود است، چون مراد از وجود، چیزی جز همان کون و تحقق ماهیت نیست، دیگر چه نیازی است که وجود به آن ضمیمه شود... بنابراین تعلق جعل به چنین چیزی، که در اصطلاح جعل مرکب نامیده می شود آشکارا باطل است؛ بلکه آنچه تحقق می یابد مجعول به جعل بسیط است.
اما نکته ای که جالب است این است که احمدی (۲۰۳) هم جعل و علیت را مترادف می داند و حتی جعل را زیر مجموعه علیت بر میشمرد و اختلاف بین اصاله الماهی های ها با اصالت الوجودی ها را بحثی لفظی می داند.
نکتة دیگر اینکه دائره جعل در قرآن بسیار وسیع است و اگر چه بعضی آن را با خلق مترادف گرفته اند اما به نظر نمی رسد این پندار دقیق باشد. زیرا خدا وقتی از خلق و آفرینش سخن می گوید می تواند مقصود را بیان کند. اینکه از جعل به وفور استفاده می شود نشان از هدف، علت و خواصی دارد که خدا در موجودات قرار داده است و این به خوبی در آیات مشخص است، و در این صورت است که می توان جعل مرکب را پذیرفت. منحصر کردن آن در دائره اثبات اصالت وجود، یا ماهیت که برگرفته از آرای دیگران است و توسط بزرگان فلسفی/ عرفانی ما به کار گرفته شده است، دور از واقعیت به نظر می رسد.
بنابراین، جعل به معنای قراردادن و عطاکردن یا مربوط به گذشته است که خدا چنین قرارداده است ویا مربوط به آینده است که می خواهد چنین باشد؛ نیز یا در امور تکوینی است و یا تشریعی. اگر به جنبه های مختلف جعل در قرآن توجه شود می توان اجمالاً چند تقسیم بندی به شرح زیر برای آن قائل شد:
۱- از جانب خدا. انی جاعل فی الارض خلیفه (بقره، ۳۴)، جعل الارض مهادا و الجبال اوتادا (نبأ، ۶)، جعل بینکم موده و رحمه (روم، ۲۱)؛ والله جعل من بیوتکم سکناَ (نحل، ۸۰) و جعل الشمس سراجاً (نوح، ۱۶) و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده (ملک، ۲۳) و الله خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم جعلکم ازواجاً (فاطر، ۱۱)، و جعلنا من الماء کل شیئ حی (انبیا، ۳۰)
۲- از جانب مردم. فجعلهم جذاذا الا کببیراً لهم (انبیا، ۵۸)، فجعلوا لله شرکاء (رعد، ۳۳)، الذین جعلوا القرآن عضین (حجر، ۹۱) ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله (نمل، ۳۴). ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً (قصص، ۴)
۳- در امور طبیعی. الذی جعل من الشجر الاخضر ناراً (یس، ۸۰)؛ الم نجعل الارض مهاداً والجبال اوتاداً (نبأ، ۶)
۴- در امور سیاسی و اجتماعی. قال لئن اتخذت الهاً غیری لاجعلنک من المسجونین (شعرا، ۲۹)، تجعلون قراطیس تبدونها و تخفون کثیرا (انعام، ۹۱)؛ و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً (اسرا، ۳۳). اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم (یوسف، ۵۵).
۵- برای دعا، نهی، و استفهام انکاری. ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین (اعراف، ۴۷) لا تجعلنا فتنه للقوم الظالمین (یونس، ۸۵) لا تجعلوا لله اندادا و انتم تعلمون (بقره، ۲۲)؛ تنبیه و نتیجه عملکرد انسان. الم نجعل له عینین و لساناً و شفتین و هدیناه النجدین؟
۶- به صورت استعاره. لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً (اسرا، ۲۹).
۷- نفی رفتار مردم تبهکار. الذین یجعلون مع الله الها آخر فسوف یعلمون (حجر، ۹۷)؛ و یجعلون لله ما تکرهون (نحل، ۶۲).
