نسرین وزیری: «نخبگان از یکسو در ایجاد مشارکت مردمی در عرصههای مختلف نقشآفرینند و از سوی دیگر به نظام تصمیم گیری جهت استفاده مناسب از فرصتها کمک می کنند.»
این نقش دوگانهای بود که محمد خوشچهره برای نخبگان تعریف کرد. او سخنانش درباره انگیزه نخبگان برای حضور در عرصه فعالیتهای سیاسی کشور را از ارائه تعریف «نخبگی» آغازکرده و پس ازبرشماری زمینههای مشارکت نخبگان از آفتهای نخبگی اعم از «نخبگان وابسته»، «نخبگان وامدار» و «نخبه نماهای مذهبی» داد سخن داد.
انتقادات این استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران از تخریب شخصیت و ایجاد فشارهای جسمی و روحی نخبگان را به همراه تاکید وی بر این نکته بخوانید که میگفت: عدم استفاده از ظرفیت صاحب نظران و نخبگان در سالهای اخیر، ریشه در استبداد رای دارد و به شکل نوعی قانون گریزی خود را نشان داده است.
ابراز نگرانیهای خوشچهره درباره اینکه «برخی تلاش میکنند ظرفیت نظام در استفاده از آرای مردم کم شود» در طول این مصاحبه به هشدار درباره «نفوذجریانی در ارکانهای تصمیم گیر برای محدودکردن ظرفیت نظام» رسید و نهایتا هم از نخبگان نفوذی جریانهای سلطه خارجی تحت قالب «فراماسونها» در دولت کنونی و دولتهای گذشته سخن گفت که مصادیقی از آن را در دولت احمدی نژاد و هاشمی برشمرد.
مشروح این گفتوگو که در یک روز بارانی از شهریورماه -در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان- در دفتر وی در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران انجام شد را در ادامه بخوانید:
به نظر شما در شرایط موجود، نخبگان چقدر انگیزه حضور در عرصه فعالیتهای سیاسی بویژه حضور در عرصه کاندیداتوری انتخابات آینده، را دارند؟
بدوا باید دید تعریف شما از نخبگان دقیقا چیست؟ قدیمیترین بحث نخبگان در کتاب سیاسیت مدن و در کتاب ارسطو که نخبگان را Elite مینامد، مطرح شد، مدینه فاضلهای را به عنوان جامعه مطلوب در نظر میگیرد که در آن عقلانیت و فضلیت ناشی از نخبگی حاکم است. در طول تاریخ، جوامعی پیشرفت کردهاند و تمدن ساز شدند که جلوههایی از این حاکمیت را داشتهاند. نیچه هم در کتابی به بررسی روال امپراطوری یونان روم پرداخته و جوامعی را که عقلانیت و فضیلت و نخبگی حاکم است را در مقابل جوامع بوزینگان، مقلدین و کم عقلها قرار داده که به جای فضایل، رذایل در آنها حاکم میگردد. کارکردهای این جوامع نیز عبارتند از تملق، چاپلوسی و نابخردی. در این جامعه که نابخردان حاکم هستند، افراد نخبه و عاقل، دیوانه خطاب میشوند. در چنین جوامعی نه تنها نخبگی سرمایه و ارزش نیست بلکه به آن حمله هم میشود.
