گروه اندیشه: سیّدمحمّد بهشتی شیرازی در کارنامه اش سمت های مختلفی را از جمله عضو شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری و پیش از این مدیر جشنواره فیلم فجر و مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی، رئیسِ سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، و رئیس کمیته ملی ایکوم ایران و همچنین عضو پیوسته فرهنگستان هنر و ... را ثبت کرده است. او در یادداشت بلند خود، که در ماهنامه "گفت وگوی اجتماعی" منتشر شده، باید گفت به یکی از مهمترین سرمنشاء های سرگردانی ایرانیان در امر توسعه اشاره کرده است. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محورهای مندرج در یادداشت مذکور، موضوعاتی هستند که در کمتر یادداشتی دیده شده است، نویسنده از جمله به نبوغ بزرگ ایرانیان در "مفصل سازی" و ایجاد صلح و سازش منبعث از آن، و ظهور پدیده مذموم "اختلال در اهلیت" از ۱۵۰ سال گذشته در ایران، اشاره کرده و به دلایل ظهور اختلال در حوزه تمدنی ایران زمین می پردازد؛ این درحالی است که ایران و ایرانیانی زمانی کل جهان را هم از منظر فرهنگی و هم اقتصادی تحت تاثیر قرار می دادند. سید محمد بهشتی، در ادامه مطلب خود برای اصلاح وضع موجود به «جادوی نوروز» به عنوان یکی از مفصل های مهم تاریخ ایران زمین اشاره می کند که حتی از زمان غزالی می خواستند آن را برچینند ولی زورشان نرسید. نویسنده در پایان با ارائه چند توصیه مهم، هماهنگی دیپلماسی و سیاست های داخلی و خارجی با نوروز را ضامن توسعه ایران می داند به شرط آن که ایرانیان به محضر نوروز بروند. این یادداشت بسیار مهم را با هم می خوانیم:
***
سرزمین ایران سرزمینی نیست که گشادهدستانه منابع وافری در اختیار انسان قرار دهد، اینجا پهن کردن بساط زندگی قرین با کوشش انسان برای بالفعل کردن قوهها و کشف استعدادها است. ایران با توجه به ویژگیهایی که در همه مراتبش دارد، از طبیعت و مناسبات بشری تا حوزه اندیشه و زبان و اساطیر و هنرها، از زمان حضرت آدم تا کنون سرزمین بیقراری بوده که حیات انسان در آن دائما با تهدیدات و موقعیتهای تازه روبرو است که انسان را به چارهاندیشیهای مدام وامیدارد. گاهی جسته و گریخته به بحرانهایی مبتلابه ایران اشارههایی میشود. ایران در ساحت طبیعت هم بسیار بحرانخیز است.
سال ۱۳۹۸ ستاد بحران اعلام کرد که ۵۸۰۰ بلای طبیعی در ایران اتفاق افتاد. ویژگی مهم دیگر ایران این است که همه منابع و موانع زیستی آن بالقوه است. یعنی در ایران آب هست، ولی به شکل بالقوه و زیرزمین. از سوی دیگر زلزله هم هست که پشت حجاب زمان پنهان است؛ یعنی زمین و زمان، حجاب منابع و موانع زیستی در این سرزمین هستند. هنر زیستن در ایران، هنر از قوه به فعل آوردن و هنر ایجاد قرار در بیقراری است؛ یعنی زیستن در ایران مثل بندبازی است: باید از روی ریسمان باریکی عبور کنیم، وانگهی باد، طوفان، قانون جاذبه و لرزش ریسمان دستاندرکار این است که اجازه عبور سالم از بند را ندهند. ولیکن اهل این سرزمین در طول تاریخ، نهتنها از روی این ریسمان عبور کردهاند بلکه کارهای محیرالعقول هم انجام دادهاند.
بی قراری های ایرانیان
وقتی صحبت از بیقراری میشود، این بیقراری چند شکل دارد.