۸- در تمثیل و مثال. و اضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب (کهف، ۳۲)؛ قل اَرأیتم ان جعل الله علیکم النهار سرمداً الی یوم القیمه من اله غیر الله یأتیکم بلیل تسکنون فیه (قصص، ۷۲)
همان طور که مشاهده می شود در آیات فوق کمتر بحث وجود و ماهیت به ذهن متبادر میشود؛ بر عکس در آن هدف خالق و جاعل در خلق و به تعبیری گذاشتن علت وجودی یا ایجادی آنها توسط گذارندة آن مطرح میشود. در آفرینش جهان طبیعت و نیز انسان میبینیم که خدا همه چیز را آفریده؛ اما اینکه چرا آفریده و برای چه منظوری آفریده است با جعل بیان میشود. وجود نظم در جهان که اغلب، خدا از آن به آیات تعبیر میکند فی الجمله به جعل از جانب او اشاره دارد.
خدا به صورت کلی در بعضی از آیات از هدفدار بودن خلقت به صورت کلی سخن گفته است مانند «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً وَ أَنَّکمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون، ۱۱۵) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم، و بسوی ما باز نمی گردید؟ یا «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ» (دخان، ۳۸) ما این آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده ایم. ؛ اما با جعل نسبت به پاره ای از نعمات خویش تذکر داده و هدف یا هدف های خلقت خویش را در قالب وظیفه آنها بیان داشته است و از حکمت بعضی نعمات و یا اسرار موجود در خلقت خویش پرده بر می دارد و بشر را از آن آگاه می کند. بنابراین انحصار جعل به وجود و ماهیت توجیه پذیر نیست.
توجه به این نکته مهم است که این بیان تنها با ذکر واژه جعل پایان نمی یابد بلکه از آنجا که خلقت هدفمند، و قرآن نسخه مکتوب نظام آفرینش است به گونه های دیگر به این امر اشعار و به این جعل و هدفمندی اشاره دارد که می توان از آن، هدف، و علت را استنباط کرد. به عنوان نمونه (سوره بقره، ۱۶۴): إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّة وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لاَ یات لِقَوْم یَعْقِلُونَ. یعنی: در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتی هائی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهائی که میان زمین و آسمان مسخرّند، نشانه هائی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند!
علامه طباطبائی در ذیل این آیه می نویسد خدا (ج. ۱، ۶۱۰): هم از علیت و هم از نظم جهان سخن می گوید و در پایان نتیجه میگیرد که این آیه به وجهی تفصیلی است برای اجمال در آیه «و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواءً للسائلین» (فصلت، ۱۰) و در زمین برکت نهاد و اقوات سکنه آن را در چهار فصل تقدیر نمود و در آن تبعیضی نیست.
و یا «و لکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب» که می توان تعبیر کرد جعل الله فی القصاص حیوه. و از این قبیل آیات در قرآن فراوان است. نکته دیگر اینکه وقتی در زندگی، فاعل عاقلی کاری را انجام میدهد حتماً در اجرای آن پیگیر است. این پیگیری را خدا به طریق اولی دارد و آن را با آیات دیگر به خوبی نشان داده است. خدا نشان داده است که در همه حال حاضر و ناظر است و نسبت به روند همه کارها در جهان فعال برخورد می کند. به عبارت دیگر همه جهان در سایه قدرت وی به کار مشغول اند و پیگیری خدا در هر آن و هر لحظه وجود دارد و او ناظر بر اجرای جعل خویش در آفرینش به طور دائمی و لحظه ای و آنی است که «کل یوم هو فی شأن» (الرحمن، ۲۹) . حتی برای انسانها که مختارند باز خدا توصیه و هشدارهای لازم را دارد و وعده خود را گوشزد و تکرار میکند.
اینک پاسخ به سؤالات:
۱- آیا خلق با امر یکی است؟
در باره تفاوت این دو کلمه بحث های زیادی شده و دانشمندان نظرات گوناگونی ابراز داشته اند. اما به نظر می رسد که این دو واژه در عین حالی که به هم مرتبط اند تفاوت هایی هم دارند. اگر آیه شریفه که «اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون» را عام بدانیم و شیئ شامل همه مخلوقات باشد در این صورت خلق هم زیر مجموعه امر است. در این صورت، امر اقدامی عام است و شامل خلق هم می شود ولی در نگاه دوم همه خلائق جهان از اوامر پروردگار تبعیت میکنند و بر اساس قراری که گذاشته شده و انتظار و هدفی که خدا از، و برای هر پدیده به طور فردی و یا جمعی داشته است، انجام وظیفه میکنند، چیزی از قدر و اندازه او خارج نیست. در اینصورت، امر جنبه نرمافزاری اداره جهان دارد و به معنای تدبیر جهان بر اساس جعل او است.
