۱۶۰ نفر
۱۴ فروردین ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۰
همزمان با ابلاغ حکم‌ اعدام، هویت‌ اعدامی را تغییر دادند

متهمِ پرونده، علیرغم مجازاتی که در انتظارش بود بسیار خونسرد و بی خیال روی صندلی دادگاه نشسته بود،آنقدر بی تفاوت که قاضی دادگاه از باب تاکید به او ،خطاب به من گفت:

جناب وکیل! اتهام موکل تسخیری اتون قاچاق چند کیلو شیشه است،شما بهش بگید مجازاتش ادعام است بلکه با شما همکاری کنه.آنقدری که من با شنیدن کلمه ی اعدام به هم ریخته و ناراحت شدم،سیاوش انگار نه انگار و بی تفاوت با زنجیری که به‌ پایش بسته بودند بازی می کرد.

رئیس شعبه،به بهانه ی سر زدن به دفتر دادگاه، من و سیاوش را تنها گذاشت تا دقایقی با هم گفتگو کنیم.

پیش از آنکه من حرفی بزنم سیا همانطور بی خیال و راحت شروع کرد به حرف زدن :میدونی شیشه چطور درست میشه؟بعد شروع کرد با جزئیات دقیق  شیوه ی تولید شیشه را تعریف کرد ،طوری حرف می زد که اگر کسی صحبت هاش و شنود می کرد مطمئن می شد،موکلم عامل اصلی تولید شیشه است و قرار بوده پس از قاچاق شیشه ها به ژاپن ، آنجا آشپزخانه ­اش را  راه ­اندازی کند.

پس از چندین جلسه و رفت و آمد به دادگاه متوجه تعارضات فاحشی در اظهارات سیا و سوابق قبلی وی شدم لذا از رئیس دادگاه درخواست کردم که خارج از چارچوب پرونده ­های تسخیری به من اجازه ی مطالعه پرونده ها ی قبلی سیا  را بدهند. تمام موارد شبیه به هم بود  حتی کلماتی که سیا در اقرارهایش داشت شبیه هم بودند و مو به مو عین هم!!. با این تفاوت عمده که عملکرد وی در پرونده ی اخیرش با پرونده ها ی قبلی و سایر سوابق وی ۱۸۰ درجه فرق می­کرد! همین تفاوت تلنگری شد تا فکری به ذهنم خطور کند؛ در این پرونده اتفاقی رخ داده که از چشم ما پنهان مانده. لذا از قاضی پرونده خواستم متهم را یکی دو ساعت ملاقات کنم. به قاضی گفتم ایشان در هر حال اعدام می­ شود پس تأثیری در روند دادرسی نخواهد داشت اگر شرایط طوری بشود که جز من و متهم کسی شاهد وناظر حرف­های من و سیا نبوده و شنود هم نشود. قاضی پرسید: چرا ؟دنبال چه هستی ؟  گفتم: من تمام پرونده ­ها و سوابقِ متهم را دیدم و غرضم این بود که تطبیقی با این پرونده بدهم که خروجی اش شد این فرضیه که مختصات این پرونده با سایر پرونده ­های متهم همخوانی ندارد، مطمئن هستم یک جای کار می­ لنگد و چیزی را یا پنهان کرده یا وارونه می­گوید. با اصرار من و لطف قاضی در حیاط زندان به دور از چشم­ها و گوش ­های مامورین باموکل شروع کردم به قدم زدن و گفتگو.

سیا در آغاز گفت و گو  پرسید؛ آقای وکیل دنبال چی هستی؟! هر کدوم از زندونی ها راجع به پیگیری هات چیزی میگن،حتی میگن تو اصلا وکیل نیستی و ماموری که البت این و خودم در آوردم که وکیلی اما اگر به قول بچه ها خیلی وکیل مهربونی هستی و آمدی با حرف هات آرومم کنی باید بهت بگم اصلا برام مهم نیست که اعدام بشم ، خیلی هم خوبه که از این زندگی سگی نجات پیدا می­کنم.   گفتم تو همان کسی هستی که می­خواستی بری ژاپن و آشپزخانه­ ات در آنجا عَلَم کنی؟پس تو آدم ضعیفی نیستی و دنبال مردن هم نبودی!...خودت یک دلیل درست و درمون بیار  تا باور کنم رسیدی به ته خط؟