نخستین شکل بیقراری نوسان است: اینکه فاصله ماکزیموم و مینیموم در همۀ مؤلفهها زیاد است. وقتی این فاصله زیاد باشد اوضاع شکننده و مستعد بحران میشود. مثلا در جایی که نوسان درجه حرارت در طول یک شبانهروز زیاد است، احساس آسایش بسیار دشوار به دست میآید. نحوۀ ساختن سرپناه و حتی لباس متناسب با این اوضاع خودش یک مسئله است؛ چرا که انسان باید هم برای بیشینه دمایی و هم کمینه دمایی آمادگی لازم را داشتهباشد و نمیتواند مبتنی بر احتساب میانگین دمایی گذران زندگی کند. این در همه شئون زندگی وجود دارد. گویی صعوبت اوضاع و شرایط محیطی انسان را از استقرار و زیستن در این سرزمین منصرف کردهاست. لابد به همین علت نیز در گزارش سیاحانی که تا پیش از دهه ۱۳۴۰ به ایران سفر کردهاند، جابجا از اینکه چطور ایرانیها این سرزمین را برای زیستن انتخاب کردهاند اظهار شگفتی وجود دارد. چراکه از نظر اروپاییها که همیشه با منابع و موانع زیستی بالفعل سر و کار داشتهاند، ایران قابل زیست به نظر نمیرسید.
دومین شکل بیقراری تحول است: تحول ناظر بر شدت و سرعت فعل و انفعالات شیمیایی و چرخههای اسید و باز بنابر جنس خاک است؛ یعنی مثلا سرعت فرسایش شیمیایی در ایران کم نیست. سرشار بودن خاک از نمک و دیگر مواد معدنی سبب میشود که مثلا اگر مزرعهای را دو سال به حال خود رها کنید تبدیل به شورهزار شود.
شکل سوم بیقراری تحرک است. سیل و زلزله و رانشزمین از قبیل تحرک است. اما بیقراری منحصر به مرتبۀ طبیعی محیط نیست: در مناسبات اجتماعی هم همین وضعیت است؛ یعنی در آنجا هم شاهد انواع و اقسام بحرانها و دگرگونیها هستیم. حداقل پنج بار سرزمینمان کاملاً به تصرف بیگانگانی درآمده که قصد ماندن داشتند؛ از اسکندر و اعراب تا ترکان و مغولها. فقط متفقین نماندند. تقریباً سرزمینی را پیدا نمیکنید که کاملا اشغال شده باشد و اشغالگران در آن ماندگار شدهباشند اما در آنجا شاهد انقطاع فرهنگی نباشیم؛ برای مثال مصر از زمانیکه توسط کمبوجیه اشغال شد تا سدۀ نوزدهم دیگر حکومت ملی نداشت. برای همین هم پرونده آن بهعنوان یک واحد فرهنگی زاینده بسته شد. یونان پس از اسکندر و روم پس از حمله بربرها هم به همین ترتیب. شاید فقط در ایران این اتفاق نیفتاده زیرا تجربه تاریخی ایرانیها در مرتبه بشری هم با بیقراری آمیخته است و داناییشان حامل رموز حفظ بقا در بیقراریها و تهاجمات بودهاست.
اینکه ایران سرزمین بالقوهها است یعنی سرزمینی مستعد است. چگونه ایرانیها توانستهاند این سرزمین را نهتنها قابل زیستن کنند بلکه در آن تمدنی مثالزدنی پدید آورند. راه دستیابی به منابع و شناخت موانع و ساختن این تمدن توسط ایرانیان تصرف جوهری است، در حالیکه برای مثال در اروپا با تصرف جبری مسائل را حل و فصل کردهاند و در چین با تصرف فیزیکی. تصرف جوهری یعنی از ظاهر به باطن موضوعات راه پیدا کردن.