۲-آیا خلق با جعل یکی است؟
در بسیاری از تفاسیر جعل را با خلق یکی گرفته، یا از جعل کمتر سخن گفته اند (طباطبائی، ج. ۱، تفسیر آیات ۱۶۳-۱۶۷)، در حالیکه اگر دقت کنیم خدا برای همه پدیده ها هدفی را جعل کرده است. بنابراین به جای آنکه بخواهیم جعل را مرادف خلق بگیریم و یا آن را در دائره مباحث ماهیت و وجود محصور کنیم لازم است آن دو را مکمل هم بدانیم. شاید بتوان این دو را جایگزین علت فاعلی و علت غائی دانست؛ با این تفاوت که علت غایی مربوط به سرانجام کار است در حالیکه جعل در همان بدو خلق و آفرینش و علت وجودی هر چیزی است.
۳-آیا خلق فقط به مشهودات تعلق میگیرد؟
با آنکه بعضی مفسران خلق را به پدیده های مشهود و امر را به پدیده های نامشهود و روحانی اختصاص داده اند (تفسیر المیزان، اعراف، ۵۴) ولی اگر امر را همانطور که ذکر شد عام و شامل همه مخلوقات خدا بدانیم خلق و آفرینش خدا بر اساس امر او به همه موجودات تعلق می گیرد. بنابراین فرشتگان و یا ارواح قدسی و غیر قدسی در دائره خلق خدای و همه آفریدة اویند. جالب اینکه ملک را بعضی به مشهودات و ملکوت را به مغیبات مرتبط دانسته اند و هر دو آن به دست قدرت پروردگار است. اگر بپذیریم که هر چیز ملک و ملکوت دارد بنابراین غیب و شهود همه پدیده های عالم در دست قدرت خدا و مخلوق او است.
۴-آیا خلق زاد و ولد است؟
اگر چه مسئله خلق بدیهی و تجلی بزرگترین قدرت فاعلی خدای قادر متعال در آفرینش است و به ویژه که او برخلاف مخلوقات خود، از هیچ به وجود می آورد؛ اما تحت تأثیر فلسفه های مادی و سکولار نسبت به تعریف خلق و آفرینش انحرافاتی صورت گرفته است. به گونه ای که برخی برای عقلانی کردن قضیه و مقایسه افعال خدا با افعال انسان به نوعی به تبدیل و تبدل و یا به صورت واضح تر، زایش گرویده اند. این افکار اگر چه در بعضی موارد صراحت ندارد ولی در مجموع می تواند به یک دستاورد منتهی شود. از این رو حکما به صادر اول و بسیط الحقیقه کل الاشیاء و عرفا به وحدت وجود و یا تطور و تبدل روی آورده اند.
به نظر می رسد این نوع تحلیل ها با آیات قرآن همخوانی ندارد. توضیح بیشتر در زیر ارائه شده است:
الف. صادر اول
ملا صدرا در تعریف صادر اول مینویسد (سجادی، ۲۸۱): مراد موجود اول است که از ذات حقتعالی بلاواسطه صادر شده و عند التحقیق صادر اول عبارت از وجود منبسط است که به آن نفس رحمانی هم گویند...
از نظر لغوی، صدر الامر ای حدث و حصل و صدر منه، ای برز و صدر عنه نشأ و نتج (المنجد، ۱۹۸۶) است و از نظر اصطلاح، صادر اول عقل، حقیقت محمدی، معلول اول، عقل فعال، عقل کلی، حق، قلم، امر، روح، و مانند است، چه از مُثُل افلاطونی الهام گرفته باشد (رحیم پور، ۱۳۸۹) یا خیر، فرقی نمی کند
ب. بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیئ منها
درباره بسیط الحقیقه، سجادی در مصطلحات فلسفی ملاصدرا (سجادی، ۱۷۰) مینویسد: واجب الوجود تمام اشیاء و کل موجودات است که وی آن را از غوامض به حساب آورده است و گوید تنها کسانی این قاعده را در مییابند که از علم لدّنی برخوردار باشند و شکل قاعده بدین صورت است «هر بسیط الحقیقه کل اشیا است، کل اشیای وجودی» مگر آنچه مربوط به نقایص و اَعدام باشد.