متهم لحظه­ ای سکوت کرد ،مچ دستش را گرفتم و گفتم:بهت قول شرف می دهم که هیچ حرفی از اینجا درز نکنه و هر کمکی از دستم بر بیاد برات انجام دهم.همینطور که سرم پایین بود و حرف می زدم یک آن حس کردم صدای هق هق می شنوم!سیا به پهنای صورت گریه می­کرد. اشک هاش و پاک کردم و نشستیم کنار هم به چای و سیگار. گفتم هرچه دلت می­خواهد بگو. نه کسی می­شنود نه من قرار است به کسی چیزی بگویم.  اگر هم فکر می کنی اعدام حقت هست،بگو چرا؟.اما می­ دانم که این پرونده با بقیه فرق می­کند.چشمانش برق زد و پرسید از کجا می­دانی؟  گفتم: من سوابق تو را خوانده­ ام،هیچ چیز این پرونده با سوابق تو به عنوان خرده فروش مواد یکی نیست!چطور ممکنه یک خرده فروش تریاک،یکدفعه بخواد چندکیلو شیشه به خارج قاچاق کنه و ژاپن اشپزخونه بزنه؟با کدام پول و سرمایه این شیشه ها را خریدی؟ چه کسی قرار بوده،تجهیزات آشپزخانه را مهیا کنه؟بازم هم بگم یا همین سوالات کافیه تا باور کنی، متوجه چیزهایی شده ام،خودت میگی یا...کلامم و قطع کرد و با غضب نگاهم کرد،چشمانی که از گریه سرخ شده بودند حالا انگار خون جلوش وگرفته ،خبری از آن جوان خونسرد و بی خیالی که اولین روز دادگاه دیده بودم نبود.شروع کرد به حرف زدن وتهدید کردن،اما تهدیدی تصنعی‌که از پسِ ترسی عجیب بیرون می زد،جفت دستام و توی مشتش گرفت و همراه با هر کلمه ی تهدیدآمیزی،انگشت هام و بیشتر فشار می داد،آنقدر ادامه داد که خسته شد و لب به واقعیت گشود.

سیا  که خرده فروش مواد بوده ،دو سال قبل ،داخل زندان در جریان دعوای زرگری دوتا اعدامی که جرمشان قاچاق شیشه بوده، کتفش بیست تا بخیه می خوره،به درمانگاه نرسیده برگه ی مرخصی استعلاجی می‌دهند دستش و فردای روز درگیری هنوز پاش به خونه نرسیده که مادرش شماره تماس فردی غریبه را بهش میده،با اولین تماس قرار ملاقات داخل یکی از باغ‌های خارج از شهر گذاشته می شود،میزبان،به سیا میگه که این دوسال که حبس بودی بچه های ما حواسشون بهت بوده و دنبال فرصت بودیم که بهت پیشنهاد همکاری بدهیم ،مخصوصا با کاری که در دعوای آن دوتا اعدامی کردی معلومه آدم با دل‌وجرات‌ی هستی....قرار و توافق سیا با میزبان که از کله گنده های تولید و قاچاق شیشه بوده به پیشنهاد قاچاق شیشه به ژاپن و راه انداختن آشپزخانه در توکیو می رسد...

سیا:قرار بود داخل فرودگاه توکیو واسطه ی اینها بیاد پیشم،شیشه‌ها را تحویل بگیره و مکان و تجهیزات آشپزخونه را به من تحویل بده اما اگر گیر افتادم کل جنس و خودم گردن بگیرم و آنها هم هوای خانواده ام داشته باشند.

قاچاقچی ها تهدید کرده بودند که اگر سیا حرفی از اینها بزنه،خانواده اش را نابود می کنند و سیا ازترس خانواده حرفی نزده بود و کل شیشه ها را گردن گرفته بود...

