به این آیه نظر کنید: اللهم أنت کما أنت نحن عاجزون عن درک کمالک، واقفون دونَ سُرادقات جلالک،... بل تثنی أنت علیک، بل تکون أنت أنت...
چه عبارات زیبایی است! میگوید خدایا تو همانی که هستی و ما نیز از درک کمال تو عاجزیم. درواقع فقط میتوانیم دربارۀ خداوند بگوییم تو همانی که هستی و از درک چیستی او ناتوانیم؛ یعنی بودنِ خدا را میدانیم، اما اینکه او چگونه هست، برای ما قابل توصیف نیست. در قرآن کریم نیز خداوند خود را با «إِنِّی أَنَا اللَّهُ» معرفی میکند؛ یعنی من آنام که هستم.
اما خداوند در این آیه، خود را اینگونه معرفی کرده است و به صفات خود مانند علیم یا قدیر اشاره نکرده است. خود را با صفت معرفیکردن مهمتر است یا به موصوف؟ نکتۀ قابل توجه این است که خود را به موصوف معرفیکردن مهمتر از به صفت معرفیکردن است؛ زیرا صفت، تمام موصوف نیست، بلکه وجهی از موصوف را نشان میدهد. بنابراین، اینکه خداوند فرموده است «من منم» از هر صفت دیگری که او خود را با آن معرفی کند، بالاتر است.
شما نیز میتوانید در معرفی خود بگویید «من منم» اما انسانهای دیگر آن را متوجه نمیشوند، زیرا شما را از طریق صفات، میشناسند. ما اشیا را با صفات آنها میشناسیم و راهی به ذات نداریم.
به نظر شما این بیان، چگونه سخنی است؟ اگر کسی در ادبیات روزمره از شما بخواهد که خود را معرفی کنید و شما بگویید من آنام که هستم، آیا به شما نمیخندند؟!
کد خبر 1301862
نظر شما