در ادبیات کلاسیک و مکاتب فلسفی از این نوع مطلب زیاد است. در ادیان الهی آموزههای دینی ما هم به شدت نقش اثرگذار علما و دانشمندان بر عقلانیت و تدبرو مسئول بودن و مسئولیت پذیریشان تاکید شده است. باید ببینم که منظور شما از نخبگان دقیقا چیست؟
معمولا خلط معنایی بین واژه نخبگان و دانشگاهیان میشود. در حالیکه این دو لزوما هم معنی هم نیستند. ممکن است ما نخبه غیردانشگاهی داشته باشیم و یا دانشگاه رفتهای داشته باشیم که نخبه نباشد. منظور من از نخبه، افراد کارشناس و صاحب نظری است که می توانند حضورموثری در عرصه تصمیم سازی و تصمیم گیری داشته و به این تصمیمات جهت دهند. چقدر در جامعه فعلی ما از چنین افرادی استفاده میشود؟
منظور شما میزان استفاده از ظرفیت علم و دانش، تخصص و توانمندی نخبگان با تعریف فوق در مدیریت کلان کشور است. باید گفت بر اساس قانون اساسی و آنچه که از سیره امام (ره) و نظرو تاکیدات رهبری، بر میآید؛ نظام جمهوری اسلامی ایران از ظرفیت بالقوه بالایی در استفاده از نخبگان دارد. کما اینکه در سیره نبوی و علوی نیز عالم پروری و استفاده از عقلا و مشورت با اهل نظر با آنکه خود معدن علم و فضیلت بود بخاطر بسط و گسترش فضای نخبگی بهره میجستند. نمونه آن توجه پیامبر به طرح پیشنهادی «خندق» سلمان فارسی در یکی از جنگهای آن دوره است. ایشان با اینکه پیامبر خود مدینه علم بودند و یا در مواقع متعدد دیگر از نظر مشاور اهل نظر و اهل فن استفاده و حتی آن را بر نظر خودشان ارجح میدانستند و یا میپذیرفتند. که یکی از دلایل آن، ترویج فضای نخبگی در جهت اداره امور بود.
با این مقدمه باید اشاره کرد نظام جمهوری اسلامی دارای دو جنبه هویت بخش یکی «جمهوریت» و دیگری «اسلامیت» است. جمهوریت مبنتی بر آرا و حضور مردم است. امام (ره) هم همواره تاکید داشتند که نظام تبلور اراده ملت است که نهادهای دیگر قدرت آن از جمله مجلس، ریاست جمهوری و حتی خبرگان رهبری را تعیین میکند. به عبارت دیگر این تبلور اراده مردم است که به شخص یا نهادی تفویض میشود. امام همانطور که بر «جمهوریت نظام» تاکید داشتند بر «اسلامیت» آن نیز تاکید میورزیدند. چرا که محتوا و هویت این نظام، «اسلامیت» بود که کارکرد نظام را تعیین میکند و شکل آن «جمهوریت» است. هر دو اینها -جمهوریت و اسلامیت - به یک عقبه نخبگی نیازمند است تا این نخبگان و علما و صاحبنظران سیاسی، مذهبی یا اجتماعی و... مردم را با نقش و جایگاه و مسئولیت پذیری شان آشنا کند. خروجی تلاش نخبگان در این عرصه، ابتدا ایجاد یک باور و درک مطلوب برای در مردم است که خودشان را در تعیین سرنوشت خودشان و کشورشان سهیم بدانند یعنی تلاش نخبگان به حضور و مشارکت مردمی در عرصههای مختلف به عنوان یک طیف مرجع و اثرگذار و همچنین از جنبه دیگر کمک به نظام تصمیم گیری و سیاست گذاری و برنامهریزی و قانونگذاری در جهت استفاده مناسب از فرصتها و امکانات و مقابله منطقی با موانع و چالشها.
ظرفیت نخبگی و کارشناسی در ادبیات سیاسی روز به جنبهای از «سرمایه اجتماعی» تعبیر می شود که امام واژهای فراتر از آن را داشت و از آن به عنوان «سرمایهای به نام مردم» یاد می کرد. امام(ره) از این سرمایه به نام مردم نهایت استفاده را نمودند و با آن به فقدان سرمایه مادی، علمی و تکنولوژیک، پس از انقلاب جبران نمودند. عبارت معروف امام «خون بر شمشیر پیروز است» که به سقوط سیاسی شاه انجامید، در حقیقت مشارکت و تبلور اراده مردم بود. یعنی منظور از «خون» مردم بود و «شمشیر» نیز نماد امکانات مادی و لجستیک که اساس توان نظامی و قدرت شاه بود. نقش علما و نخبگان مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در ایجاد این سرمایهای به نام مردم که باعث سقوط رژیم شاه شد، را قبل از انقلاب شاهد بودیم. طراح و هدایتگر این سرمایه مردمی، امام(ره) بودند اما نقش نخبگان در ایجاد آگاهی عمومی و جذب مردم برای پیوستن به انقلاب و بیداری آنها در دهه 50را نیز نمیتوان نادیده گرفت. نقش نخبگان را در تبلور «سرمایه به نام مردم» شاهدیم که چطور با تلاشهای خود برای تنویر افکار عمومی به این جنبش مردمی به رهبری امام کمک کردند. امام(ره) سرمایهای به نام مردم را ایجاد کرد که از جمله زمینهساز آن نخبگان سیاسی مذهبی بودند. دوام و قوام این نظام، بر بقای این سرمایه مردمی است و اتفاقا نقطه آسیب به نظام هم همین است.
