احمد زیدآبادی: آیا پیامبر به اعدام ساب النبی راضی است؟ / فقهای  قدیم ، این حکم را بدلیل ملاحظات سیاسی داده‌اند

احمد زیدآبادی در روزنامه هم‌میهن نوشت:در وصف پیامبر اسلام - که درود خدا بر او باد- آورده‌اند که لباس زرد با آستین‌های کوتاه می‌پوشید. بر الاغ برهنه سوار می‌شد. زلف‌های بلند خود را به روی شانه‌هایش رها می‌کرد و بر آنان روغن خوشبو می‌زد. چشمانش را سرمه می‌کشید. با یارانش به صورت دایره‌وار می‌نشست تا مجلس‌شان بالا و پایین نداشته باشد.

خانه‌اش کوچک و محقر بود. ملک و املاکی نداشت. گاه یک ماه می‌گذشت و از مطبخ خانه‌اش دودی برنمی‌خاست. در برابر زخم زبانِ دشمنان و آزار آزارگران صبور و مهربان بود. روزی فردی که هر روز از بام خانه‌اش به سر و روی او در هنگام عبورش از کوچه زباله یا شکمبۀ گوسفند خالی می‌کرد، غایب شد. با مهربانی سراغش را گرفت و پرسید؛ چرا از این «دوست» ما امروز خبری نشد؟ گفتند بیمار شده است و او به عیادتش رفت.

در مقابل رفتار تندخویانه و بی‌ادبانۀ بادیه‌نشینان صبر و تحمل عجیبی داشت و اهانت آنان را با نرمی و خوش‌رویی پاسخ می‌گفت. گفته‌اند روزی عربی بادیه‌نشین از گرد راه رسید و با گستاخی پیامبر را مخاطب قرار داد و گفت: یا محمد! تو زنی زیبا داری و حال آنکه زن من زشت و آفتاب‌سوخته است، نمی‌شود زنان‌مان را معامله کنیم؟ پیامبر با شکیبایی و متانت به او گفت: خداوند اجازۀ چنین کاری را نداده است.
محمد چون بندگان می‌زیست، بی‌هرگونه امتیازی، بی‌هرگونه تجملی، بی‌هرگونه تکلفی، بی‌هرگونه تشریفاتی، بی‌هرگونه نخوت و غرور و تبختری، مهربان و فروتن و خوش‌خلق و مطبوع و بخشنده و شریف بود. به همین دلایل قرآن او را رحمتی برای تمام عالمیان دانسته است.
انسانی با چنین خلق و خویی، آیا ممکن است مجازات اهانت‌کنندگان به خود را مرگ بداند؟ آیا باورپذیر است که محمد کسی را که به او بی‌ادبی و اهانت کرده باشد، مستحق مرگ بداند؟ نه مطلقاً باورپذیر نیست. پس فقیهان حکم سب النبی را از کدام منبع استخراج کرده‌اند؟
بدون تردید سبّ پیامبر عملی نکوهیده و از سر جهل یا عقده‌گشایی است و مستوجب انزجار و نکوهش. اما مجازات مرگ برای چنین عملی، چگونه با خلق و خوی نرم و ملاطفت‌آمیز و مهربانی و سعۀ‌صدر بی‌نهایت او
سازگار است؟
در قرآن که چنین حکمی نیامده است، در سیره هم فراوان روایاتی است که از حلم و بردباری پیامبر و امامان در برابر اهانت‌کنندگان حکایت دارد. پس آیا حکم مرگ برای ساب النبی ناشی از برخی ملاحظات سیاسی مربوط به دوران خاصی از تاریخ اسلام توسط برخی از فقیهان نبوده است؟ مثل حکمی که بنیانگذار جمهوری اسلامی به دلایل سیاسی علیه سلمان رشدی صادر کرد اما در موارد مشابه آن سکوت کرد؟
آیا صرفِ آنکه فقیهان متقدم فتوا به مرگ اهانت‌کنندگان پیامبر داده‌اند، برای تأیید این حکم از سوی فقیهان متأخر کفایت می‌کند؟ آیا نیاز به اجتهاد تازه در این‌باره نیست؟ آیا این حکم بهانۀ لازم به دست اسلام‌ستیزان نمی‌دهد که پیامبر و پیروانش را به نفی هر سطح از رواداری و حلم متهم کنند تا جایی که جانی را در برابر کلامی زشت می‌ستانند؟
در سفر اخیرم به اراک گفته شد که یک قاضی تندخو جوانی را که بر اثر مصرف شیشه به پیامبر اهانت کرده، سزاوار مرگ دانسته و با صدور حکم اعدام، جان او را گرفته است. با آنکه در همین احکام کنونی نیز ناهوشیاری فرد در حین ناسزاگویی به پیامبر سبب اسقاط حد می‌شود، اما قاضی این نکته را نپذیرفته و با این استدلال که چرا دیگر مصرف‌کنندگان شیشه به پیامبر اهانت نمی‌کنند، بر حکم مرگ جوان اصرار کرده است!
فقه در صورت سنتی آن نیاز به بازبینی و بازسازی عمیق دارد. آیت‌الله خمینی در اواخر عمر خود بر این نیاز تأکید کرد و گفت که توجه به دو عنصر حیاتی مکان و زمان در اجتهاد و صدور فتوا ضروری است. چرا این رهنمود راهگشا به کلی نادیده گرفته شده و هرگونه درخواست برای اجتهاد تازه در احکام و فتاوایی که در این روزگار وهن اسلام است، با تهدید به ارتداد و تکفیر سرکوب می‌شود؟ اگر عده‌ای از شجاعت آیت‌الله خمینی در زمینۀ تجدیدنظر اساسی در شیوۀ اجتهاد بی‌بهره‌اند، لااقل در راهی که او گشوده است، گامی بردارند.

21302

کد خبر 1819911

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 7 =