۱۲۳ نفر
۱۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۷:۵۱
قاچاقچیان شیشه،گلوی شریکشان را در دادسرا بریدند

اعتباربرخی قول و قرارها مختص دوران خوشی و به قولی متصل است به همان لحظه ی جیک جیک مستون است ،زمستونی سر نرسیده اثری از قول و وعده نمی ماند.

قاچاقچیان مواد مخدر اگرچه در همان حال و هوای جرم و خلاف پایبند قاعده و اصولی هستند اما برخی اوقات اوضاع آنطور که فکر می کنند نمی شود...
پیرو ابلاغ وکالت تسخیری راهی دادسرای  انقلاب شدم، به محض ورود به راهرو دادسرا ردیف بازداشتی های ملبس به  پیراهن هایی به رنگ آبی آسمانی کنار آنان که رنگ لباسشان مانند اتهامشان یک خط در میان مشکی و آبی بود با تنها وجه اشتراک این دو جماعت که  زنجیرشدنشان به هم بود جلب توجه کرد.وجه اشتراک دیگر این جماعت چشمان منتظر ایشان است،چشمانِ منتظر آمدن خانواده،منتظر دیدن ماموری کلید به دست برای بازشدن غل و زنجیرها،این چشم انتظاری های رویاگونه را بی خیال می شوند بلکه نگاهشان گره بخورد به نگاه یکی ازجنس بنده ی وکیل ،دیدن وکیل برای ایشان  حکم وصالی شیرین دارد،برای یکی وصال یعنی گرفتن یک نخ سیگار،برای دیگری یعنی شنیدن صدای خانواده و برای یکی دیگر پیدا کردن گوشِ شنوایی برای شنیدن راهکاری در رهایی از اتهام یا سبک شدن بار گناه چیزی شبیه اقرار مسیحیان نزد پدر روحانی ،اگرچه بی رحمانه و دور از مرام مردانگی است اما تجربه ی تحمل تاوان های ناشی از دلسوزی برای این جماعت در اجابت خواسته هایشان که غالبا سبب توقیف گوشی موبایل و...شده است تنها دلیل موجه ایست که بی توجه به نگاه ایشان وآن لبخند مصنوعی که برایم تکراری شده وارد شعبه بازپرسی شوم. پس از عرض سلام و ادب مراتب اعلام وکالت و اذن بررسی و مطالعه پرونده ی مورد نظر را آغاز می کنم،تورق پرونده چند دقیقه بیشتر طول نکشید که برق ساختمان قطع شده و این یعنی توقف هر جنب و جوشی در دادسرایی که چشم، چشم را نمی دید،در حالیکه از چهره ی بازپرس جز سایه ای مبهم نمی دیدم از روی صندلی بلند شدم تا از دفتر ایشان  به بیرون بزنم و راهی خانه شوم که بازپرس گفت :به این زودی تمام شد جناب وکیل گفتم خیر قربان تمام نشد ،نوری برای مطالعه نیست، بازپرس با کنایه گفت شاید هم حالی برای مطالعه پرونده تسخیری نباشد. خدمتشان در کمال احترام عرض کردم اتفاقاً حکایت دفاع در پرونده ی تسخیری برای بنده و همقطارانم به مراتب حساس تر و از اولویت بیشتری برخوردارست، مبادا رایگان بودن کار سبب سوء تفاهم شده،فردا روز بدهکار وجدان خویش نباشیم خاصه در این فقره که موضوع به جان یک انسان گره خورده است که تکلیفی است مضاعف بر هر وکیلی چون بنده  به دفاع از حیات یک انسان فارغ از نوع اتهام . لذا وظیفه دارم به غایت پرونده را ریز به ریزو جزء به جزء بخوانم و لایحه ای در دفاع از جان یک انسان آنطور که شایسته است  آماده کنم .حیف که جنابعالی بازپرس هستید و حسب قانون*دفاعیات بنده نزد جنابعالی نمی تواند موثر واقع شود. معاشرتم با بازپرس داشت به نقاط اشتراک می رسید که سر و صداهای بیرون از اتاقِ بازپرس توجهم را جلب کرد ،سرو وصداهایی که به سمت  فحاشی و عربده می رفت  در آن ظلمات و تاریکی، صدای شکستن شیشه هم آوا شد بافریادی که نفرین مرگ داشت  و لحظه ای بعد،  سکوتی  حاکم شد که خبر از مرگبار بودن فریاد می داد.مقارن خروج من و بازپرس از اتاق امتداد نور موبایل بازپرس متصل شد به رگه های قرمز رنگ خون که موازیک های سیاه و سفید کف راهرو دادسرا را به هم متصل می کرد .

