به گزارش خبرآنلاین، زهره آقاجری 15 سال داشته که به عنوان امدادگر پا به جبهه میگذارد تا امروز همچنان با آن روزها و خاطرات تلخ و شیرینش زندگی میکند.
او در حالی امداد گر میشود که هیچوقت دوره آموزش امدادگری را نگذرانده بوده، «آنقدر با این حوزه ناآشنا بودم که تصور میکردم گاز استریل یک چیز محرمانه است.» کارهای مربوط به امدادگری را یواش یواش یاد میگیرد، مثلا«بخیه زدن را بعدها یاد گرفتم، در بیمارستان وقت جنگ.»
همان اوایل انقلاب و پس از تاسیس سپاه پاسداران عضو این نهاد شده بود: « آن روزها هر کس با هر مرامی انقلابی و آرمانگرا بود؛ چه چپ و چه مذهبی، آن روزها خیلیها حاضر بودند برای یک حرف جانشان را بدهند. تصورشان هم این بود که آدم انقلابی یعنی کسی که روی دوشش اسلحه داشته باشد.»
دوره دبیرستان بود که برای اردوی تابستانه آنها را به اطراف خرمآباد برده بودند. عراق هنوز حمله نکرده بود، همانجا آموزشهای خودسازی را دید. قبلترش هم آموزش نظامی دیده بود. نوجوان 15 ساله آرمانگرا روی تیغها پابرهنه راه میرفت، بدون کتانی. همان کتانیهایی که میگوید هزار وصله و پینه داشت و فکر میکرد که انقلابی نباید کفش نو بپوشد، همان کتانی که کفش مهمانی و عروسی و مدرسهشان بود.
متن کامل این گفتگو را میتوانید اینجا مطالعه کنید.
57244
نظر شما