باید گفت «سرمایهای به نام مردم» تبلورش الف) در حضور و مشارکت مردم در همه عرصههای نظری؛ ب) مشارکت و حضور مردم لازمهاش اعتماد و باور عمومی است؛ ج) این باور و اعتماد مستلزم قبول عقلانیت، تدبیر، صداقت، حقانیت و ... حاکمیت مخصوصا مدیریت کلان کشور است. بنابراین هر نوع اختلال و مشارکت و حضور مردم در عرصههای مختلف از جمله سیاسی و اقتصادی و ... را باید در تضعیف باور و اعتماد مردم به تدبیر و عقلانیت و ... نظام تصمیم گیری و اجرا جستجو کرد که خود میتواند ریشه در بی تفاوتی و گوشهگیری جامعه نخبگی و افراد اهل نظر در فرآیند تصمیم گیری و اجرا داشته باشد که متاسفانه در سالهای اخیر به یک چالش برای مدیریت کلان تبدیل شده است.
پیش از انقلاب، نخبگان مذهبی و روحانیون از یکسو و نخبگان سیاسی و دانشگاهی از سوی دیگر برای پیروزی این انقلاب در ایجاد باور و مشارکت مردمی نقش داشتند. چه شد که پس از انقلاب، برخی از نخبگان سیاسی، لائیک و لیبرال خوانده شده و در مقابل برخی روحانیون متحجرو واپسگرا معرفی شدند و این دو از هم جداشدند؟
تلاشهای پس از انقلاب و بویژه پس از جنگ صورت گرفت تا با افراط در جمهوریت، «اسلامیت» نظام را از بین ببرند و تحت عنوان مطلق کردن مردم سالاری و استفاده ابزاری از آن به نفی اسلامیت پرداختند. جریانات انحرافی زیادی را شاهد بودیم، جریانات انحرافی سیاسی که با افشاگریهای امام(ره) به حاشیه رانده شدند که بعدها نیز تجدید سازمان نمودند. در مقابل افراط در اسلامیت هم بوجود آمد که با نگاه تحجرانگیز اسلامی به «جمهوریت» مینگریست و امام (ره) به کرات به این طیف عتاب نموده و هجمه داشتند. آنها با تفسیرهای انحرافی خاص خودشان از اسلام و با مطلق کردن «اسلامیت» سعی بر نفی اراده و جایگاه مردم داشتند و حتی به جایی رسیدند که صراحتا برای رای مردم ارزش قائل نشدند و با روشهایی که «هدف وسیله را توجیه می کند» به سمت تحمیل شرایطشان بر آرای مردم در انتخابات پیش رفتند. امروزه رگهای از این جریان تحجر را تحت عنوان «جریان انحرافی» میبینیم که ماهیتی خودکامه و ماکیاولیستی با پوشش مذهبی و انتظامی داشته و با منطق هدف وسیله را توجیه میکند و با نگاههای افراطی میکوشیدند تا جامعه مطلوب خود را از طریق رذائل اخلاقی ایجاد کنند.
