آرزوهای بزرگ دختر نوجوانی که در سینما یک شبه ره صد ساله رفت

ایسنا نوشت: باید تقدیر آدمی خیلی بلند باشد که سال قبل در چنین روزهایی در خیابان کار کنی و امسال روی استیج یکی از مهمترین جشنواره‌های سینمایی دنیا باشی و آرزوهای کودکی را دست‌یافتنی‌ ببینی.

یهمن ماه سال گذشته بود که پس از نمایش فیلم «خورشید» در سالن رسانه‌های جشنواره فیلم فجر، سه، چهار بچه‌ی تقریبا هم سن و سال کُلّ نشست خبری این فیلم را با شیرین‌زبانی‌ها، خنده‌ها و اشک‌هایشان به هم ریختند و یکی از پر سر و صداترین و جذاب‌ترین روزهای جشنواره را ثبت کردند. اما آن چیزی که حضور آن‌ها را متفاوت کرد صرفا بازی خوبشان در فیلم مجیدی نبود، بلکه زندگی آن‌ها بود و کارشان در مترو و خیابان و حس و حالی که از تجربه‌ی بازیگری به دست آورده بودند.

همان موقع خیلی‌ها این نگرانی را درِگوشی یا با صدایی بلند می‌گفتند که خدا کند این بچه‌ها با چنین ذوق و شوقی رها نشوند و آینده‌ای که می‌تواند عوض شود، دوباره به سر چهارراه‌ و دستفروشی برنگردد و حالا این بچه‌ها با درخششی که فیلم‌شان در جشنواره‌ ونیز داشته دلگرم‌تر از قبل هستند که این مسیر را ادامه دهند. 

در چند روز گذشته حتما در میان خبرهایی که از جشنواره‌ی فیلم ونیز منتشر شده عکس‌هایی دختری را دیده‌اید که با وجود ماسک روی صورت، شادی در عمق چشمانش می‌درخشید؛ شمیلا شیرزاد دختری ۱۴ ساله ‌است که به همراه برادرش ابوالفضل در فیلم «خورشید» بازی کرده و به دلیل مبتلا شدن نوجوان اصلی فیلم - روح‌الله زمانی - بدون همبازی خود راهی جشنواره ونیز شد و به جای او روی صحنه اختتامیه رفت و از این گفت که تا یک سال پیش مشغول دستفروشی در مترو بوده و امثال او و روح‌الله تمام زندگی خود را در خیابان دست فروشی کرده‌اند اما سینما رویاهای‌شان را به آن‌ها برگرداند.

او حالا در گفت‌وگویی از علاقه‌اش به بازیگری پیش از بازی در فیلم مجیدی می‌گوید و برنامه‌هایی که برای آینده دارد.

شمیلا اصالتا اهل افغانستان است، اما در ایران متولد شده و با پدر و مادر و خواهر بزرگترش و ابوالفضل که دو سال و نیم از خودش کوچک‌تر است زندگی می‌کند.

او به گفته‌ی خودش یک سال دیر به مدرسه رفته و امسال به کلاس هفتم می‌رود، اما قطعا با حس و حالی متفاوت. «من قبلا مدرسه کودکان کار می‌رفتم و امسال هم همانجا می‌روم. بعد از اینکه در فیلم «خورشید» بازی کردم حس خیلی خوبی داشتم، دوستانم هم خوشحال بودند، اما من اصلا رفتارم را تغییر ندادم و خودم را برای آن‌ها نمی‌گیرم چون کلا با دوستانم رابطه خوبی دارم و رفتارم تغییری نکرد. با این حال شرایط زندگی‌ هم خودم و هم خانواده‌ام خیلی تغییر کرده و دیگر در خیابان کار نمی‌کنم، گرچه زندگی هنوز سختی دارد ولی من بعد از «خورشید» دیگر کار نکردم

شمیلا می‌گوید: «از این به بعد دوست دارم این راه را تا آخر ادامه دهم و به شیوه‌ای دیگر کار کنم. دلم نمی‌خواهد به کار در مترو برگردم.»