موقع‌ خداحافظی شونه ی راستم و بوسید و گفت؛من به خاطر بابا وننه ی پیرم و آینده ی ۴تا خواهرهام شرط وشروط اینها را قبول کردم،تورو به شرفت، جون زن و بچه ات به قاضی و مامورها،حرفی نزنی که این بی شرف‌ها،خانواده ام و بدبخت می کنن.

یک‌ هفته ذهنم درگیر حرف‌ها و صحبت های سیا بود،اعدام، حق او نبود به خصوص اینکه عاملین اصلی پرونده خیلی راحت هر روز شیشه تولید می کردند و به خورد جوانان مملکت می دادن،به سیا قول داده بودم کاری نکنم که خانواده اش درگیر بشن اما دلم رضا نمیشد راحت از این قضیه بگذرم‌.

گرفتار بودم بین وفای به عهدم با سیا یا نجات جان او و خانواده اش...

فرضیه ای به ذهنم رسید که عملیاتی شدنش، پس از موافقت قاضی،مستلزم تشریفاتی خاص و صرف زمانی طولانی بود...

حکم اعدام سیاداخل زندان  به وی ابلاغ  و ۲۴ساعت بعد سیا به بهانه ی اجرای حکم از سلولش خارج و با هویتی جدید به زندانِ یکی از استان های مجاور منتقل می‌شود...

چندماه بعد روزنامه ها تیتر زدند؛باند بزرگ تولید شیشه در جنوب کشور شناسایی و دستگیر شدند.

