مستند جالبی بود؛ ضمن اینکه نبوغ یک جوان 17 ساله را نشان میداد که حالا 20ساله شده است و با انبوه شکایت هایی روبروست که فصل مشترکی دارد: او ما را فریب داد!
شاکیان ویژه این پرونده نیز یک حرف مشترک دارند؛ اینکه جوانک چطور برای بازیگرانی که به گفته خود عمری است برای مردم، نقش بازی میکنند؛ آنقدر خوب نقش بازی کرده که همه او را «باور» کردهاند.
جالب اینکه از تهیه آرم طرح ترافیک تا کارت پایان خدمت و صفر کردن خلافی ماشین و تهیه گواهینامه و شوکر و...همه نوع درخواستی به این جوانک یک لا قبا سفارش شده بود!
شیوه کار او هم جالب بود؛ همه را با هم دست میانداخت و از نام دیگران به خوبی برای جلب اعتماد آنها استفاده میکرد؛ مثلا هنرمندان را با نام بردن از همکاران هنریشان در هتلی به صرف شام جمع میکرد و بعد همزمان با تجار و سرمایه گذارانی قول و قرار میگذاشت؛ آن جماعت از رفاقت و همنشینی این جوانک با هنرمندان؛ و هنرمندان هم از رفت و آمد و نشست و برخاست آدمهای با وجهه اجتماعی بالا با او، هشدار شک را از ذهن خود پاک میکردند و با او طرح همراهی میریختند.
به هر ترتیب، جوانک به خوبی همه را سر کار گذاشته و مبالغ سنگین و سبکی از ایشان دریافت کرده و حالا هم دارد آب خنک این عرق ریزان حرفهای جعل و جهل را میخورد اگر البته در زندان خودش را مامور مخفی اطلاعات جا نزند و با ماموران ساخت و پاخت نکند و ...
اما این مستند دو نکته مهم و مستتر هم داشت:
اول اینکه، در کل مستند پخش شده ما هیچ تصویر روشنی از فرد یاد شده دریافت نکردیم؛ «کیست؟ چه کاره است؟ اهل کجاست؟ تحصیلاتش چیست؟ چرا خود را با این نام معرفی کرده؟ چطور این همه سال کسی او را دستگیر نکرده؟ کجا زندگی میکرده است و...» به عبارتی مختصات زندگی این جوانک جاعل و نابغه هرگز برای مخاطب باز نشد. علتش را خوش بینانه میگذاریم به حساب ناشی بودن کارگردان مستند!
نکته دوم که به نظر مهمترین بخش مستند پخش شده بود؛ روی دیگر سکه است؛ روایت داستان از زاویه ای دیگر. در این مستند ما از زاویه دید یک شهروند به کلاهبرداری یک جوان از هنرمندان نگاه کردیم؛ حالا اگر زاویه دیدمان را دانای کل قرار دهیم؛ داستان عوض میشود. به این ترتیب که با عرض پوزش باید گفت هنرمندان ما _ بازیگران عنوان بهتری است البته _ برای دور زدن قانون و پیمودن راه میانبر غیر قانونی؛ بدجوری آماده اند. این البته برای همه مردم ما صادق است و تراژدی کوئست بهترین مصداقش. اما در این مستند ما از هنرمندان فرشتگانی ساختیم که انگار واقعا بی گناه بودهاند و تنها و تنها فریب خوردهاند!
در حالی که اگر این افراد فریب خورده؛ در ذهن خود میگفتند «ما اهل پارتی نیستیم و با مردم عادی زیاد تفاوت نداریم که بخواهیم از طریق پارتی و یا عوامل نفوذی کارمان را راه بیاندازیم و یا برای راحتی خودمان و بدون عبور از معابر قانونی، یک اقدام غیرقانونی انجام دهیم» آنوقت این اتفاقات هم نمیافتاد. یا فرض بگیرید؛ نامبرده دست بر قضا برادرزاده سردار احمدی مقدم بود؛ آنوقت همه چیز حل میشد دیگر؟! کسی هم از کسی شکایتی نداشت و همه خوش و خرم...
داستان «رانت خواهی» در کشور ما و البته هر نقطه از عالم؛ یک معادله دوطرفه است؛ مانند بازار عرضه و تقاضا. تا تقاضای دورزدن قانون و پارتی بازی نباشد؛ میدان جولان برای اینگونه افراد هم وجود نخواهد داشت و یا میتوان اینطور گفت: تا زمانی که آدم ها در کشور ما دنبال راه میان بر فوری و فوتی هستند و دنبال کارچاق کن و دلال و آشنا و البته دور زدن قانون؛ میدان برای ویراژ این جوان ها باز باز است. خدا کند قدر صندلیها و اعتبار نام هایمان را بدانیم و برای خلافی ماشین و طرح ترافیک و...در جستجوی آشنا و میانبر نباشیم.
و البته یک نکته حاشیهای که با صدای آهسته مینویسم: چه اتفاقی در مجاری قانونی کشور افتاده است که مردم از دور زدن و میانبر به شدت استقبال میکنند؟!
60
نظر شما