ج. وحدت وجود
در وحدت وجود با همه تفاوت آرایی که در میان معتقدان به آن هست نوعی ارتباط خدا با مخلوقات خود وجود دارد و یکی از اساسی ترین مباحث حوزه عرفان و نیز فلسفه وحدت وجود، و به معنای همه خدائی است. حال چه ابنعربی مؤسس باشد و یا دیگران؛ به معنای تشکیک باشد یا غیر آن. به اعتقاد بسیاری تعبیر ابن عربی در فتوحات المکیه (۲/۴۵۹) که میگوید: «فسبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها» یعنی منزه است آنکه اشیاء را آشکار کرد و خود او عین اشیاء بود، نشان از نوعی شرک دارد (مدرسی، ۱۳۹۵، ۲۲-۳۲).
د. زاد و ولد
و سرانجام آن که نصیری (مهر نیوز، ۲۵/۳/۱۳۹۸) در مورد چگونگی باور عده ای که خلق را نوعی زایش و زایندگی میدانند مینویسد: اما حکمت متعالیه که مدعی جمع بین فلسفه و عرفان است هم سخن از تطور و تبدل خداوند و علت العلل به هستی و مخلوقات گفته و هم خداوند را والد و زاینده هستی دانسته و برای خداوند ولد قائل شده و اگر یهودیان و مسیحیان سخن از «ابن الله» بودن عُزَیر و مسیح گفته اند، صدراییان از ابن الله بودن همه موجودات و انسانها سخن گفته اند و به صراحت، عالم و هستی را ولید و زاده خداوند دانسته و رابطه خدا و خلق را رابطه ای نکاحی توصیف کرده اند که محصول این نکاح ازلی، تولد عالم از ذات خداوند بوده است! ...ملاصدرا در کتاب مشاعر در فصلی با این عنوان که وجود منحصر به ذات خداوند است، می نویسد: آنچه ما در آغاز براساس دیدگاه جلیل (فلسفی) علت و معلولش دانستیم {که حکایت از دوگانگی خدا و هستی میکرد} اکنون بر اساس سلوک علمی و روش عقلی بدینجا رسیده ایم که علت را اصل {و ریشه و منبع، و معلول را شأنی از شئون و دگرگونی ای از دگرگونی های {ذات} او بدانیم. پس علیت و افاضه به معنای متطور شدن و متبدل شدن مبدأ و ذات نخستین به اطوار گوناگون و تجلی آن به انواع ظهورات است (ملاصدرا، مشاعر ص ۵۳ و شواهد الربوبیة ص، ۵۰). قیصری شارح فصوص الحکم (۶۷۴) مینویسد: در خارج وجودی جز وجود خداوند نیست که متلبس به صورتها و حالت های ممکنات است و جز خداوند کسی از تجلیاتش لذت نمیبرد و جز او کسی از آن متألم نمی شود. فیلسوف صدرایی آقا محمد رضا قمشه ای موسوم به حکیم صهبا مینویسد: «نه علیتی و نه معلولیتی و نه جاعلیتی (خالقیت) و نه مجعولیتی (مخلوقیتی) در هستی در کار نیست...امر منحصر به کمون و بروز است (کمون و اختفای وجود در ذات خداوند و سپس بیرون آمدن آن از ذات)، پس این نکته مهم را دریاب» (مجموعة آثار الحکیم صهبا، ۱۸۸). آیت الله حسن زاده آملی می نویسد (نور علی نور ...، ص، ۱۳۴): «نشئه ملک و ناسوت عالم (طبیعت) از مقام لاهوت (الوهیت و خدایی) متولد است بلکه هر معلولی زاده علت خود است... پس در این نکته مهم فراوان دقت کن تا به عمق مطلب برسی». او در مُمِد الهمم باز هم مطلب را بیشتر می شکافد و رسما می گوید که خدا پدر است و عالم و انسانها فرزند او هستند.