او در میان صحبت‌هایش اشاره می‌کند که قبلا هم به بازیگری علاقه داشته و موقعیت‌هایی هم پیش آمده بود که به نتیجه نرسیدند. «بازیگری را خیلی دوست داشتم. چند بار قبلا در مترو خانم‌هایی مرا دیده بودند و به کارگردانشان معرفی کرده بودند. پیش چند نفر هم رفتم اما خبری نشد

آنطور که شمیلا از علاقه به بازیگری می‌گوید این تصور پیش می‌آید که حتما فیلم و سریال ایرانی که راحت‌تر در دسترس هستند، زیاد دیده و خیلی از بازیگران را هم باید بشناسد، اما پاسخ او غیرمنتظره است. «من خیلی فیلم می‌بینیم اما بیشتر فیلم هندی، برایم جذاب هستند و آن‌ها را خیلی دوست دارم. همین‌ فیلم‌ها باعث شدند از بازیگری خوشم بیاید.»

وقتی حرف از بازیگران مورد علاقه‌اش می‌شود می‌گوید:‌ «از بین ایرانی‌ها قبلا خیلی زیاد پیگیر نبودم و دقت نمی‌کردم چه کسانی بازی می‌کنند، اما از هندی‌ها امیرخان، شاهرخ‌خان، سلمان‌خان و کاترینا کیت را خیلی دوست دارم. البته الان دیگر وضع عوض شده و هم فیلم‌های ایرانی را بیشتر می‌بینم و هم مهم است ببینم بازیگرانش چه کسانی هستند.»

به نظر می‌رسد او برای جبران فیلم‌های ندیده ایرانی خیلی جدی شده است. «بعد از جشنواره فجر و فیلم «خورشید» روزی یک فیلم دانلود می‌کردم و می‌دیدم مثل «متری شیش و نیم» و «تنگه ابوقریب» که آن را ابوقَریب می‌خواند. وقتی می‌گویم این فیلم‌ها که مناسب سن تو نیستند می‌گوید:‌ «من این فیلم‌ها را بیشتر دوست دارم. هیچ وقت برایم مهم نبوده که فیلمی به سنم می‌خورد یا نه، چون فیلم دیدن را دوست دارم و ترجیح می‌دادم یک چیزی باشد که نگاه کنم.» 

او با این حال تعریف می‌کند که اگرچه اهل تلویزیون و سریال نیست، گاهی کارتون تماشا می‌کرده که بیشتر سیندرلا و باب اسفنجی بودند و اشاره می‌کند که کار کردن در بیرون از خانه در نوع علاقه‌اش به فیلم‌هایی که با سن و سالش همخوانی ندارد اثر داشته است.

شمیلا که به تازگی از ونیز برگشته، از این اولین تجربه سفر خارجی خود خاطراتی شیرین دارد.‌ «جشنواره ونیز خیلی خوب بود. عاشق پیراهنم شده بودم که طراح برایم آماده کرد. کسانی که مرا در خیابان می‌دیدند قلب نشان می‌دادند و می‌گفتند فیلم را دوست داشتند. خیلی مهربان بودند ولی دوست داشتم خودم می‌توانستم با آن‌ها صحبت کنم یا متوجه شوم چه می‌گویند. ابوالفضل هم دوست داشت بیاید ولی ناراحت نشد از اینکه نتوانست بیاید. فقط مدام زنگ می‌زد می‌گفت، چی می‌خوری؟ یک بار گفتم که مثلا خرچنگ می‌خورم و بعد هر بار می‌گفت برایم خرچنگ بیاور

او که از یاداوری این جمله‌ها حسابی خنده‌اش گرفته، تاکید می‌کند: « ابوالفضل از من کوچکتر است ولی او هم خیلی دوست دارد بازی کند. اصلا اول او برای بازی در فیلم انتخاب شده بود. بعد مدیر آن‌ها گفته بود او یک خواهر هم دارد و یک روز که در مدرسه بودیم آقای مجیدی با چند تا از دوستانشان آمدند و مرا هم دیدند و این طوری انتخاب شدیم.»  

