نسل جوان، نیروی اصلیِ بهرهبردار از کوهستان است؛ چه در مقام دامدار و زنبوردار و مانند اینها، و چه بهعنوان کوهنورد، راهنمای کوهستان، گردشگر، اسکیباز، و دیگر شکلهای بهرهبرداری تفرجی و ورزشی.
کوهستانها، گذشته از آن که نیازهای اولیهی زیستِ ما را تأمین کردهاند، شکوهمندترین چشماندازهای زیبا را نیز برای سکونتگاههایمان فراهم ساختهاند. تناقض اصلی، اما این است که نیاز ما به بهرهبرداریِ حتی تفریحی از کوهستان، همراه شده با استفادهی اقتصادی مخرب و ناپایدار از این محیطهای حساس.
کوهستان در نظر شهرنشینان که بیشترین جمعیت کشور ما را تشکیل میدهند، بهویژه از جنبهی فراهمسازی امکان «لمس طبیعت» مورد اعتنا است؛ انسانی که دربند فضاهای بتنی، و گرفتارِ خودرو و صنعت شده و برایش چشماندازهای طبیعی کموبیش دستنیافتنی و دیریاب است. جوانان، بسی بیشتر از میانسالان و گروههای مسن جامعه نیاز به تحرک و شادمانی دارند و اگرچه امروزه شاید همچون گذشته بهرهبردارِ سنتیِ کوهستان نباشند، اما درواقع، نسبت به نسلهای پیشین به طبیعت نیازمندتر هستند.
در این یادداشت، مجال پرداختن به معضلهای بزرگی که طرحهای عمرانیِ پرایراد مانند سدسازی و خطهای انتقال نیرو و راهسازی و معدنکاوی برای کوهستانهای کشور پدید آوردهاند، نیست. فقط اشاره میکنم به موضوع گردشگری که بسیاری مواقع از آن بهعنوان «شیوهی بهرهبرداری پایدار» یاد میشود و آن را بدیلی بهجای شیوههای معیشتی سنتی قلمداد میکنند. واقعیت اما این است که یک جور «گردشگری خشن» شکل گرفته که اگر به همین شیوه ادامه یابد، تخریبهایی هماندازهی آن یکی انواع بهرهبرداری رقم خواهد زد. چندتایی از این گونه بهرهکشیها، اینها هستند: ساخت هتل و پناهگاه، کشیدن خط تلهکابین، بیراههروی (آفرود با خودرو/میانبرسازی با پیادهروی)، آتشافروزیهای تفریحی، و چیدن سبزی و گیاهان دارویی.
در برابر گردشگری خشن، میتوان مروج «گردشگری نرم» بود که مشخصهی کلی آن باقی نگذاشتن «ردّپا» یا اثرِ کموبیش ماندگار بر چهرهی طبیعت، است. در این نوع گردشگری، کوهپیمایی فقط در راههای پاکوبی که از پیش ایجاد شده انجام میشود؛ از تجهیز محیط به وسایل صنعتی خودداری میشود، طبیعت، شهری نمیشود و به کلیت خدادادی آن احترام گذاشته میشود؛ از پدیدههای زمینشناختی و حیات وحش عکس میگیرند؛ و ضمن احترام به آیین محلی، به زندگی مردمِ کوهنشین و شیوههای معیشتی آنان مینگرند و از آن لذت میبرند.
گذشته از آن که از زمانهای دور، بخشهایی از زیستگاههای کوهستانی ایران با عنوانهایی مانند قرق بومی، قرق سلطنتی، منطقهی حفاظتشده، پارک ملی، ذخیرهگاه جنگلی، و مانند اینها مورد حمایت محلی یا حفاظت حکومتی قرار گرفته، از حدود ده سال پیش، ثبت توسط سازمان میراث فرهنگی هم در کشور رایج شده است. اینگونه ثبت، با عنوان «اثر طبیعی – فرهنگی» قاعدتاً میبایست حمایت قانونی محکمتری برای میراثهای گرانسنگ کوهستانیمان فراهم میساخت، اما درعمل چنین نشده و ثبتها فقط در حد رکوردهای اداری باقی مانده است. برای نمونه میتوان به ثبت ملی کوهستان الوند (همدان) اشاره کرد که در سال ۱۳۸۹ صورت گرفته است، اما این کوه همچنان در معرض انواع طرحهای گردشگری خشن مانند توسعهی خوراکخانهها، راهسازی، احداث تلهکابین، گردشگری انبوه، و هتلسازی است. یا میتوان به ثبت ملی شاخصترین کوه کشور، دماوند اشاره کرد که در سال ۱۳۸۷ انجام شد، اما تغییر مثبت ناچیزی در شیوهی مدیریت آن منطقه پیش آمده است.
اکنون، در تهران، موضوع ثبت ملی رشتهکوه توچال بهعنوان چشمانداز طبیعی - فرهنگی پایتخت جدی شده است؛ جا دارد که مسوولان محیطهای طبیعی و شهری تهران، الگوی بهتری از ثبت و بهرهبرداری مسوولیتپذیر را به اجرا بگذارند.
۴۷۴۷
نظر شما