من در مورد این امور به بحث نمیپردازم؛ زیرا در توان این مقاله نیست و قطعاً هر یک به توجیه و تأویل نظرات خود خواهند پرداخت ولی بیان مطالب فوق اشاره به این دارد که اولاً چنین تحلیلهایی وجود دارد و شاید کمترکسی به طور مستوفا به آن پاسخ داده باشد. البته بعضی علما پاسخ گفته اند (میرزای قمی، ۱۳۸۴؛ فدائی کزازی، ۱۳۹۴). ثانیاً در همه این موارد نوعی وابستگی، رابطه علّی و توالد و زایندگی وجود دارد: در صادر اول که بیشتر به روابط طولی خالق و خلق می پردازد به نوعی دستگاه خلقت را همانند پادشاهان به تصویر می کشد، در بسیط الحقیقه بیشتر رابطه افقی خالق و مخلوق ترسیم میشود که خدا و مخلوقاتش در کنار هم و با هم اند، و در وحدت وجود سهمی برای مخلوقات قائل نیست و همه خلائق را سایه و ظل و هیچ میداند در حالیکه خدا خود به وجود مخلوقاتش اذعان دارد. زاده شدن هم جز به دلیل مقایسه و قائل شدن به مشابهت بین خدا و خلق، به ویژه با انسان، چیز دیگری نیست.
سوره قل هوالله احد در قرآن مجید، در عین اختصار، ولی کوینده به همه این انحرافات پاسخ گفته است که باید به آن مراجعه نمود. علامه طباطبائی پس از بحث مفصلی که در تفسیر این سوره کوچک دارد، می نویسد (ج. ۲۰، ۶۷۳):
و صفات سه گانه ای که در این سوره نفی شده، یعنی متولد شدن چیزی از خدا، و تولد خدای تعالی از چیز دیگر، و داشتن کفو، هر چند ممکن است نفی آنها را متفرع بر صفت احدیت خدای تعالی کرد، و به وجهی گفت فرض احدیت خدای تعالی کافی است در اینکه او هیچیک از این سه صفت [زادن، زاده شدن و کفو] را نداشته باشد، و لیکن به نظر می رسد این معنا متفرع بر صمدیت خدا باشد.
۵- آیا جعل همان علت است؟
اگر چه بسیاری از مفسران وقتی به واژه جعل در قرآن رسیده از آن به سادگی گذشته و در باره آن بحث نکرده و آن را مرادف با خلق دانسته اند ولی به نظر می رسد با توجه به وجود نظمی که در جهان آفرینش هست و علت و عللی که در همه پدیده ها وجود دارد؛ چه در رابطه با انسجام داخلی آنها، یا علاقمندی و میل به ترکیب هر پدیده با پدیده های دیگر می توان از جعل به عنوان علت اصلی سخن گفت؛ زیرا همانطور که قبلاً مطرح شد آنکس که خلق می کند غرض و هدفی را دنبال می کند و برای آنکه هدف او اجرا شود باید خصوصیات و ویژگی هایی را در آن پدیده بگذارد تا توان انجام غرض محقق شود. به عنوان مثال، اگر خدا از بشر خلیفگی و جانشینی میخواهد باید او را آنچنان بیافریند که بتواند این رسالت را انجام دهد. مثلاً او باید داری قوه درک باشد. یعنی انسان به ذاته با توجه به قوای داخلی بدنش (نفسش) قدرت فهمیدن را داشته باشد؛ حال چیزی در مقابلش برای شناختن و یا مسئله ای برای درک و تحلیلکردن باشد، یا نباشد. بنابراین انسان با جعل خداوندی خلیفه شده و شاید علت وجودی او که مسجود فرشتگان شد همین قوه درّاکه اوست. پس اگر سؤال شود علت اینکه انسان می تواند مسائل را بفهمد و یا تحلیل کند چیست؟ پاسخ این است که خدا وی را چنین آفریده و خدا توان فهم را در او جعل کرده؛ یعنی قرارداده و اعطا کرده است و به تعبیر دیگر همانطور که پیش از این ذکر شد در مکالمه موسی با فرعون که «پاسخ داد که خدای ما آن کسی است که همه موجودات عالم را نعمت وجود خاص خودش بخشیده و سپس (به راه کمالش) هدایت کرده است» : «قال موسی ربنا الذی اعطی کل شیئ خلقه ثم هدی» (طه، ۵۰). بنابراین جعل همان نظم موجود در جهان آفرینش و خدا از آن به آیات هم تعبیر کرده است. به آیه «و جعلنا من الماء کل شی حی» توجه کنید که معنایش به طور اجمال می شود آب مایه حیات است؛ یا علت حیات درجهان را باید در وجود آب جستجو کرد و یا خدا در وجود آب خواصی را جعل کرده و قرار داده تا جهان زنده باشد.