جوان بیست و چند ساله ی گردن بریده وسط راهرو،رها شده بود،و متهمین زنجیر شده هریک دیگری را متهم به رگ زنی جوان بخت برگشته می کرد و این وسط شیون و نفرین زنی میانسال که ناله های مادرگونه اش حکایت از نسبت وی با جوان ذبح شده می داد توجه ام را جلب کرد . تا رسیدن اورژانش به کمک بچه های خدمات دادسرا با وسایل موجود در صندوق کمک های اولیه سعی کردیم تا جایی که ممکن بود جلوی خونریزی را بگیریم.از لا به لای هیاهو و ناسزا گویی های متهمین تنها چیزی که دریافتم این بود که:

 بین متهمین پرونده ی حمل چند کیلو شیشه قراری بود تا یکی از ایشان کل جنس را گردن بگیرد بلکه سایرین از این مخمصه رها  یا اتهامشان سبک تر شود،قول و قرار های خارج ازبازداشتگاه و پیش از گرفتاری تا مدخل دادسرا دوام و بقایی نداشته؛طرف به محض روبه رو شدن با محیط بازداشتگاه واطلاع از حکم اعدام ولو محتمل به قول خودشان زیرحرفش را کشیده و دبه می کند،جوان بخت برگشته با دیدن مادرش جسارتی بیشتر یافته، می گوید اصلا به قاضی کل قضیه را لو میدهم وبهش میگم اینها مرا از راه به در کردند و مواد مال من نیست .مادر متهم نیز که گویی با چنین فضایی نسبتی عمیق داشته شروع می کند به فحاشی و نفرین ،به  متهمین می‌گوید یا شما گردن میگیرد یا خودم گردنتان را میشکنم همین عبارت مادر کافی بوده تا سردسته ی جمع و گنده لات گروه از باب زهر چشم گرفتن طوری با سر به شیشه  پنجره  می زند  که شیشه های پنجره به وسط راهرو پرتاب می شود. شکستن شیشه ،قطعی برق و تاریک شدن راهرو دادسرا ،در کمتر از پنج دقیقه فریاد مرگبار جوان بخت برگشته که سوزش گلویش را با فریاد سوختم به گوش همگان رساند.

با رسیدن اورژانس موتور برق دادسرا نیز متصل شد تا کورسو نوری ظلمات مطلق دادسرا را به سایه روشن هایی بدل کند،حالِ روحی ام اصلا مساعد خروج از دادسرا نبود و حس عجیبی امر می کرد تا به ادامه مطالعه پرونده برگردم، همین که شروع کردم به تورق پرونده تا برسم به صفحه ی تاریک شدن دادسرا بی اختیار قلمم را روی میز گذاشته،هیچ یادم نیست چرا و چطور سر به میز تحریر گذاشتم و چند دقیقه در چنین وضعیتی بوده ام که با صدای بازپرس  به عالم واقع برگشتم ،بدون هر مقدمه ای به بازپرس گفتم با آنچه که دیدم اصلاً ذهنم یاری نمی‌کند تا پرونده را مطالعه کنم با اجازه شما ، فردا و پس‌فردا خدمت میرسم بازپرس نیز که حال و روزی بهتر از من نداشت قبول کرد و قرار شد یکی دو روز دیگر به دادسرا برگشته و پرونده را مطالعه کنم .