این دو جریان چه تاثیری در ایجاد اشتیاق و یا انفعال در نخبگان داشتند و از سوی دیگر نخبگان چقدر توانستند نظام را از گزند این دو جریان انحرافی دور کنند؟
فضای حاکم در جایگاه و نقش آفرینی نخبگان خیلی مهم است. این فضا در رغبت، حضور و تاثیرگذاری آنها یا برعکس در گوشه نشینی و تضعیف و انزوای آنها خیلی موثر است. یکی از قلمروهای خودکامگی و تسلط هر دو جریان تضعیف «جمهوریت» و «اسلامیت»، حمله به نخبگان و اندیشمندان این دو حوزه بود. از طریق ایجاد رعب، تخریب شخصیت و ایجاد فشارهای جسمی و روحی بود.
ایده امام(ره) این بود که «سرمایه به نام مردم» در مشارکت و حضور مردم، شکل میگیرد و این مشارکت با موعظه و نصیحت و پند ایجاد نمیشود. بلکه بر اساس یک اعتماد و باور شکل میگیرد. بر اساس سیره امام(ره) نخبگان و علمای سیاسی و مذهبی، از طریق تنویر افکار عمومی و آگاهی مردمی که خود در ایجاد باور و اعتماد به نظام، عقلانیت، صداقت، حقانیت و شفافیت، تدبیر و تدبر و مدیریت، نقش داشتند، به نظام تصمیم گیری و اجرا کمک میکردند.
به این ترتیب نخبگان در پیروزی انقلاب نقش داشتند. نقشی که به گفته شما پس از انقلاب هم ظرفیت استفاده از آن وجود داشت. واقعا چقدر از این ظرفیت در دورههای مختلف بویژه دوره حاضر، استفاده شده و میشود؟
چنین ظرفیتی حتی در نظام تصمیم گیری استراتژیک بر اساس قانون اساسی و آموزههای دینی ما وجود داشته و دارد. مطالعات تاریخی و شواهد تجربی نشان میدهد عدم توجه به نظریات علما و نخبگان، صلحا و اندیشمندان و زمامداران را به سمت استبداد رای میکشاند. در دنیا شاهد خودکامگیهای بعضی حکومتها هستیم، رژیمهای توتالیتری که حفظ قدرت را هدف استراتژیک خود دانسته و هدف، وسیله را برایشان توجیه می کند و با این منطق به سمت خودکامگی ماکیاولیسم رفته و ظرفیتها به انحراف کشیده شد.
در دهه اول ظرفیتی که نظام جمهوری اسلامی ایجاد کرد، دریایی از اندیشمندی و نخبگی بود که خیلی از توطئهها و تلاطمها را بدون اینکه نگرانش کند، پشت سر گذاشت. اما در مقطع کنونی، برخی منحرفین و جریانات منحرف تلاش میکنند که این ظرفیت «دریا» را به یک «برکه» تبدیل کنند تا به این ترتیب دیگر بعضی مسئولین و دستندکاران آن سعه صدر دهه اول انقلاب را نداشته باشند. نتیجه آن ضربه به باور و اعتماد عمومی یعنی «سرمایهای به نام مردم» و هدف گرفتن مقبولیت نظام است.
بنابراین عدم استفاده از ظرفیت صاحب نظران و نخبگان در سالهای اخیر، سوال درستی است که ریشه در استبداد رای دارد و به شکل نوعی قانون گریزی خود را نشان داده است. نقش نخبگان مذهبی و سیاسی و سایر صاحب نظران در تبیین انحرافات مخصوصا تنویر افکار عمومی نسبت به رفتار و تفکر انحرافی که در بدنه یک جریان سیاسی که وارد نظام تصمیم گیری شدهاند، روشن است. این جریان، تمایلاتی خواسته یا ناخواسته ولی هدفمند داشته و با سوء استفاده از باورهای دینی، آرمانها و ارزشها و اهداف انقلاب دارد و با استفاده نامناسب و ابزاری از آنها و حقانیت نظام و باورهای دینی و ارزشی و اعتماد عمومی را هدف گرفته است.
