۰ نفر
۱۳ آبان ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۱

یزدان سلحشور

مملکت جالبی داریم. شب می‌خوابیم و صبح که بیدار می‌شویم، می‌بینیم یک بنده‌خدایی که روزی روزگاری اسم و رسمی داشته در بلاد ادب این مملکت، اظهار نظری فرموده در باب آدمی که در هیچ صفت‌اش اتفاق قول نباشد در ارزش شاعری و بیش از آن طنز و بیش از آن کار لغت‌نامه‌اش اتفاق قول هست و آن بنده‌خدایی که نه از باب نقد علمی که از باب طعن در مصاحبه‌ای چیزی فرموده، خودش برای درست تلفظ کردن زبان شیرین فارسی محتاج لغت‌نامه همان آدم است که می‌گوید لغت‌نامه‌نویس نبوده!

آدم چه بگوید این وسط؟ بخواهد بگوید که «آفتاب خیلی درخشان است چشم‌ات را زده آقای منشی‌زاده» که سهو در کلام است چون آفتاب که دلیل نمی ‌خواهد؛ بخواهد بگوید «آقای دهخدا! روحت شاد که نوبت به تو هم رسید که هرکس از گرد راه رسید لگدی حواله قبرت کند» که خلاف ذهنیت مدرن و آزادی آراء است؛ بخواهد سکوت کند که کار به آن جا می‌رسد که برشت در یکی از شعرهای‌اش گفته و بعد می‌بینی هر کس برای کسب شهرت یا تداوم شهرت یا زنده کردن شهرت از دست رفته «بد»ی می‌گوید نسبت به فلان رکن ادبیات این مملکت بی‌هیچ ادله و بنیان نقد ادبی. والله بالله تالله گرفتاری شدیم در این مملکت!
دهخدا را که همه می‌شناسیم نه در ایران که در چرخه ادبی قرن بیستم که فقط کار لغت‌نامه‌اش برابری می‌کند با کار همتاهای اروپایی و آمریکایی‌اش در عصری که عصر غول‌ها لقب گرفت. کیومرث منشی‌زاده را نسل جدید نمی‌شناسند گرچه در جلسات ادبی این دو دهه به وفور حضور داشته اما نه طنزش حضوری داشته در رسانه‌های تخصصی این دوره، نه شعرش ادامه‌ای و نه زبان منشعب شده‌‌اش [از زبان شعری موج نویی‌های موفقی چون احمد رضا احمدی و بیژن الهی].

برای نسل من که شعر مشروطه به این طرف را دوره کرده، آس منشی‌زاده همان «سفرنامه مرد مالیخولیایی»‌ است که حتی در زمان انتشارش در میانه دهه‌ 50 هم، نه شگفت‌انگیز بود نه پیشنهاد‌دهنده. گفته می‌شود که او را بعضی از گالری‌های نقاشی به عنوان منتقد هنری برای افتتاحیه نمایشگاه‌های خود دعوت می‌کنند، اما تاکنون نقد مکتوبی از این حضور منتج نشده و البته اگر فرض را بر این بگیریم که ایشان منتقد نقاشی هم هست ربطی به اظهار‌نظرهای ادبی‌اش پیدا نمی‌کند.

از سجل خویشاوندی‌اش چیز زیادی نمی‌دانیم اما می‌دانیم که به روزگار پهلوی اول نام خانوادگی را بنا به شغل انتخاب می‌کردند و منشی‌زاده یعنی اجداد وی شغل دبیری داشته‌اند در دستگاه حکومتی و دبیرانی که پس از انقراض ساسانیان می‌شناسیم، یا در دیهی دبیری کرده‌اند یا در شهری یا در خطه‌ای یا دبیر سلطان بوده‌اند و هوشمند بوده‌اند و البته قلم‌شان دستوری.

