غزل، چشموچراغ شعر ایران است؛ هزار سالی است که اینطوری است حتی همان موقع که مستقل نبود و ناماش «تغزل» بود و اولِ «قصیده» جا داشت [ما به ازایی از همان روندی که 500 سال بعد در اروپا، محل اتصال «رمانس» و «رمان» شد در روایت]. این چشموچراغ بودن آنقدر است که بهترین و در یادماندنیترین آثار نوی پس از انقلاب ادبی نیما نیز، همزاد این «قالب ادبی» و «بهروزشده» آناند.
این «بهروز شدگی» البته مانع نشد که غزلسُرایان، صحنه را به نوگرایان واگذارند؛ ابتدا با حمله و بعد با دفاع و آخرش، با استفاده از امکانات پیشنهادی حریف، ورق را برگرداندند. «غزل خون»، «حنجرهٔ زخمی تغزل»، «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» و در نهایت «دشت ارژن»، آیندهای را رقم زد که «شعر جوان» ایران، نه از زیبایی پاریسی شعر نیمایی بهره گرفت نه از رنگارنگی اسپانیایی شعر سپید و نه از سادهگرایی لندنی شعر منثور؛ در میانهٔ دههٔ هفتاد، گرچه علی معلم سرمشق بود و قیصر امینپور، ستاره و علیرضا قزوه، مقرب و عبدالجبار کاکایی، یک رویا و محمدعلی بهمنی، یک قله، اما غزل جوان ایران نه از مسیر مؤسسهای که این نام را بر خود داشت [خانه شعر جوان] که از مسیری جدا، به استقلال رسید در «مرد بیمورد» سعید میرزایی و غزلیات هادی خوانساری.
در دههٔ هشتاد، این دو، الگو بودند؛ بت بودند البته برای شکستن! هر که رسید تبرش را حوالهٔ این بتها کرد اما هنوز بااستعدادترین این جمع تازه هم نتوانستهاند به موفقیتی مشابه [لااقل از باب پذیرش تاریخ کوتاهمدت ادبی] دست یابند. با این وجود، دو نفر در این میان استثناء شدند: حامد ابراهیمپور با «دروغهای مقدس»اش، به تازگی و مریم جعفری، با سابقه و کتابهایی به مراتب بیشتر.
«قانون» کتاب ششم جعفری است [که اکنون پسوند آذرمانی را نیز به ناماش افزوده روی جلد و البته از کتاب سوم، این پسوند، مرئی شده!] او، زود به زود متشر میکند و در واقع، از کتاب همان استفادهای را میبرد که دیگران، از رسانههای طبعی یا تصویری! «کتاب» ماندگار است و قابل استناد و جعفری، به این اصل واقف است اما اعتماد به نفسی که دارد او را از درک واقعیتی برتر، دور کرده است: ماندگاری کتاب، هم پیروزیها را در بر میگیرد هم شکست را!
روایات به ما میگویند [شما بخوانید افسانههای امروزی و هزارویکشب دوهزارو یازدهی!] که جعفری، یک حامی کلامی خیلی مشهور دارد که بخش قابل توجهی از پذیرشاش در بدنهٔ جامعهٔ ادبی امروز، مدیون حمایتهای اوست: «محمد علی بهمنی» [نمیدانیم نظر این حامی دربارهٔ این کتاب چیست یا... هنوز نمیدانیم] و یک حامی قلمی غیر مشهور دارد که حامی قلمی میرزایی و خوانساری هم ـ برای نخستینبارـ در دههٔ هفتاد بود.
نظر این حامی قلمی غیر مشهور [تا آنجا که من برابر آینه، از او پرسیدهام!] دربارهٔ «قانون» چندان مثبت نیست نه به این دلیل که غزلهای بدی دارد یا غزلهایاش خواندنی نیست بلکه به این دلیل روشن، که «مُهر» شاعر، پای اغلب این آثار نیست و این غزلها، میتوانند متعلق به هر یک از «همنسلان با استعداد وی» باشند. [یک افسانهٔ شخصی که از سوی آن حامی قلمی غیر مشهور، در محفلی خصوصی نقل شده به ما میگوید که محتملاً اکثر این آثار، نه آثاری جدید که «آشپرخانه در هفتهای که گذشت» است یعنی آثاری که سالها قبل، ابتر، گفته شدند و اکنون، با افزایش مهارت شگردی شاعر، شکل و شمایلی نو یافتهاند اما افق ذهنی را، موتورکار را که نمیشود به همین سادگی عوض کرد!] او، در آن گفتگوی خصوصی برابر آینه، به من گفت که برخی از این غزلها را دوست دارد به دلایلی متضاد با دلایل ذکر شده؛ مثلاً این غزل را:
نظر این حامی قلمی غیر مشهور [تا آنجا که من برابر آینه، از او پرسیدهام!] دربارهٔ «قانون» چندان مثبت نیست نه به این دلیل که غزلهای بدی دارد یا غزلهایاش خواندنی نیست بلکه به این دلیل روشن، که «مُهر» شاعر، پای اغلب این آثار نیست و این غزلها، میتوانند متعلق به هر یک از «همنسلان با استعداد وی» باشند. [یک افسانهٔ شخصی که از سوی آن حامی قلمی غیر مشهور، در محفلی خصوصی نقل شده به ما میگوید که محتملاً اکثر این آثار، نه آثاری جدید که «آشپرخانه در هفتهای که گذشت» است یعنی آثاری که سالها قبل، ابتر، گفته شدند و اکنون، با افزایش مهارت شگردی شاعر، شکل و شمایلی نو یافتهاند اما افق ذهنی را، موتورکار را که نمیشود به همین سادگی عوض کرد!] او، در آن گفتگوی خصوصی برابر آینه، به من گفت که برخی از این غزلها را دوست دارد به دلایلی متضاد با دلایل ذکر شده؛ مثلاً این غزل را:
من که هرگز نگفتم تو را بیشتر از خدا دوست دارم
نقطه را جابهجا کرد و دیدم تو را هم جدا دوست دارم
مثلِ مرغابی احساس منگاه ماهی و گاهی پرنده است
منطقیتر بگویم تو را مثل آبوهوا دوست دارم
بیش از اندازه میخواستم بیش از اندازه باید تو باشی
چون نمیدانم آیا تو را تاکی و تا کجا دوست دارم
تو یکی هستی و من یکی نه دو تا نه نهایت نه، انگار
کار من با عدد نیست وقتی به شدت تو را دوست دارم
5858
نظر شما