این در حالی است که با مسائل بوجود آمده پس از انتخابات، آن باور عمومی که از آن یاد کردید دچار خدشه شده است. چطور میتوان این باور و اعتماد را بار دیگر در نخبگان و مردم آفرید؟
نگرانی موجود هم همین است که مشارکت و حضور مردم دچار آسیب شده و باید به بازشناسی پرداخت و علل ریزش این اعتماد و نقاط آسیب پذیری آن را دریافت. همانطور که در خلال سخنانم گفتم این باور عمومی باید به «عقلانیت، صداقت، حقانیت و شفافیت، تدبیر و تدبر و مدیریت» باشد. برخی اقدامات ناپخته، غفلتها، جهالتها، مخصوصا جریان انحرافی و جریانات سازمان یافته خارجی در آن نقش داشته است.
برای بازسازی این اعتماد عمومی و بالا بردن سرمایه مردمی، آن هم در جو تخاصم جهانی و منطقهای، نیازمند حضور فعال نخبگان اعم از سیاسی، اقتصادی و مذهبی و برخوردار از سلامت نفس و تقید به منافع و مصالح هستیم. پس هم به فضایی نیازمندیم که نخبگان را به صحنه بیاورد تا شاهد حضور مسئولانه نخبگان باشیم که باور مردمی را تقویت کنند. اما تحجر در نفی اسلامیت و جمهوریت، که این روزها در زمینه نفی جمهوریت بیشتر شاهدآن هستیم؛ فضا را برای حضور نخبگان تنگ می کند.
اتفاقا همین موضوع در دیدار مقام معظم رهبری با هیات دولت مورد تاکید قرار گرفت و ایشان بیتوجهی به نقش نخبگان را یکی از ایرادات دولت دانستند. آقای احمدی نژاد که خود را تنها چهره دانشگاهی در راس دولت در سالهای گذشته می داند و داعیه تشکیل یک کابینه دانشگاهی را دارد چطور عمل کرده که رهبری انقلاب یکی از ایرادات این دولت را عدم استفاده از ظرفیت نخبگان میدانند؟
ایراد و تذکر مطرح شده توسط رهبر انقلاب در قالب اشکال گرفته شده به دولت مبتنی بر دلایل ایجاد و متعاقبا تلاش برای برون رفت از آن، عملکرد شش ساله دولت و رفتار شناسی رئیس آن، مبنای مناسبی برای قضاوت و تشخیص موضوع است. آفت یک نظام تصمیمی گیری و اجرا آن است که بسیاری از تصمیمات که مقدرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم را تبیین می نماید، مبتنی بر سلایق شخصی یا امیال و ایدههای فردی یک رئیس جمهور باشد. بدون اینکه این ایدهها و آمال در بسته یا فرآیند کار کارشناسی و بررسیهای نخبگی و تخصصی قرار گرفته باشد و در مقابل سایر ایدههای رقیب یا نظریات مقابل برتری خود را نشان داده باشد.
ظرفیت یک نظام در این است که از آرای مردم استفاده کند. باید ببینیم چرا برخی تلاش میکنند که استفاده از این ظرفیتها در کشور ما کم شود. یک جریان نگران و کم ظرفیت که در برخی ارکانهای تصمیم گیری، اثرگذاری و اجرا نقش دارند، تا می توانند ظرفیت نظام جمهوری اسلامی را با محدودنگریهایشان کم میکنند. آنها چون بر مبنای حفظ قدرت پیش میروند، از آن استفاده ابزاری کرده و خودسری و خودکامگی یکی از ویژگیهای رفتاریشان است. وجود چنین نگرشی خیلی از نهادهای رسمی، قانونی و انقلابی ما را تهدید میکند. اگرکانونهای قدرت و ثروت با ابزارهایی که دارند و از طریق قدرت، پول و رسانه، هدایت افکار عمومی را به دست بگیرند، قطعا این تمایل را دارند که مجلس و دولت و دیگر نهادها را به محلی برای تامین منافعشان سوق دهند. در این حالت است که اگر آنها بتوانند نمایندگان وامداری را به مجلس بفرستند، قطعا مجلسی که باید عصاره فضایل ملت و محل تجمیع نخبگان باید باشد، جایگاه نخبگیاش در معرض تهدید قرار خواهد گرفت. دیگر دستگاهها و نهادها نیز در معرض همین تهدید قرار خواهند داشت.