غیرِ معدودی که بوفضل بوده‌اند و لاجرم اهل بیهق، باقی به چرخش قلمی واقع را به غیر واقع بدل کرده‌اند و چون از هوش، بسیار بهره داشتند پیش از هجوم قوم برتر به بلادشان، به فراست در می‌یافتند و آنان را که دیه را خدا [صاحب] بودند یا شهر را یا مُلک را، طعن و لعن می‌گفتند و به دربار تازه می‌گریختند. دهخدا از نام‌اش پیداست که این دیه پارسی را تملکی دارد و منشی‌زاده را آیا خبر شده که قومی به طمع این دیه، قصدش کرده‌اند؟ بر من که پوشیده ‌است بر شما نمی‌دانم! بر خدا که پوشیده نیست!
تکمله: جهت قضاوت مخاطبان چند بخش کوتاه از شعر و طنز هر دو را می‌آورم امید که متهم نشوم به جانب‌داری از این، علیه آن!
یک. شعر دهخدا: ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری / وز نفحه روح بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری / بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه نیلگون عماری / یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری / یاد آر ز شمع مرده یاد آر!...
دو. سفر مرد مالیخولیایی منشی‌زاده: اقیانوسی از زرد چوبه زار زرنگاری
روخانه یپچاپیچ – شیر
رنگین کمانی از ارغوان و سینه سرخ زعفران - بنفشه و لیمو و سبز قبا
نردبانی از آتش
شعری نوشته شده
بر کاغذ سفید آسمان
پنجره‌ای که به نارنجی‌های غروب باز می‌شود
و از عطر سبز علف‌های قصه نارنج و ترنج
لبریز است
آهنگی از آواز زیتونی بال کبود کبوتر
پروازی در منقار کلاغ زر بی‌آسمان
این است زندگی...
سه. طنز دهخدا [زمان نگارش‌اش بیش از صد سال]: «...شاه وقتی دید دست و بال‌ها تنگ است ستارخان از یک طرف زور آورده. بچه‌های خلوت هم از یک طرف برای مواجب نق نق می‌کنند... می‌دهد در دربار کیوان مدار یک سفره پهن می‌کنند. تمام وزرا، امرا، سردارها و سرتیپ‌ها و مجتهدها را جمع می‌کنند کنار سفره، ولیعهد را می‌نشانند میان همان سفره، دلاک را هم خبر می‌کنند... دلاک خرج عمل را تمام می‌کند. آن وقت یکدفعه می‌بینی... هی شاهی، پنج شاهی است که مثل باران می‌ریزد وسط سفره. وقتی پول‌ها را می‌شمارند خدا بده برکت شده است هفتصد و هفت تومان و دوهزار و یازده شاهی.

حالا به من بگو ببینم این پول‌ها از کجا پیدا شد طبیعت اینجا کار کرد؟ پادشاه دستش را از سیاه به سفید زد؟ یا یک سرمایه برای این کار گذاشته شد؟... شاه محرمانه می‌دهد تفنگ‌های دولت را می‌ریزند توی میدان مال فروش‌ها... تفنگ‌های صد تومانی را می‌فروشند پانزده تومان... حساب می‌کنند سیصد و چهل تومان تفنگ فروخته‌اند... فردای همان روز... جنرال لیاخوف را خبر می‌کنند... [ که]...تمام خانه‌ها را مخصوصا با قزاق‌های روسی خودتان تفتیش کنید( برای اینکه قزاق‌های مسلمان نامحرمند مبادا چشمشان به زن و بچه مسلمان بیفتد) هر کس تفنگ دارد تفنگش را ضبط و یکی پانزده تومان جریمه کنید...[ آن وقت لیاخوف و سربازانش]... تفنگ‌ها را به اضافه پانزده تومان جریمه و ده تومان حق وتکا یعنی عرق برای مجاهدین اسلام پس می‌گیرد...»
چهار. طنز منشی‌زاده [زمان نگارش‌اش ...می‌دانید دیگر!]: «لذتی که در خواندن هست در نوشتن نیست.
تعریف علمی: نوشتن، انتقامی است که نویسنده از خواننده می‌گیرد. و گرنه آدمیزاد چرا باید روزها و ماه ها و سال‌ها عمر عزیز خویش را برای تلف کردن وقت عزیز دیگران تلف کند؟
ارشاد العوام: اگر زیاد نوشتن دلیل زیاد فهمیدن بود، خودکار، می‌شد فهیم‌الملک. در حالی که همه می‌دانند نویسنده فهمیده، می‌شود مطیع‌الدوله.
نتیجه گیاه‌شناسی: کسانی که زیاد می‌نویسند نه خوانندگان گرامی را دوست می‌دارند نه درخت‌ها را.
نتیجه ریاضی در سلسله G.G.S: کسی که زیاد می‌نویسد ثابت می‌کند که کم می‌خواند.
نتیجه غیر اخلاقی: نویسندگان از خواندن نفرت دارند: زیرا وقتی را که می‌شود صرف خواندن کرد صرف نوشتن می‌کنند.»

5858
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 181901

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۳:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۳
    1 0
    خوب بود. البته کسان دیگری که با نام منتقد ادبی در کشور ما کار می کنند، هم چندان بهتر از آقای منشی زاده نیستند. معمولاً یک چیزی می نویسند تا خود را مطرح کنند، آن هم از راه خراب کردن یکی دیگر، که این بار یک غول (دهخدا) بود.
  • عاشق خبرآنلاین US ۱۴:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۳
    1 0
    سلحشور زنده باشی همیشه... از نوشته هایت لذت بردم... همیشه از چنین نوشته هایی که دارای سبک بخصوصی هستند لذت میبرم
  • بدون نام IR ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۳
    0 0
    توهین به نام افراد خیلی کار قشنگیه؟؟!!!!!!!!!!
  • بدون نام بودن هم کار جالبی است IR ۰۹:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۲/۰۷
    0 0
    سلام به نظر من در این دنیای وا نفسای عجیب و غریب چه معنی دارد که به همدیگر تهمت بزنیم یا بخواهیم همدیگر را بالا ببریم بهتر نیست سرمان به کار خودمان گرم باشد باور کنید با اضهار نظر کردن و به هم دیگر بهتن زدن کار جالبیست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!و به جایی تمی رسید ، باور کنید این یکی از 10 قانون انسان بودن است پس بیایید یک کمی انسان باشیم !