افراشته من معتقدم شعر نسازی
حیف از ادبیات که شد مسخرهبازی
یک رشته اراجیف و اباطیل زننده
یک سلسله لاطائل مسموم کننده
میشعری و میخوانی و میچاپی، انگار
در نیمه دی ماه یخی آمد بازار
گویند گرت «شاعر مردم» عجبی نیست
در خلق کسی عامل شعر و ادبی نیست
تاسیس، روی، نایره، دانی؟ که نه والله
سطری عربی تانی خوانی؟ که نه والله
شعرت همه عریان ز مراعات نظیر است
نان گویی و افسوس که بی ذکر پنیر است
جایی سخن از راه، چرا چاه نباشد؟
آنجا که گدا هست، چرا شاه نباشد؟
بر نقص سواد تو همین یک کلمه بس
یک مصرع با «سین» و یکی «ثای» مثلث
از وزن نگو، عین ترازوی سرک دار
میزان نشود جز به پوان، ویرگول بسیار
شعری که بُوَد در عظمت کوه دماوند
شعری که بُوَد مهبط الهام خداوند
شایسته تعریف گل و فصل بهار است
وقف ابد ساق و سر و سینه یار است
آن هم به همان سبک ابیوردی مرحوم
بیدخل و تصرف، به همان مهر و همان موم
ما شاعر شهریم، مجرد ز علایق
مرد هنری را چه به اوضاع خلایق؟
نان نیست، نباشد، سر یار سلامت
بیکاری و فقر است! که دلدار سلامت
ما را چه «آجان» آمده یا موجر منزل
ما کشته عشقیم به صد دل، نه به یک دل
دنیای دنی را همه گر آب بگیرد
ما اهل دلان را همگی خواب بگیرد
امروز اگر خلق به ما لطف ندارد
روزی به سر مقبرهمان گل بگذارد
زیرا که از آنجا که خلایق همه مستند
این مردم نادان همهشان مرده پرستند
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
فاتحهمع الصلوات!
***
اباطیل - لاطائل: سخنان باطل و بیهوده
تاسیس، روی، نایره: اصطلاحات مربوط به فن قافیه
مراعات و نظیر: از صنایع شعریست و عبارت است از آوردن کلماتی در شعر که با هم متناسب و مرتبط باشند، مثل نان و پنیر در بیت مورد نظر
ترازوی سرکدار: ترازوی نامیزان
مهبط: جای فرود آمدن
ابیوردی: انوری ابیوردی قصیدهسرای نامآور قرن ششم
28/242
نظر شما