در شرایط کنون که هم باور عمومی خدشه دار شده، هم نقش نخبگان نادیده گرفته شده و هم نهادهایی که باید جایگاه نخبگان باشند، دچار چنین آسیبهایی شدهاند؛ چه کار باید کرد؟
اولا بواسطه عدم تعریف و درک نامناسب از مفهوم نخبگی، شاهد مصادره و سوء استفاده از این واژه توسط افراد حقیقی و حقوقی و حتی باندهای سیاسی هستیم. دوما من نگاه صفر و صدی به این موضوع ندارم. من برای نخبگان نقش تعیین کننده قائلم نه نقش محوری و کلیدی. اما در سالهای اخیر نخبگی را بیشتر به مدرک دانشگاههی و عناوینی چون «استاد» و یا «مدرک تحصیلی» می بینند و به همین دلیل هم شاهد رشد مدرک گرایی از یکسو و گرایش به مدارک دکترای تقلبی از سوی دیگر هستیم تا برخی در لباس تخصص و نخبگی درآیند و با این لباس مناسب مدیریتیای را به اشغال درآورند که اصلا تخصص آن را ندارند و شایسته آن نیستند. متاسفانه نظام هم برخورد لازم را با این روند نداشته و تلقی بعضیها از دانشگاه مدرک گرایی است.
حتی جوایزی به اصطلاح «علمی» - به بهانه یاد کردن از برخی چهرهها ومطرح کردن آنها- به برخی از همین افراد داده میشود که اصلا صلاحیت آن را ندارند و بعضا یک اثر علمی موثر که خودشان خالقش باشند نداشته و با سوء استفاده از دیگران، دیدگاهها و مطالب و یا ترجمههای آنها را به نام خودشان ثبت کردهاند. این یک آسیب جدی و تهدید نخبگی است که به نظر میرسد از سوی برخی مسئولین، مدیران و سیاسیون دنبال میشود و ممکن است سازمان یافته هم باشد. این موضوع حساسی است که دستگاههای نظارتی و امنیتی باید آن را شناسایی کنند که این چه جریان سازمان یافتهای است که جایگاه علم و حکمت را با جعل مدرک و عناوین لوث میکند؟ چرا که به این ترتیب ممکن است جایگاه و فضای نخبگی مورد تهدید قرار بگیرد و سلایق سیاسی خاصی، عناصر و مریدانش را تحت عنوان «نخبه»، «عالم» و «استاد» بتواند به خورد جامعه بدهد.
وقتی جایگاه نخبگی به این ترتیب مورد خدشه واقع شود، بی اعتمادی مردم به نخبگان نیز رقم خواهد خورد و ضربه اساسی به این بخش از «سرمایه مردمی» خواهد خورد. متاسفانه این تهدید تا کنون دست کم گرفته شده است که چه تهدیدی بر سر راه جایگاه و تعریف نخبگی وجود دارد. معتقدم شرایط به سمتی پیش میرود که مصداق آن شعر معروف است که «جواهر فروشان به کنجی خموش، برآورده شلغم فروشان خروش»! یعنی بسیاری از افراد پخته و صاحب نظر گوشه نشینی و انزوا را پیش کنند و نخبه نماها که مصداق «شلغم فروش» هستند، خودشان را عرضه و مقدرات کشور را به عهده گیرند.
حضور این نخبه نماها در مناسب مدیریتی، نگران کننده است و خطر مهم آن، زمانی است که در حوزههای دینی هم رخ دهد. اگر نگوییم «روحانینما»، این نخبه نماهای دینی میتوانند آسیبهای جدی بزنند. مثلا تریبون نماز جمعه یا خطابه گویی یک جایگاه نخبگی است که روحانیون و خطیبان یا همان نخبگان مذهبی از آن به تنویر افکار عمومی میپردازند. باید دقت شود تا به کسانی که شایستگی حضور در این جایگاه را ندارند و مرتبه علمی و فقاهت نداشته و صرفا عناوینی را دریافت کردهاند؛ تریبون داده نشود. چون نقش آنها هدایت افکار عمومی و افزایش باور عمومی است.
تکرار یا استمرار تجربه روشنفکری وابسته را بعد از مشروطه خاصه در دوران پهلوی شاهدیم. امروزه هم تهدید دیگر جامعه نخبگی آن است که افرادی بیهویت در یک جریان سازمان یافته، توسط سرویسها و سیستمهای اطلاعاتی و سیاسی از سوی دنیای سلطه به عنوان چهره معرفی شوند؛ اما این افراد هیچ تقیدی به منافع و مصالح ملی ندارند و اقداماتشان به افزایش سرمایه مردمی منجر نمیشود و برعکس از طریق بی اعتماد کردن و تزلزل در باورهای عمومی و مسائل پایهای، آنها را به سمت ناامیدی و یاس و بی تفاوتی و وازدگی پیش ببرند. باید از این دو جریان ترسید. این دو تهدید یعنی «طمع کانونهای قدرت و ثروت از طریق وامدارکردن نخبگان به خودشان برای انحراف در تصمیمسازیهای کلان برای تطمیع منافع خودشان و نه منافع ملی» از یکسوی دیگر «نفوذ دنیای سلطه در معرفی نخبگانی بیهویت که به جای مصالح عمومی، یاس و وازدگی میآفرینند» از جمله مهمترین تهدیدهای متوجه جریان نخبگی است. به طور خلاصه باید مراقب «نخبه نماها » و «نخبگان وابسته و مامور» بود. چرا که «نخبگان وامدار» با تطمیع یا تهدیدی که میشوند، منافع کانونهای قدرت و ثروت را در تصمیم گیریها نفوذ می دهند و «نخبگان وابسته» نیز مصداق این عبارتند که «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا». چرا که دستگاههای اطلاعاتی و سیاسی جهان سلطه با پوشش سازمانهای جهانی، «نخبگان وابسته»ای را مطرح میکنند که هم باورهای ملی و هم اعتقادات مذهبی و منافع و مصالح را با حرفهای پرطمتراقشان به انحراف بکشند. نگرانی از نخبهنماهای مذهبی را هم باید به این لیست افزود.
منظورتان از نخبههای وابسته به جریانات سلطه، تشکیل گروههای اپوزیسیون در خارج از کشور است که هم از نظر مالی و هم از نظر پوشش رسانهای مواضعشان ساپورت میشوند و بعضا هم در ایجاد تحولات اجتماعی در فضای داخلی کشور میتوانند تاثیراتی داشته باشند؟
نه منظور من جریانات فراماسونری است. آنها حتی تلاش میکنند که اساتید و چهرههای نخبه برجسته را جذب خودشان کنند و بعد در راستای منافع خودشان به کار میگیرند. روشنفکر نماهای مشروطه مصداق عریانی از این مساله بودند.
مصادیقی از نمونههای امروزی این دست نخبگان را معرفی میکنید؟
من در دعواهای سیاسی داخل نمیشوم. فقط میخواهم بگویم که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی خارجی میتوانند با جذب و وامدار کردن نخبگانی که اتفاقا عقبه علمی روشن و مشخصی هم دارند را در جهت اهداف و منافع خودشان به برخی مراکز از جمله دولت وارد کنند. به این ترتیب آنها به نظام تصمیم گیری و تصمیم سازی سیاسی اقتصادی نزدیک شده که با ارائه مشاورههای انحرافی، نظام را از دستیابی به اهداف اصلی خود دور میکنند و یا آن را به کارهای درجه دو و سه مشغول کرده و از پرداختن به اولویتها باز میدارند.
هرچه به پیش آمدهایم، بویژه در دو دولت اخیر به شائبههای متعددی در این مورد برخورد کردهایم که حداقل نقششان آن بود که مسئولین را وادارند به جای پرداختن به امور اولویتدار نظام، به کارهای درجه دو و سه و حتی انحرافی بپردازند.