فردای آن روز در دادگاه حقوقی جلسه داشتم و به ناچار دو روز پس از ،حادثه ای که تیتر روزنامه ها شده بود به دادسرا رفتم هنوز وارد اتاق بازپرس نشده بودم که گفت: لطفاً در را ببندید ،به موازات بسته شدن در،گوشی تلفن را برداشتند و به مدیر دفتر شعبه دستور موکد دادند که هیچ کس وارد اتاق نشود.هنوز در کامل بسته نشده بود که با شنیدن گفتگوی بازپرس و مدیر دفترش برگشتم و متعجب نگاهش کردم،طوری که از نگاهم پرسش هایم را خواند و گفت:عرض می کنم، رو در روی بازپرس نشستم و گفتم: من در خدمتم ،تعارفی کرد و گفت: خدمت از ما، ببخشید اگرآن روز بد صحبت کردم اما خودتان در جریان مشکلات این دادسرا هستید آنقدر خسته و کلافه می شویم که برخی اوقات آداب معاشرت هم فراموش می‌کنیم لبخندی از سر محبت زدم و گفتم بله درک می‌کنم من بارها نزد آنهایی که باید بدانند از موقعیت شغلی شما و خستگی ها و سختی‌های کار در دادسرا گفته ام و تا آنجایی که قلمم نیز توانایی داشته به ذکر مصائب و مشکلات کار کردن در این محیط پرداخته ام،بفرمایید امرتان چیست! بازپرس از پشت تریبونش بلند شد و آمد رو به روی من نشست ،بیسکوئیت و فنجان چای روی میز را به سمت من هل داد و شروع کرد:حتما از اخبار حوادث متوجه عاقبت آن جوان شده اید؟با تایید سر و عبارت متاسفانه، اطلاعم از مرگ متهم گلو بریده اعلام کردم و ادامه ی کلام بازپرس به این موضوع ختم شد که خانواده ی متهم از مامورین بدرقه  و مدیریت دادسرا شاکی شده ،مدعی اند چنانچه مامورین در مراقبت از متهمین کنار ایشان بوده اند و موتور برق دادسرا اتومات پس از قطع برق کار می کرده ،تاریکی و رها بودن متهمین سبب قتل فرزندشان نمی شد.

مدیریت دادسرا و رئیس اداره مواد مخدر آگاهی از وکلایی که روز حادثه در دادسرا حضور داشتند دعوت کرده اند تا بنا به آنچه که دیده اند گزارشی ارائه کنند ،منتها تقاضای بنده از شما بیشتر از نوشتن گزارش است و تقاضا و استدعایی دارم که امیدوارم قبول کنید....حتما از چشمان گرد شده و ابروهای گره خورده ام دریافته بود که سوال و تعجب توامان سبب چنین هیبتی در صورتم شده که گفت:حق دارید اینطوریی نگاه کنید،آنقدر این فضای حرفه ای باعث دوری ما و شما شده که اگر کسی مانند من از وکیلی مثل شما تقاضایی داشته باشد سبب تعجب می شود،خبر ندارید که برخی از همکاران من نیز پس از شنیدن پیشنهادم چنین هیبتی به خود گرفته و به حالت اعتراض اتاق جلسه را ترک کردند!کلام بازپرس را قطع کردم و گفتم:ولی من هنوز متوجه نشده ام که مگر قرار است من چه کاری انجام دهم که همکاران شما با آن مخالفت کرده اند و...

نتیجه ی گفتگوبا بازپرس این بود که بنا به پیشنهاد رئیس اداره مواد مخدر و توصیه سرپرست مجتمع، وکالت مامورین را در دادگاه نظام قبول کنم تا بنا به حضور در  محل حادثه و شواهد موجود راجع به درگیری متهمین و حضور یا عدم حضور مامورین در محل حادثه بنا بر وظایف تعریف شده برای مامورین بدرقه از ایشان دفاع کنم.از بازپرس فرصتی خواستم تا راجع به موضوع فکر و بررسی کرده ،نتیجه را انتقال دهم.هنوز از حیاط دادسرا خارج نشده بودم که دوراهی عجیبی در ذهنم مقارن با وجدان درد رقم خورد،از طرفی خون جوانی ریخته شده بود  و این احتمال وجود داشت که اگر تاریکی و ظلمات بر راهرو دادسرا آوار نمی شد آن جوان الان زنده بود و کسی جرات نمی کرد در مرجع قضایی مرتکب جرم قتل شود،از طرفی میزان مسئولیت و امور محوله به ضابطین قضایی و ماموران بدرقه با هیچ استانداردی منطبق نیست تا بتوان ایشان را مسبب وقوع چنین حادثه ای دانست،ماموری که مکلف به بدرقه چندین متهم در شعب مختلف است چاره ای جز زنجیر کردن متهمین به راه پله و صندلی ندارد.تناقضات ذهنی ام به سمت گفتن یک نه ساده و رها کردن پرونده پیش می رفت که متوجه شدم دو طرف ماشین را دو موتور سوار اسکورت کرده وموازی با حرکت من تغییر مسیر می دهند جهت اطمینان به بهانه ی خرید ،کنار گرفته ،پیاده شدم که توقف موتورسوارها موید درستی حدسم بود.اهمیتی نداده،وارد سوپر مارکت شده،قهوه ی تلخی سفارش دادم تا چند دقیقه به عمد معطل شوم،ازسوپرمارکت که خارج شدم ،رقص کاغذی زیر برف پاکن ماشین خودنمایی می کرد و خبری از موتورسوارها نبود....آقای وکیل حواست به دور و اطرافت باشه،الکی برا خودت شر نخر،انشاالله که افتاددددد.ادامه دادن دال افتاد انقدری بود که نیمی از صفحه را پر کرده بود،اینکه چه خواهد شد را در خاطره ی هفته آینده یکشنبه17مرداد  عرض خواهم کرد.

* وکیل دادگستری

*بنا به مقررات آیین دادرسی کیفری،وکیلِ متهم در دادسرا یعنی نزد بازپرس یا دادیار اختیار چندانی برای دفاع ندارد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1540558

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 53
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۱:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    39 18
    خدا بیامرزدت خخخ
  • IR ۱۲:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    33 13
    عجب شغل گندی دارید اقای وکیل...نمیذارم پسرم وکیل بشه
  • IR ۱۶:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    60 5
    خیلی جالب منم هر وقت رفتم دادگاه برق نبود عجیب نیست ببین هیچ چیز جای خودش نیست میخوای یه ماشین موز بفرستی این ور توی گمرک نمیزان چطور این همه مواد شیشه هزار تا کوفت زهر مار دیگه راحت بین مردم رد بد میشه جای فکر داره ۱۶
  • حیدر IR ۱۸:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    51 3
    خیلی مسخرس برق یه مکان امنیتی یا چنین جایی میره امنیتی هم توش نیست واقعا که
  • مریم IR ۱۸:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    47 1
    واقعا اینجا ایران است یا تگزاس؟؟!!
    • IR ۱۱:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
      4 0
      شما فکر کردی تگزاس چه جوریه فکر کردید چون اسمش تگزاس توش بکش و بکش نه داداش ای ایران که از همه نظر نفرت انگیزه حتی ما جماعت که جلو چشم این مردم هموطن های ما اب ندارن، تورم، ظلم، جنایت، دزدی، اختلاس، وغیره بعد عوض ا سی نکه متحد بشیم ، موبایل برمیداریم فیلم میگیریم واقعا از خودم که ایرانیذهستم بدم میاد
    • ناشناس IR ۱۹:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
      2 0
      خب معلومه تگزاس
    • عباس از تبریز IR ۰۰:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۲
      2 0
      اینجا شهر هرت است،خواهرم
  • حامد IR ۱۹:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    64 10
    #مرگ بر شیشه فروش
  • IR ۱۹:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    50 7
    عاقبت کج رفتن همینه لقمه حلال فقط کم هست اما بابرکت
  • Mjp. Shiraz IR ۱۹:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    49 5
    اقای جعفرپور واقعاوکیل توانمندی هستن. کارهارابدون هیچ چشم داشتی جلومیبره وخدایی کارمیکنه. حتی دیدم اگه کسی هم وضع مالیش خوب نباشه هواشوداره وحتی شده مجانی وکالت گرفته.. کاش داشتیم چندین نفرازاینجوروکلای باانصاف من یپرونده داشتم نزداقای جعفرپورکلی جاهارارفتم پایینتراز مثلاقیمت 30یا20ملیون تحویل نمیگرفتن اماایشان بدون هیچ چشم داشتی مشکل منوحل کرد.هرجاباشه موفق وموید باشه
    • محمد هادی جعفرپور IR ۲۱:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
      3 0
      سپاس از لطف شما،بزرگوارید
  • عباس IR ۲۰:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    39 12
    باسلام پسردایی منم بنام محسن وعادل پویامهرمعروف به بیکس ساکن تهران کیانشهریه شبه پولدارشدن،پمپ بینزین دماوندویلاشمال ماشین شاسی بلندوووبه همه چیزازطریق درست کردن شیشه بپول رسیدن،وازکلانتری کیانشهرمعروف اند.