آنچه قابل ذکر است این است که قانون بشرساختة علیت (فدایی، ۱۳۹۵؛ فدایی، خبرآنلاین) نمیتواند پاسخ به سؤالات مطروحه را تأمین کند. مشکلانی که در قانون علیت وجود دارد کم نیست. مسئله سنخیت و یا ضرورت نیاز معلول به علت از مشکلانی است که به سادگی قابل پاسخ نیست. در حالیکه جعل به خوبی می تواند این مسائل را پاسخ گوید.
۶- خدا در خلق و جعل چگونه عمل میکند؟
همانطور که ذکر شد بر اساس این طرح (به نمودار زیر توجه شود) خدا اراده، و با اراده خویش امر خود را محقق می کند. این امر شامل خلق او، و این خلق شامل مشهودات و مغیبات هر دو است؛ زیرا همه چیز در دائره «کن فیکون» قرار دارند. خدا در خلق خویش هدف یا اهدافی را نهاده و این برای همه پدیده های عالم است. به عبارت دیگر از ارواح گرفته تا میکرو ارگانیسم ها و همه موجودات دیدنی یا نادیدنی از ریز تا درشت و بسیار بزرگ مشمول «کن» وجودی است و بر خلاف آنچه تا کنون تصور شده که پس از «کن» پدیده ناگهانی موجود می شود (فدائی، از «کن فیکون» چه می دانیم، خبرآنلاین) هر چیزی مراحل لازم را در آفرینش خود طی می کند. این مطلب میرساند که هیچ چیزی در جهان از مدار قانونی و علمی خارج نیست و همه چیز در مسیری عمل می کند که خدا بر وفق نیازش لازم دانسته است. به عبارت دیگر خدا با جعل، اهداف وجودی و یا علت پیدایش هر چیز را در آن به ودیعه می نهد و هر چیز آن می کند که باید و تخلفی در دستگاه آفرینش نیست.
در ضمن خلق و جعل شامل مشهودات و مغیبات هر دو هست و این همانیست که خدا با عبارت ملک و ملکوت بیان فرموده و اینکه ملک و ملکوت همه چیز در دست قدرت پروردگار است. همچنین خدا همواره بر خلق و جعل خویش اشراف و نظارت دارد. از این به بعد بشر با توانایی هایی که خدا در وجود او جعل کرده به اکتشاف پدیده ها و فرایند تشکیل آنها می پردازد تا هم از آن اطلاع پیدا کند و هم، چنانچه بخواهد و نیاز داشته باشد از روی آنها گرته برداری کند و مصنوعات جدید بسازد. در برابرِ انسان هم، جهان آفرینش و از جمله خود او است که مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد. انسان چنانچه قوانین جهان آفرینش را یا با تجربه و یا با آموزه های دینی و علمی فراگیرد و از مسیر درست به استخدام آنها بپردازد به پیشرفت و توسعه دست پیدا می کند و چنانچه از مسیر نادرست اقدام کند به سقوط و قهقرا نزدیک می شود. همواره راه باز گشت هست؛ البته اگر که وقت آن نگذشته باشد. آنچه در جهان امروز اتفاق می افتد این است که به خاطر آموزه های غلط از جانب اربابان دین و یا ضعف جستجو، بخش آغازین این مدل (نمودار زیر) توسط بسیاری از محققان نادیده گرفته، یا انکار می شود. و صرفا از علم بشر به پایین در نمودار زیر محدوده فعالیت آنهاست:
نمودار ۱. خلق و جعل و رابطه خدا و مخلوقات جهان و انسان
تذکر این نکته لازم است که این نوشته موهم این نشود که همانند اشاعره چنین تعبیر کنیم که خدا هر کاری دلش می خواهد انجام می دهد و بر آن منطق و عقلانیتی حاکم نیست. بر عکس کار خدا عین عقلانیت و صواب و حقانیت است و نظم و انضباط جهان آن را روشن، و توصیه و تأکید وی مبنی بر تفکر، تعقل، و تدبر و مانند آن این مطلب را تأیید می کند.
۷- چگونه میتوان بر طبق جعل خداوندی حرکت کرد؟
اگر طرح فوق الاشاره پذیرفته شود سؤال جدی این است که بشر چگونه می تواند هدف الهی و علیت وجودی خویش را تحقق بخشد. انگیزه تلاش و کوشش چیست و چه عاملی سبب می شود تا استعدادهای ذاتی وخصیصه های درونی جعل شده از جانب خدا بروز کند؟ برای این منظور دانشمندان نظرات گوناگونی ابراز کرده اند.