مثلا چه مواردی؟
مثلا از دوره سازندگی، پروژههایی به خورد نظام و دولت داده شد که منابع و فرصتهای ملی را به مخاطره انداخت. این تصمیمات از سوی نخبگان اقتصادی به خورد نظام تصمیم گیری داده شد. مثلا طرح ایجاد مناطق آزاد و ویژه در کشور. ما در حال حاضر با بیش از 30 منطقه آزاد ویژه تجاری، رکوردار برخورداری از چنین مناطقی در دنیا هستیم. حتی چین و آلمان هم این تعداد مناطق آزاد ندارند. این مناطق که با هدف رونق اقتصادی و افزایش صادرات ایجاد شدهاند؛ غالبا به محلی برای واردات کالای قاچاق تبدیل شدهاند و این یک تهدید ملی است. چنین تصمیمی میتواند یک منشا سازمان یافته داشته باشد که کشور را در مسیری بر خلاف منافع ملی قرار میدهد تا آن را فشل کرده یا منابع و امکاناتش در قلمروهای غیرضرور استفاده شود.
پارس جنوبی هم نمونه دیگری است که اگر چه طرح خوبی است اما لوکیشن آن در یک محل محدود و بسته اصلا درست نیست. این محل هم آسیب پذیری جدی از نظر حمله احتمالی دشمن دارد و هم در ادامه پروژه با مشکلاتی مثل کمبود خاک و ... مواجه شده است. چنین طرحهایی یا از سوی نخبگان وابسته و ماموریت ارائه میشوند.
در دولت فعلی نیز ردپای چنین تصمیماتی را در قالب بعضی سیاستها، طرحهای عمرانی یا اقتصادی و حتی اجتماعی و مخصوصا اقداماتی که تحت عنوان «عدالت» صورت میگیرد؛ شاهدیم که نتایج ضدعدالت داشته است. طرح مسکن مهر که خورنده امکانات ملی شده، یکی از این موارد است که برای حل یک معضل ملی ارائه شد اما در قالب یک طرح ناپخته و غیرضرور -از نظر محتوا و شیوه اجرایی- به تهدیدی برای اقتصاد ملی بدل گردید. چرا که به عرضه انبوه مسکن در یک آمار کلی ملی توجه شده اما بخش زیادی از آنها در شهرهای کوچک و مناطق روستایی ایجاد شد که در آنجا مشکل مسکن وجود نداشت و برعکس در کلان شهرهایی چون تهران، مساله مسکن همچنان لاینحل باقی مانده است.
چنین انحرافی که مبتنی بر یک نیت خیرخواهانه بود اما با یک کار غیرمنطقی و غیرجامع، نقش نخبگان وابسته که نظام تصمیم گیری را به انحراف کشاند؛ نمایان کرد. نگرانی و تذکراتی که من طی یکی دو سال گذشته در حوزه مسکن مطرح کردم، متاسفانه این روزها به واقعیت پیوسته و بخش مسکن که باید بخش پیشتاز و شتاب دهنده رشد اقتصادی باشد در رکود معنی داری فرو رفته و بخش موازی مسکن یعنی «مسکن مهر» که با حجم خورنده امکانات و منابع ملی پیش رفته، اثرگذاری لازم را نداشته است. هرچند انرژی و تلاش و منابع زیادی را به خود اختصاص داده است. اظهارنظر رئیس یک نهاد مهم بازرسی کشور موید پیشبینی من است و نشان میدهد که در چندین استان کشور که طرح هدفمند کردن یارانهها با منابع و هزینههای بالایی اجرایی شده، با مازاد مسکن روبرویند و چیزی به اسم مشکل مسکن در آنجا وجود نداشت. برعکس در چند کلان شهر با معضل مسکن، به دلیل مکان یابی و میزان به شدت نامناسب مسکن مهر نتیجه بخش نبوده است.
/2929
نظر شما