سابق بر این به آن می‌گفتیم«سانسور»، الان به آن می‌گوییم«ممیزی» و شاید تا چند وقت دیگر به آن بگوییم«خان دایی»! [اسامی مهم نیستند ، این که چه بلایی سر هنر یا فرهنگ جامعه می‌آورند مهم است.]

یادم هست سال 71، بنده‌خدایی که اتفاقاً آدم خوبی هم بود و سواد حوزوی قابل قبولی داشت ، معتقد بود باید قرآنی که توسط خانم‌ها خوانده می‌شود ، ممیزی شود! معتقد بود که قصه یوسف و قصه قوم لوط ممکن است مشکلات غیر قابل حلی در جامعه به وجود بیاورند![ البته آن موقع هنوز سریال حضرت یوسف (ع) ساخته نشده بود تا این بنده‌خدا ببیند و لطیفه‌هایی را هم که خلق‌الله برای سکانس جوان‌سازی زلیخا ساختند ، بشنود؛ شاید اگر می‌دید و می‌شنید نظرات مکمل دیگری را ارایه می‌داد برای دور نگه داشتن مردم ما ازآتش اخروی.] الان هم در نشریات بخش دولتی و دوایر «امر تمیز»[فکر می‌کنید کلمه «ممیز» از کجا آمده؟! ] آدم‌های خوبی هستند که قصدشان اصلاح جامعه است اما نه با زمینه‌های کاری مورد بحث آشنایی کامل دارند نه حتی مثل آن بنده‌خدای مورد بحث، سواد حوزوی قابل اطمینانی. چند مثال می‌تواند عمق فاجعه‌ی «ننوشتن» را در این کشور نشان دهد [ قبلاٌ به آن می‌گفتیم«خودسانسوری» این روزها به آن می‌گوییم«ننوشتن» و شاید فردا پس‌فردا به آن بگوییم«کامبیز»!]:
الف- به کتاب دوست شاعری ایراد گرفته بودند که چرا گفته کوه ، ابرها را به سینه فشرده است؟!
ب- به کتاب یک دامپزشک ایراد گرفته‌اند که چرا در مبحث بیماری‌های دامی به «پستان گاو» اشاره کرده و اشاره مشهودی داشته به «آلودگی شیر»؟! در صحبت رو‌ در رو با ممیز، از مورد دوم سلب معصیت شده اما در مورد اول از مؤلف خواسته‌اند که از«سینه گاو» استفاده شود و هر چه مؤلف محترم توضیح داده که«...[سه نقطه] انسان» است که روی سینه‌اش قرار دارد اما مال گاو در جایی قرار دارد که آوردن نام‌اش وضع را بدتر می‌کند، کسی قبول نکرده.[ به گمانم تکلیف دامپزشک‌های آینده این کشور معلوم است و می‌شود نتیجه گرفت که چرا طعم شیر ، در چند سال اخیر، این همه عوض شده.]
ج- در مورد یک رمان عاشقانه‌ی عامه‌پسند که پر از قرارهای دلبرانه بوده ، ممیز محترم در مورد جمله«پسر، مادرش را در آغوش گرفت» اشکال شرعی داشته‌اند!
د- دوست مترجمی می‌گفت که در بخشی از یک رمان، شخصیت قصه به آسمان نگاه می‌کند و می‌بیند که دانه‌های برف،رقص ‌کنان به زیر می‌آیند و برگیسوان سپیدار می‌نشینند و ممیز محترم در تحشیه نوشته‌اند که به جای رقص از حرکات موزون استفاده شود و مترجم، فکری هم برای کشفِ حجاب سپیدار بکند![نخندید لطفاً! این‌ها برای شما لطیفه است، ولی برای ما خاطره است!]
البته این ، یک سرِبام است و سردیگرش فیلم‌های عامه‌پسند ایرانی است که گاهی 80 درصد دیالوگ‌هاشان     «16-»است و 5 درصدشان هم «18-»! دیالوگ‌هایی در این فیلم‌ها از دهان ستارگان‌شان شنیده می‌شود که شنیده شدن‌شان در فیلم‌های «بیک» و «میری» و «ظهوری» هم بعید به نظر می‌رسید! در مورد تلویزیون هم که به همچنین! در همه جای دنیا[حتی جاهایی که ادبیات و سینما سانسور نمی‌شوند] تلویزیون سانسور می‌شود اما در تلویزیون ما از «16-» دیالوگ‌های مورددار گرفته تا «16-» صحنه‌های خشن، قابل رصد است.
درست است؛ ادبیات و هنر ما مورد تهاجم قرارگرفته اما حکایت ما حکایت آن بنده‌خدایی‌ست که به جهاد رفته بود و پشت به کفار و رو به مسلمین می‌جنگید و چون پرسیدند «چه گونه است که چنین می‌کنی؟» گفت«من پیِ اجرِ امرِ معروفم ، طرف‌اش که مهم نیست»!

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 161095

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۱:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۴
    0 0
    هههههههههه. خيلي باحال بود.خوشمان آمد. به اين مميزي ميگن كار فرهنگي!