    • IR ۲۲:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
      1 2
      قشنگ معلومه از حسادت اومدی اینجا اسماشونو نوشتی
    • IR ۰۳:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
      0 3
      افشین..عبدلاه.عادل.پولدار.کردن.
  • امیر IR ۲۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    0 0
    مگه ناصر خاکزاد اعدام نشد ؟ رضا ژاپنی هم که خودش رو ترکوند احتمالا داداش ناصر خاکزاد آخرش رفت تو کار شیشه
  • IR ۲۲:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    3 0
    بفرمایید چرا متهمین تفتیش بدنی نشدند که چنین آلت جرمی را بهمراه داشتند از ناجا بعیده
  • IR ۲۲:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    1 0
    عجب دادگاه های امنی داریم
  • IR ۲۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    0 0
    مردم عادی که نمیتونن ی پاکت سیگارو از مرز جابجا کنن این قاچاقچیا کیا هستند که کیلو کیلو موادو جابجا میکنن گیر نمی افتن؟؟؟
  • مهدی محمودی زاده IR ۲۲:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
    0 0
    مسخره هست که تو دادسرا سر یکی رو ببرن حتما دست یه ادم کله گنده دولت تو کار بوده که اینجور برنامه ریزی شده .تنها چیزی که تو مملکت ما جار میزنه فساده و دروغ
  • IR ۰۰:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    سلام، چرا مواد وارد میشه؟ نباید جلوی این ها گرفته شود؟ حالا واردکشور شده، مامورین داخلی باید جلوی این خلاف کارها رو بگیرند، بیشتر قشر جوان دارن آلوده مواد میشن، ما که کاره ای نبستیم فقط غصه این خانواده ها وجوانان را می خوریم
  • مرادپور IR ۰۰:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    خداوکیل چه اجباری دارید که هر چی حکم دادگاه و امثالهم هست رو باید جوری بنویسید که اصلا نشه خوندش از انشای عصر حجر استفاده میکنید مگه نمیتونید روانتر بنویسید
  • مصی IR ۰۰:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    عجب داستانی بود یه چند دقیقه ای سرگرم شدم. بقالی سر کوچه ما دوربین داره... خخخ
  • حامد IR ۰۰:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 3
    اخه یکم خوب مینوشتی میخوندیم شعر نوشتی؟گند بزنن با این نوشتار
  • IR ۰۰:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    ای داد که بیداد شد در دادگاه
  • IR ۰۰:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    2 0
    دادگستری مسخره ترین ارگانه بیچاره قضات و کارمنداش چی میکشن
  • بهزاد IR ۰۰:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    خیلی قلم زیبایی دارین فارق از واقعی یا خیالی بودن داستان
  • بی دفاع US ۰۱:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    اسم این وکیل چیه؟
  • مجید IR ۰۱:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    خاک برسرتون تودادسرا قتل خاک برسرنیروی انتظامی که یه سرباز ریزنقش میزارن همراه قاچاقچی اینقدر نفهمید که یه قاچاقچی شیشه همینطور تو سالن هرکاری خواست بکنه باید هردوشون اعدام بشن درس عبرت برا دیگران بشه در ضمن اون دونفر موتور سوار چهره نگاری ودطتگیر اعدام اگر غیر ازاین باشه یعنی شما احمق ونفهم هستید
  • IR ۰۲:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    وای به حال مملکتی که این شده .دادگاه اش. علت بدبختی و درست نشدن کار این کشور همین جاست.
