۰ نفر
۷ شهریور ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۳

سیدعلی میرفتاح

توی دعواهای سیاسی و حقوقی، نباید پای متفکرین و اهل علم را به میان کشید، حتی اگر مجرمی پیدا شود که به صراحت اعتراف کند که باعث و بانی ارتکاب جرمش، فلان استاد فلسفه، یا فلان جامعه‌شناس معروف بوده است. این حرف ذاتاً غیرموجه است و نمی‌توان و نباید که بعضی کارها و رفتارها و عکس‌العمل‌ها را به فیلسوفان و گفته‌های آنان ضمیمه کنیم. در این‌باره بهترین مثال «طناب» هیچکاک است که به صراحت می‌خواهد دامن متفکر بزرگی چون نیچه را از قتلی که یک دانشجو مرتکب شده و احتمالاً تحت تأثیر گفته‌های او دست به جنایت زده، پاک نگه دارد. بحث فقط نیچه نیست، اصولاً ساحت تفکر را نباید با این نوع تلقی عوامانه آلوده کنیم. خاصه وقتی پای متفکرین به دادگاه باز شد، خطر این می‌رود که مبادا بر اثر سوءتفاهم اسم و کتاب و منش بعضی از اهل فلسفه در یک لیست سیاه و مجرمانه ثبت شود و از این پس خواندن و صحبت کردن درباره گادامر و ماکس وبر و پوپر و از این قبیل به فعل قبیح تعبیر شود. ترس دیگر هم هست. من جداً می‌ترسم که پس از مدتی بخشی از کتاب‌های فلسفه و جامعه‌شناسی و علوم سیاسی که باب میل گروه غالب نیستند اجازه چاپ نیابند .

حضرت امیر -علیه السلام- می‌فرمایند مردم بر سه دسته‌اند. یا عالمان ربانی‌اند، یا متعلمان، و یا همج الرعاع. فکر می‌کنم نیازی به شرح و توضیح درباره عالمان و متعلمان نباشد، اما در باره همج الرعاع باید عرض کنم که اشاره حضرت به عوامی است که با باد به این طرف و آن طرف می‌روند و بی‌دانش و بی‌عقیده، برای خود زندگی می‌کنند. این گروه، تمام سعادتشان در گرو این است که خود را با عالمان و متعلمان پیوند زنند و در زمره مریدان درآیند. فلسفه - و اصولاً علم- ابزار دست همج الرعاع نیست. این کتاب‌ها را برای عوام ننوشته‌اند. عوام همین‌که روزنامه بخوانند و رأی عقیده روزمره خود را از روزنامه‌نگاران به وام بگیرند کافی است. نه فلسفه ناب به درد آنها می‌خورد و نه حتی علوم انسانی -به مفهوم امروزی‌اش. برای یک رفتار سیاسی و موافقت و مخالفت با یک پدیده و یک نظام، بهانه‌هایی به مراتب سطحی‌تر و ابتدایی‌تر و روزمره‌تر از مباحث فلسفی و علمی می‌خواهد.

البته حتی همج‌ الرعاع هم بدشان نمی‌آید که خودشان و رفتارشان را به فلسفه نسبت دهند. بارها دیده‌ایم مردمانی که ادا درمی‌آورند و خود را به جای عالمان و متعلمان جا می‌زنند. به ویژه وقتی جامعه به هم می‌ریزد و جای همه چیز عوض می‌شود و عوام جای خواص را می‌گیرند و خواص جای عوام را، طبیعی است که عده‌ای ظاهرفریبی کنند و بر مسند عالمان و متعلمان تکیه زنند. به قول آقای آوینی کتاب هربرت مارکوزه به دست گرفتن و ادای روشنفکری در آوردن، گاهی مد روز می‌شود. و اتفاقاً جامعه ما به شدت اسیر این نوع مدگرایی‌هاست. اگر مسامحتاً و با هزاران قلت، بپذیریم که عالمان و متعلمان، روشنفکران جامعه هستند و باید مسندهای روشنفکری را پر کنند، در کمال ناباوری می‌بینیم که همج‌ الرعاع چنان مسندهای روشنفکری را اشغال کرده‌اند که دیگر جایی برای اصل کاری‌ها نمانده. این همه روزنامه‌نویس و کتاب‌نویس و استاد و فیلمساز و آرتیست، واقعاً اینها چند نفرشان روشنفکر واقعی هستند و به قابلیت بر مسند خود تکیه زده‌اند؟ اکثرهم که من و شما خوب می‌شناسیمشان، ادا در می‌آورند و به زبان چیزهایی می‌گویند که معنی‌اش را نمی‌فهمند. یک بار خیلی وقت پیش نوشتم اینها که مسندهای روشنفکری را تصاحب کرده‌اند، وقتی به خلوت می‌روند، تازه همان عوامی می‌شوند که تخمه هندوانه می‌شکنند و با باجناق خود اختلاط می‌کنند و... در جامعه‌ای که این ادابازی‌ها تا حد زیادی نهادینه شده است، شما را به خدا پای کتاب و فلسفه و دانشگاه و علم و این چیزها را به دعواهای سیاسی نکشید.

کد خبر 15728

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =