وقتی صحبت از روز جهانی شعر میشود و همه میدانیم که این روز برای گرامیداشت یاد و خاطره متوفا مخاطب گرامی این هنر است و در این گرامیداشت، مراسم یا مراسمهایی هم در ایران و دیگرنقاط جهان برگزار میشود که در آنها، اصلا کسی به فکر موضوع گرامیداشت نیست و شاعران، صرفاً دل قوی میدارند به شعر شنیدن از یکدیگر، آدم یاد کتاب «بازیها» اریک برن میافتد که میخواهد به ما نشان دهد رفتارهای انسان مدرن در بزرگسالی، بازتولید یا حداکثر بازآفرینی بازیهای کودکی اوست.
نتیجه این که: بزرگداشت روزجهانی شعر در ایران، بدل میشود به خالهبازی. [چه به اعلامکننده این نتیجه، انگ بدبینی بزنیم چه واقعبینیاش بخوانیم چه سکوت کنیم.]
همه میدانیم جلسات شعر در ایران - چه در مدلهای کلاسیکشان چه در مدلهای نو - دچار بیماری تقریباً یک قرنیاند.چرا؟ چون:
الف- این جلسات چه از لحاظ پذیرش کمّی چه از لحاظ پذیرش کیفی [با هر هدفی که تشکیل شده باشند] بدل به کاست میشوند و آیین خاص خود را مییابند و منسک میسازند. [گاهی اوقات این جلسات با هدف جذب مخاطبان شعر تشکیل میشوند، اما ظهور مناسک گوناگون در آنها سبب میشود تا مخاطبان در روندی گریز از مرکز پراکنده شوند و این همه طنز تصویری و کلامی و نوشتاری که در باب این جلسات، در نیم قرن اخیر رسانهای شده، مولود همین امر است.]
ب- این جلسات خیلی زود ارتباط منطقی و آگاهانه خود را با جامعه پیرامونی از دست میدهند و چون در انجام مناسک خود به کاهن یا کاهنههایی نیازمندند، جزمیت را جانشین ارتباط دوسویه با واقعیت میسازند. [اغلب مریدان این نشستها هنگامی که پای به نشستهای موازی مینهند چون ماهی قزلآلایی که دمای آباش عوض شده باشد، دچار مشکلات جدی با محیط جدید شده و گاه دیده میشود که افراد بااستعدادشان هم از شعر دست میشویند.]
ج- نقد و نظر در این جلسات جای خود را به آداب معاشرت میدهد و آداب معاشرت بدل میشود به آیین دوستیابی و چنین روندی، پای قطع ارتباط بیشتر با واقعیات فرامتنی مُهر حکمیتی به ناحق مینهد. [حضور منتقدان گاه نامآور در این نشستها نه تنها نتوانسته از این رویکرد پیش گیرد که در نهایت منجر به حذف منتقدان از این نشستها یا همرنگ جماعت شدنشان یا خرقه کاهنان به بر کردنشان، شده.]
د- همه عوامل فوق سبب میشوند در نهایت ارتباط میان تولیدکننده شعر با مصرفکنندهاش در اولین مدخل اقتصادیاش که مرحله جذب خریدار است از میان برود و این جلسات بدل شوند به مهمانیهای غیرخانوادگی که در آنها، مهم رضایت میهمانان و میزبان از روند برگزاریست و [همانگونه که همه میدانیم] فاقد محور موضوعی و دلالتهای واجد جدیتاند.
با چنین پیشینهای، شاید طبیعی بنماید که در روز جهانی شعر، چند تن از پانسیونرهای نشستهای محدود و معدود و البته خصوصی [و نه دولتی و برخوردار از چرخه مالی عواید عمومی همچون صادرات یا مالیات] همت را عالی کنند و به رغم فرجام نیافتن درخواستشان برای برگزاری مراسم شعرخوانی در خانه هنرمندان، به حداقل بسازند و جمعی کوچک را در دارآباد گردآورند تا همگام با بزرگداشتهای برونمرزی این روز، دید و بازدیدی هم شکل گیرد برای شاعران حاضر در جمع؛ و شاید طبیعی بنماید که حتی غیاب مخاطبان شعر در این نشست - بنا به فرصت اندک و نبود امکانات و ... - با دو دسته کردن مخاطبان معدود دعوت شده [در چرخه زمانی 24 ساعته] به دو گروه خوانندگان و شنوندگان، منطقی شود با این همه... با مشکلات تقریباً یک قرنی و ارثیه پیشین چه باید کرد و البته غیاب شعر؟ [به حدی که معدود شعر قابل تأمل خوانده شده در این نشست هم قربانی همان آفات فوقالذکر میشوند.]
به گمانم، مشکل شعر این مملکت، درد شعر این مملکت، غیاب مخاطب است و تا موقعی که کاهنان این جلسات، توصیف طنزآمیز زندهیاد اخوان را در این باب از یاد میبرند، این گونه مراسم یا تکرار گرگم به هواهای دوران کودکی ماست یا خالهبازی. [البته با کتری و قوری و میهمانان واقعی!]
58243
نظر شما