  • سعید ۰۲:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    متاسفم برای کشوری که عدالت درستی نداره نه صاحب دارد و نه قانون برای همه درست اجرا میشه
  • بابک شیشوانی IR ۰۲:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    سلام عزیز لطفا اگر مطالب ارزنده و آموزنده ندارید حداقل مطالب خلاف واقع و بدون محتوا را نشر ندهید شما که مدعی وکالت هستید !!!!! اگر یک حقوقدان ساده نیز بوده اید از شما بیان مطالب بعید بود !!!!!! اولا متهمین زندانی بودند و مامورین بدرقه همان ماموران محترم سازمان زندان ها می باشد چه ربطی پیدا می کند به ریاست و فرماندهی مواد مخدر ثانیا خانواده قربانی بجای طرح شکایت علیه قاتل بیکار بودن به طرفیت مامورین بدرقه طرح دعوی کنند ؟؟؟؟ ثالثا قصور مامورین علت تامه قتل نبوده و بفرض قصور نسبت به بی مبالاتی در صلاحیت دادسرای نظامی رسیدگی و اصدار تصمیم می گردد رابعا هیچ مقام قضائی حق انتخاب و پیشنهاد وکیل و نیز نشان طریق برای متهم را ندارد چرا مقامات قضائی را زیر سؤال می برین قصد و نیت تان پر واضح است که ..... خامسا به راکبین موتوری وحی شده بود که بازپرس به شما پیشنهاد میده که سریعا تعقیب و تهدید شدید؟؟؟؟: لطفا عنوان نوشته را به افسانه یا توهم وکیل تغییر دهید.... مطلب آخر خاطرات خلاف واقع که باعث نشر اکاذیب و تشویش اذهان شده و از طریق مدعی العموم قابل پیگرد است
  • داریوش IR ۰۲:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    لعنت بهشون
  • علی IR ۰۴:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    کسی که خربزه می‌خوره پای لرزش هم وای میاسته؟ بعضی جوانان تازه به دوران رسیده؟میخواهند یکشبه؟ پولدار بشن؟ ولی خبر ندارد که جرم یک کیلو شیشه اعدام هستش؟
  • غلامرضا IR ۰۷:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    واقعا باید به وکلا خسته نباشید گفت، البته عده ای از انان که دنبال چاپیدن ملت و کاسبی خودشانند از این دایره خارج اند.
  • علی IR ۰۷:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    درود به جناب جعفرپور چقدر زیبا و دلنشین یک واقعه‌ی تلخ را با قلم محسور کننده و افسونگر خود روایت کردید در اینکه شغل شما و محل کار شما مملو از چنین اتفاقاتی هست، شکی نیست چیزی که به چشم می‌آید نوع نگاه، طرز فکر و ذهن خلاق شماست که آنچه را دیگران نیز در آن محیط تجربه کرده‌اند فقط شما توانسته‌اید با چنین ظرافتی بیان کنید بخشی از آن به شغل شما و بخش دیگر به ذوق شماست که باعث شد حقیر را به صرافت انداخته تا لحظه‌ای وقت دیگران را برای تمجید از شما بگیرم منتظر ادامه‌ی خاطره‌ی جذابتون هستم
  • مهدی IR ۰۸:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    وکلا ۹۹درصدشون پول حروم میخورن به ناحق خدا لعنتشون کنه
  • IR ۰۸:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    عوضش امنیت داریم ، اونم تو دادسرا ، جلوی اون همه مامور ، دیگه وضعیت تو بیرون داستان و تو خیابان‌ها که دیگه مشخصه !!!!
  • ناشناس IR ۰۸:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    بنظر من گذشته از اینکه وکلا باید خلاف خواسته امثال این موتورسوارها و کسانی که پشت سرشان هستند عمل کنند مردم هم باید مسلح شوند تا هر جا از اینجور حیوانات ( امثال این موتورسوارها و کسانی که پشت سرشان هستند و کسی که اون جوان را کشته است و بطور کلی قاچاقچیان ) را دیدند با شلیک چند گلوله و کشتنشان ، خدمتی به انسانیت کنند . خود من الان مدتهاست اسلحه تهیه کرده ام و منتظر هستم تا یک جایی یکی یا چند تا از این حیوانات را ببینم بخصوص اصل کاریهایشان را .
