مجموع این مناظرات را مرحوم طبرسى در احتجاج گرد آورده است که به نمونه اى از آنها اشاره مى شود:
ابوبصیر نقل کرده که حضرت باقر علیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتى انبوه روبه رو مى شوند. وقتى از وضع آنها مى پرسد، مى گویند: اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشکلات علمى آنان را حل کند.
حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شرکت کردم. طولى نکشید اسقف اعظم وارد شد، در حالى که خیلى سال خورده و پیر شده بود. با شکوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهى به جمعیت انداخت و سیماى باقر العلوم علیه السلام او را جذب کرد. گفت: از ما مسیحیان هستى یا از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستى؟ فرمود: از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستم. گفت: از دانشمندان آنانى یا افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان آنها نیستم. گفت: اول من سؤال کنم یا شما؟ فرمود: اگر مایلید، شما سؤال کنید.
گفت: شما به چه دلیلى ادعا مى کنید که اهل بهشت غذا مى خورند و مى آشامند، ولى مدفوعى ندارند؟ آیا دلیل و برهانى و نمونه اى براى آن دارید؟ فرمود: بلى، نمونه آن جنین در رحم مادر است که غذا مى خورد و مى نوشد، ولى مدفوعى ندارد. گفت: [عجب] شما گفتى از دانشمندان نیستى!
فرمود: گفتم از نادانها نیستم [و نگفتم از دانشمندان نیستم]. گفت: خبر بده مرا از لحظه اى که نه از شب است و نه از روز. حضرت فرمود: ساعتى از طلوع شمس که نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا مى گیرند. کشیش با عصبانیت گفت: مگر نگفتنى از دانشمندان نیستم!
فرمود: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم. گفت: به خدا! پرسشی مى کنم که در جواب آن در بمانى.
فرمود: هر چه دارى، بپرس! گفت: خبر بده از دو مردى که با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند. یکى پنجاه سال و دیگرى 150 سال داشت. فرمود: عزیز و عزیر (یا عزیر و غرره)... .
گفت: به چه دلیل عقیده دارید که نعمت هاى بهشتى بر اثر مصرف کم نمى شود؟ نمونه اى براى آن دارید؟
فرمود: بلى، نمونه روشن آن آتش است که اگر صد چراغ را با آن روشن کنیم، آتش اول به حال خود باقى است... .
بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتى فریاد کشید: «مردم! دانشمند والامقامى را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمى بینید و این را گفت و از مجلس بیرون رفت.
1717
نظر شما