شمیلا از روزهایی که در سینما تجربه کرده و تفاوتش با گذشته می‌گوید: «موقع فیلمبرداری صبح‌ها ساعت ۵:۳۰ تا ۶ بیدار می‌شدیم و می‌رفتیم سر صحنه و صبحانه می‌خوردیم و بعد هم گریم می‌شدیم تا عصر کار می‌کردیم. همه چیز آن روزها را دوست دارم حتی وقتی اشتباهی می‌کردم و کات می‌دادند. البته ناراحت می‌شدم ولی بعد دوباره امتحان می‌کردیم  و خوب می‌شد.» 

او اضافه می‌کند: «پارسال تابستان با داداشم در خیابان‌ها کار می‌کردیم. سخت بود ولی یک جوری چاره می‌کردیم. گاهی هم با دوستانمان در همان خیابان بازی می‌کردیم و خوش می‌گذشت. اما تابستان امسال در قرنطینه بودیم و کارهای خانه را انجام می‌دادم. خانواده‌ام بعد از این اتفاق‌ها خیلی خوشحال شدند چون روی زندگی ما خیلی تاثیر داشت. خیلی دوست داشتم که یک اتفاقی بیفتد و مطمئن بودم که حتما می‌شود.»

شمیلا شیرزاد که درس و بازیگری را اولویت زندگی فعلی خود می‌داند، سودای بازیگری حسابی در سرش رفته است. «دوست دارم سال آینده این موقع سر فیلمبرداری باشم. قبل از کرونا خیلی زنگ می‌زدند ولی الان همه چیز کنسل شده. دوست دارم درسم را هم بخوانم ولی بازیگری را هم می‌خواهم ادامه دهم.»

این گپ کوتاه با این سوال تمام می‌شود که اگر به هر دلیلی نتواند بازیگر شود چه کاری را بیشتر دوست دارد و جواب او که با خنده‌ای بلند و سرخوشانه همراه است نشان می‌دهد چرا شمیلا به فیلم‌های هندی علاقه دارد. «اگر بازیگری نشوم، دوست دارم خواننده شوم. وقتی آهنگ می‌گذارند من هم کنارش می‌خوانم. می‌گویند صدایم خوب است ولی اگر این هم نشد به خلبانی هم علاقه دارم. (می‌خندد) همه‌ش بچه‌گانه است، می‌دانم ولی باید تلاش کنم.»

۲۴۱۲۴۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1433725

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    20 2
    ان شالله به آرزوهای قشنگی که داری به خوبی برسی. موفق و در پناه خداوند باشی.
  • محمدرضا IR ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    7 6
    چند سال بهش وقت بدید تا به جرگه سلب دوزاری ها ملحق شه.
  • IR ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    25 1
    این نوع کودکان یا نوجوانان ، بازیگر نیستند. در یه موقعیتی واقعیت خود را جلوی دوربین بازی میکنن . بنابراین معمولا در آینده الزاما در سینما باقی نمیمانند
  • FR ۱۴:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    28 1
    داری خبر را میخونی یهو عکس یه مشت دندون زشت و زرد و چندش آور، یا یه کله کچل با موهای در حال کاشت زشت و خونین میاد رو صفحه که مثلا تبلیغ سفید کردند دندان یا کاشت مو هست. کم کم فکر حذف کردن خبرآنلاین با هیان همه تبلیغ از لیست سایت های مورد علاقه هم هستم
  • زب IR ۱۷:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    14 1
    کودکان کار ایرانی رو دریابید کودکان هم وطن وسرزمینم ایران
  • US ۲۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۸
    3 0
    این عکس ریز از نمای دور را هم نمی گذاشتید فرقی نمی کرد.
  • Pani IR ۰۵:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
    2 0
    به این میگن قانون جذب هیچ چیز توی دنیا غیر ممکن نیست
  • zahra US ۲۱:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
    2 1
    امیدوارم یه روزی بیاد که افغانی ها و همه ی مهاجرای کشورای جنگ زده به وطنشون برگردن. ما ایرانیها هم چه بخوایم چه نخوایم مهاجرای کشورهای همسایه میان این خودمون هستیم که باید به قدری عاشق فرهنگمون باشیم که حتی اگه یه ایرانی هم توکل دنیا زنده بمونه فرهنگ ایرانی رو زنده نگه داره...