  • بینام IR ۰۸:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    آقای به اصطلاح محمدهادی جعفرپوروکیل کانون‌وکلای شیرازازآنجاییکه بنده شماراکاملامیشناسم هرروزصبح باشیشه،هروئین صبحانه میخورین لطف کنین منبعدازمتهمان موادمخدردفاع نکنین بهتره بفکررفع خماری خودت باشی
  • محمدی IR ۰۸:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    اول صبح زود رفتم تعویض پلاک و توی نوبت هستم ولی وکیل تسخیری اصلأ از کسی دفاع نمی کنند وکیل های پولی ها هم حیله گر حقه باز جواب گوشی نده هستن توی این قضیه اول اداره برق وزارت نیرو مقصر است دومأ نباید در دادسرا شیشه در و پنجره نزدیک مجرمین باشه و مأمورین امنیت مجرمین خطرناک که احتمال هر کاری از شان بر می آید نباید به آسانی با مجرمین خطرناک بر خورد کنند باید د آماده با ش کامل باشند باید مأمورین اعدام بشن یکی ازشان بقیه زندانی ابد مسولین اداره برق ومسولین دادسرا هم راهی زندان بشوند جان هیچ انسانی الکی نیست جان انسان ها مهم است این جوان در جای به قتل رسیده که باید در امنیت کامل می بود دادگاه دادسرا نقطه امید مردم است در امنیت نه قتل گاه باید همه مجازات بشن از قاتلین یا قاتل گرفته تا مقصران این حادثه تلخ ودرد ناک البته در کشور زیاد تکرار می شود تازه داریم مجرمین ومجرمها فرا ر می کنند از دست نیروهای انتظامی و امنیتی متاسفانه
  • قادر IR ۰۹:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    اگر شماره تماس از ایشون دارین برام بفرست پرونده دارم میخوام باهاش طی کنم
  • بینام IR ۱۰:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    وقتی مطالب اینقدر طولانی میشه آعلب حوصله خوندنشو ندارن ؛چون مطلب خیلی به حاشیه میپردازه
  • IR ۱۱:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    کوله باری از تاسف مادری که نمیتواند فرزندش را رها کند هر چند خلاف کار ماموری که مجبور شده زندانیان را تنها بگذارد ان هم زندانی با این اتهامات که باید چندین مامور میگذاشتند ان مامور بیتقصیر و از خدا بیخبر ودولتی که تدبیری برای همچین مراکز کلیدی نداردایا شخص متهم است ؟؟!!!من وکیل بودم هرگز همچین پرونده ای قبول نمیکردم
  • IR ۱۲:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    آفرین به وکیل باوجدان.وتاسف که چطورتونستن یه جوون راسلاخی کنن .
  • مهدی IR ۱۲:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    مراسم کی برگزار میشه؟
  • ابوالبرق IR ۱۲:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    تو سر در اداره ی برق...
  • معین IR ۱۲:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    خیلیم عالی کل خلافکارارو بندازین یه جا شکم همو پاره کنن
  • IR ۱۲:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    قاچاق شیشه قاچاقچیان تریاک.کار خود دولت ..میلیون میلیون سر مرز پول میگیرن هزار جنس قاچاق وارد کشور میشه.بد آقایون اینجا جا نماز آب میکشند.
  • IR ۱۳:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    مردم چی قرض کردین ؟ دادگاه ساعت اداری بازه محیط کامل روشنه اصلا برق هم نباشه باز همدیگرو واضح میبینیم واقعا مارو چی فرض کردین؟
    • مهدی IR ۱۴:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۳۱
      0 0
      شما را الاغ فرض کردیم . امری هست ؟
  • بهمن عربی IR ۱۴:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    شیشه توسط رئیس مجلس(لاریجانی ها) تولید و به دستور رهبر معظم انقلاب درمیان جامعه جوانان ایران توزیع میشود لطفا متهم سازی زیادی نکنید شیشه توسط حاکمان کنونی ایران تولید و توزیع میشود
  • ورشکسته بورس IR ۱۶:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱
    0 0
    اینجا ایران است ایرانیکه فقط و فقط دم از اسلام و عدالت میزند و تنها چیزیکه یافت نمیشود اسلام و عدالت است