* وکیل دادگستری

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1616026

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 51
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۰۸:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    جناب وکیل خدا هم در این دنیا هم در اون دنیا خیرتون بده
  • مری IR ۰۹:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    عالی از این مطالب واقعی بزارین هم چشم و گوشمون باز شه هم دیگه خسته شدیم از ستاره ها ی سینمایی دو زاری به درد نخور
  • IR ۰۹:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    درود بر شرفت آقای وکیل
  • محمدرضا IR ۱۰:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    دورود بر شرفت..وکیل
  • مهدی IR ۱۰:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    خداخیرت بده کاش همه مثل شما مرد بودن
  • شاهرخ IR ۱۱:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    دمت گرم آقای وکیل، خدایی دل وجرات تو هم ازسیا کم نبوده
  • امید IR ۱۲:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    دم وکیل گرم خدا پدرو مادرشو بیامرزه
  • عطول IR ۱۲:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    اینا داستان بود یا واقعیت
  • IR ۱۲:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 0
    ادامه روایت وکیل؟
  • رز سفید IR ۱۲:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    خب پس یعنی چی؟سیا اعدام‌نشد؟نجات پیدا کرد؟یعنس وکیل اینجوری جونشو نجات داد؟و اون باند دستگیر شدن؟
  • IR ۱۳:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 0
    من همیشه داستان ها و تجربیات شما را دنبال می کنم بسیار آموزنده است امثال شما نعمتی برای ایران هستند همیشه پیروز باشید
  • ..... IR ۱۳:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 0
    خدا خیرت بده
  • مردانی IR ۱۳:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 0
    درود به شرفت
  • IR ۱۳:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    داستان عبرتی و تخیلی خوبی بود
  • امیرحسین IR ۱۳:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    عالی بود. آفرین به این وکیل و به این قاضی.
  • سامانی IR ۱۴:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 0
    این یکی از بی عدالتی های جامعه و پروندهای عدام بود که خوب تمام شد. الباقی. چطور
  • IR ۱۴:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    دم وکیل گرم
  • رضا IR ۱۴:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    با سلام جالب بود فیلم‌ها را از این حقایق میسازند
  • ناشناس IR ۱۶:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    2 0
    خدا خیرت بده ،من همسایه ام میلیاردی شیشه تولید وتوزیع میکنه هر چی هم گزارشش میدیم شب میان میبرنش صبح تو خونه اش نشسته ،کسی کاری به کارش نداره فقط ۹۰۰ میلیارد تو یکی از حسابهاشه
  • IR ۱۶:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    1 1
    درو بر شرف و سوادت
  • علی IR ۱۶:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    بلاخره ما وکیل تسخیری با وجدان دیدیم خدا پدرتو بیامرزد
  • میر معصوم شاملو IR ۱۷:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    یاشا داداش
  • محبوبه از مشهد IR ۱۷:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    سلام آقای وکیل عزیز من همیشه داستانهای واقعی شمارو دنبال میکنم وبرایتان در موفقیت هر پرونده دعا میکنم خدا خیر دنیا واخرت نصیبت کنه که اینقدر جدی پرونده ها رو دنبال میکنی تا حق وناحق نشه اجرکم عندالله
    • محمد هادی جعفرپور GB ۰۰:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
      0 0
      ممنونم
  • سبحان IR ۱۷:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    مرد توی دمت گرم حال کردم.
  • نادر علی اصغرپورمحمدی IR ۱۸:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 1
    درود بر شرفت که با زحمت فراوان حق را بجا اورده ای خداوند امثال جنابعالی را در بین وکلا وقضات زیاد کند
  • IR ۲۱:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۴
    0 0
    درود بر وکیل دانا
  • ناشناس IR ۰۰:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    عالی بود دمت گرم آقای وکیل
  • سیداسحق علوی IR ۰۴:۰۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    قشنگ بود
  • رهگذر IR ۰۴:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    هرچند واقعیت نداشت اما بازم جالب و خواندنی بود، مرسی
  • IR ۰۵:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    بابا دمتون گرم جالب بود
  • IR ۰۶:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    شماچقدرخوش تیپ هستین جناب وکیل
  • مهدی از مشهد IR ۰۶:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    درود به شرف این وکیل خبره و کارکشته
  • Aa IR ۰۶:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    حتما وکیل و قاضی تربیت یافته نظام قضاییه قبل بودند.
  • ابراهیم IR ۰۷:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    خدا پدر و مادرتو بیامرزه که باسماجتت باعث دستگیری اون سرشاخه ها شدی و نجات یک گرفتار دمت گرم جناب وکیل
  • شهربانو IR ۰۷:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    خدا پشت و پناهت باشه ،وکیل باشرف
  • امیر IR ۰۸:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    ای ولله درود به شرفت
  • Mohammad IR ۰۹:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    ایول‌به‌دل‌وجرات‌ت...
  • سلام IR ۱۰:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    بقیه اش کو؟!
  • IR ۱۰:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    واقعا وکیلی
  • سیروس IR ۱۳:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    دمت گرم واقعآ مرد روزگاری تا الان چندنفر اعدامی نجات داده شیر مادر نان پدر حلالت باشه
  • سیروس IR ۱۳:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    دمت گرم واقعآ مرد روزگاری تا الان چندنفر اعدامی نجات داده شیر مادر نان پدر حلالت باشه
  • بابک IR ۱۳:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    خدا پدر و مادر ابنجور وکلا و قضات رو بیامرزه.
  • IR ۱۳:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    خداوند حتما تاکنون اجرومزدت را داده آقا وکیل تازه واونم تسخیری،مقام عالی نزد خداوند را آرزو دارم.
  • علی IR ۱۳:۵۱ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    درود بر شرف همچین وکیلی.روزانه هزاران ادم بیگناه بخاطر کار نکرده مجازات میشن و کسی نسی ک ب حرفهاشون گوش کنه.یکیش خود من
  • IR ۱۳:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    خدا خیرت بده وکیلی تسخیری به این مهربانی ندیده بودم ، وکلای تسخیری معمولا کار خاصی برای متهم نمی کنند و چه بسا اگه تلاش شما نیود یه انسان بیگناه اعدام می شد ، همیشه در پناه خدا موفق باشی وکیل جوانمرد
  • IR ۱۵:۴۸ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    افرین بهاین وکیل باوجدان
  • محمدیان کرمانشاه IR ۲۲:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    دمت گرم آقای وکیل واقعا که باشرافتی
  • ایرج قلیزاده IR ۲۳:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    عالی بود.. درودبرشرف وکیل
  • IR ۲۳:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
    0 0
    دمش گرم وکیل
  • محمد هادی جعفرپور GB ۰۰:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
    0 0
    از اظهار لطف مخاطبان عزیز مممونم