آموزه حرکت جوهری برای توجیه زمان و حیات جهان یک نوآوری ازجانب ملاصدرا بود اگر چه بعضی آن را به ارسطو هم نسبت می دهند (کریمی، ۱۳۷۸، ۷۱). در عین حال اشکالاتی هم بر آن وارد است (ریاحی، ۱۳۸۴). به نظر می رسد اگر جعل را مبنا قرار دهیم که خدا در وجود هر چیز علت وجودی آن را قرار داده که بر اساس آن باید به زندگی و حیات خویش ادامه دهد می توان گفت که فقر ذاتی پدیده ها برای ادامه حیات، و برای تکامل و بروز استعدادات، چه به لحاظ ساز و کار درونی و یا تعامل و تقابل برونی با پدیدههای دیگر مبنا و منشأ حرکت خواهد بود. پدیدهها مستقیماً این نیاز به تکامل را از جانب خالق دریافت کرده اند. در انسان با توجه به داشتن اختیار و با اخذ الهام فجور و تقوا از جانب خالق متعال، خود می داند که نیاز را چگونه بر طرف سازد.
۸- نقش دعا در این مورد چیست؟
بشر میتواند با دعا و امثال آن در سرنوشت خود و جهان تأثیر بگذارد. زیرا برای بالا بردن عمر چیزی با افزودن چیزی؛ و به ویژه با تغییر نگاه و ایجاد انگیزه می توان به آن دست یافت. همانطور که از لب پرتگاه برگشتن باعث عمر بیشتر می شود. ضمن اینکه اگر همه پدیده ها را ذی شعور بدانیم این همراهی مضاعف می شود. بشر اگر بخواهد درست زندگی را اداره کند باید هدف از آفرینش خود را بداند و بر اجرای آن نظارت داشته باشد. خدا در ذات انسان و یکایک سلولهای بدنش عللی را جعل کرده و فوائدی گذاشته است که اگر بر وفق آن عمل شود هم عمرش طولانی می شود و هم زندگی بهتری خواهد داشت. خُلق خوش، رفتارنیک، پندار نیک همه بر روی ساختمان بدن و زندگی او و نیز در جامعه تأثیر گذار است.
وقتی با آزمایش معلوم می شود که اگر به لیوان آبی به خوبی و گشادهرویی نگاه کنی مولکولهای آن باز می شود دلیل علمی دیگری است بر اینکه همه پدیده های طبیعت جاندار هستند و بر روی هم تأثیر و تأثر دارند. در این باره مثالها فراوان است (پایگاه لینکدین؛ راسخون، تاریخ بازدید ۱۳۹۸/۳/۲۴).
اینکه در روایات گفته شده که مثلاَ صدقه، نیکی به پدر و مادر و امثال آن عمر را زیاد می کند به خاطر تأثیر وضعی است که رفتار و خُلقیات ما بر روی بدن و روح ما تأثیرگذار است. به عنوان مثال اگر کسی به بیراهه می رود بدیهی است که به دره سقوط می کند و یا گرفتار مصیبت های دیگر می شود ولی اگر در همانحال برگردد (یعنی توبه کند) و عملاً بخواهد، که خود، اصل دعا است این بازگشت هم به لحاظ ظاهری خطرات را کم می کند و بر عمرش افزوده می شود و هم به لحاظ روانی آرامشی پیدا می کند که بی شک در سلامت وی تأثیر دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفت این است که در نظام آفرینش خدا هم خلق می کند و هم جعل. انحصار جعل با این همه تأکیدی که قرآن به آن دارد و در موارد عدیده از آن یاد کرده است به بحث ماهیت و وجود دور از واقعیت و یا دست کم انحصارگری است. بحث ماهیت و وجود در بین فلاسفه و حکما مطرح است و قائلان به اصالت یکی از آن دو همچنان با هم مناقشه دارند. به نظر می رسد خدا با جعل، قصد، غرض و هدف و علت وجودی خلق و آفرینش خود را بیان می کند.
با وصف اینکه خود در سوره واقعه آیات (۵۸-۷۰) همه چیز را به خود نسبت می دهد دیگر جای بحث بر سر حضور دائمی او نسبت به آفرینشش و پیگیری اهدافی که از آن داشته است نیست. بنابراین به جای تمسک به قانون بشرساخته علت و معلولی و گرفتار شدن در مشکلات تعریفی و عملیاتی آن از زنجیرة علت و معلول، علت نخستین و مانند آن میتوان گفت که خدا خالق هر چیزی است و جاعل (گزارنده علت) است که توسط او علت وجودیش تبیین میشود و آنچه را نیاز دارد به او عطا شده و خود او باید به اتکای داشته های خود به تلاش و کوشش بپردازد. پس خدا هنگامی که اراده میکند امرش را که شامل همه مخلوقات اعم از مشهودات و مغیبات است را با فرمان «کن» به فرایندِ شدن «یکون» سوق می دهد. آنگاه این بشر است که با بحث و تحقیق و جستجو از نحوه شدن همه پدیده ها با توجه به علت وجودی و فقر ذاتیشان برای استمرار وجودی خود و تعامل یا تقابل با پدیده های دیگر، که با جعل همیشگی صورت گرفته است به اکتشاف می پردازد و دانش خویش را برای فهم بیشتر از رازهای آفرینش و نیز گرته برداری و شبیه سازی برای توسعه و پیشرفت در زندگی خود به کار میبرد. در این مسیر تنها انسان است که اگر بر وفق تعلیمات درست از مسیر صحیح به کشف و اقدام بپردازد، توفیق می یابد و اگر بر خلاف عمل کند عقوبت آن را خواهد دید.
منابع:
قرآن مجید
نهج البلاغه
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (۱۳۶۷). قواعد کلی در فلسفه اسلامی. تهران: مؤسسه مطالعات علمی فرهنگی. احمدی، احمد (۱۳۸۸). بن لایه های شناخت. تهران: سمت.
برخواه، انسیه (۱۳۷۵-). جعل، در دانشنامه جهان اسلام زیر نظر غلامعلی حداد عادل. تهران: بنیاد دانره المعارف اسلامی.
حسن زاده آملی، حسن (۱۳۷۸). ممد الهمم در شرح فصول الحکم شیخ اکبر محی الدین بن عربی؛ درسهای اخلاقی آیه الله حسن زاده آملی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دهخدا، علی اکبر(۱۳۷۷). لغتنامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران
رحیم پور، فروغ السادات (۱۳۸۹). تأملی در مبانی اختلاف نظر ابن سینا و ملاصدرا پیرامون صادر اول و انطباق آن با حقیقت محمدیه (ص). الهیات تطبیقی ۱ (۴). ۷۳-۸۸.
ریاحی، علیارشد (۱۳۸۴). نقدی بر نظریه «حرکت جوهری» ملاصدرا و تأثیر او از آیات قرآن. مقالات و بررسیها. دفتر ۷۸. ۱۳-۳۱.ّ
سجادی، سید جعفر (۱۳۷۹). فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا. تهران: سازمان چاپ و امتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سید عرب، حسن (۱۳۸۹). در دائره المعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم بجنوردی. جلد ۱۸. مدخل جعل
طباطبائی، محمد حسین (۱۳۸۴). تفسیر المیزان. ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات اسلامی و ابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. ج. ۱ و ۲۰
فدایی، غلامرضا (۱۳۹۵). جستارهایی در هستی شناسی و معرفت شناسی. تهران: امیرکبیر
فدایی، غلامرضا (۱۳۹۳) شرح حال علامه فدائی کزازی. تهران: چاپار.
فؤاد عبدالباقی محمد، (۱۳۶۳ ق) المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، دارالکتب العربیة.
کریمی، بیژن (۱۳۷۸). حرکت جوهری و زمان. خردنامه صدرا. ۱۷. ۷۰-۸۲.
میرزای قمی، ابوالقاسم بن حسن گیلانی (۱۳۸۴). سه رساله در نقد عرفان. مقدمه و تصحیح سید علی جبار گلباغی ماسوله. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
المنجد فی اللغه و الاعلام(۱۹۸۶). بیروت: دارالمشرق.
نصیری، مهدی در: https://www.mehrnews.com/news/4621341
اسطوره و فلسفه در: https://philosophers.atspace.com/mogadame.htm
اسماعیلی، مریم: هوشمندی ملکولهای آب در: https://www.linkedin.com/pulse/khadijhe-esmaili
https://rasekhoon.net/article/show/680275
فدایی، غلامرضا: از کن فیکون چه میدانیم/ و/ نقدی بر قانون جهان شمول علیت
[۱] Philosopher at space
* استاد دانشگاه تهران / خرداد ۱۳۹۸
نظر شما