برای مثال امروز در ایران بسیار صحبت از عمق استراتژیک میشود و آن را با بُرد موشک میسنجیم؛ این یعنی ما امروز همچون اروپاییها یگانه شکل تصرف در سرزمینهای دیگر را تصرف جبری میدانیم. اما خوب است بدانیم که عمق استراتژیک ایران در طول تاریخ بسیار گسترده بود اما نه با شیوۀ تصرف جبری: برای مثال چینیها، کرهایها و ژاپنیها توسط ایرانیها با تصرف جوهری بودایی شدند، اما ما با آنها نجنگیدیم. همان زمان اروپاییها توسط ایرانیها پیرو آیین مهر شدند، اما باز نه با جنگ. ما هیچوقت با آنها نجنگیدیم. ولی تاثیرات عمیق و پایدار گذاشتهایم.
نبوغ بزرگ ایرانیان در "مفصل سازی" و ایجاد صلح و سازش
حالا بیقراری را چگونه حل و فصل میکردیم؟ ابتدا از نزدیک شدن به حریم بیقراری پرهیز میکردند و آن را به دقت تحت نظر میگرفتند و مشغول «استنباط» میشدند، برای مثال دربارۀ الگوی سیل فهمیده بودند که عموم سیلها در ایران مقدار محدودی آب است که بر اثر عبور از گردنهها و سراشیب کوهستانی سرعت بسیاری پیدا کرده. بنابراین اگر مسیر سیل را عوض کنند میتوانند زندگی کنند و برای همین سیل برگردان و دیواره درست میکردند و آب آرام عبور میکرد و مشکلی پیش نمیآمد.
در مرحلۀ بعدی متوجه شدند این سیل با خود خاک مرغوب و آب به همراه میآورد. در سرزمین خشکی مثل ایران هم خاک مرغوب و هم آب غنیمت است؛ نتیجتا تلاش کردند با ترفندهایی ضمن احراز از مانعیت سیل از منبعیت آن بهرهبرند. اینجاست که میبینیم برای مثال در قزوین بر سر راه سیلها باغات غرقابی احداث کردند که هم از زور سیل بکاهد و هم از خاک و آب آن برای پرورش درختان میوه بهره برند. نه فقط دربارۀ سیل که دربارۀ اقسام دیگری از بیقراری ایرانیان به تدابیری اندیشیدهاند که شاید بهترین استعاره برای توضیح آن «مفصل» باشد.
اگر به حیوانات نگاه کنید، میبینید که برای مثال شتر و فیل مچ پایشان مفصل ندارد. بنابراین فقط میتوانند در مسیر هموار حرکت کنند. اما پای قاطر مفصل دارد. مفاصل پای بز از همه حیوانات ظریفتر است. مفصل است که به بز اجازه میدهد در نشیبهای کوهستانی به راحتی حرکت کرده و از روی درههای مرتفع بپرد. مفصل از ناهمواریها نمیهراسد بلکه آنها را فرصتی برای ابراز چابکی میبیند. این یعنی مفصل سببسازِ صلحِ با محیط است و خصوصا در محیط بیقراری مثل ایران برای تابآوردنِ بیقراریها چه در مرتبۀ مادی و چه معنایی از این راهکار استفاده میشد. این یعنی هر چیزی در ایران اعم از صنایع و فنون، خوراک و پوشاک و آداب و آیینها و ... مفصل است.
ابعاد مفصل سازی در تاریخ فرهنگی ایرانیان
نوروز مفصل است. سفره ایرانی مفصل است و شاید هیچ چیز را نتوانیم سراغ بگیریم که مفصل نباشد. ایران تنها سرزمینی است که چنین مختصاتی دارد. درست به همین علت در عین اینکه پنج بار اشغال شده و اشغالگران در آن اقامت گزیدهاند ولی به فاصله کوتاهی همه دستگاه مدیریت کشور را ایرانیان اداره میکردهاند. چرا که دیگران درکی از مفصل ندارند و ایبسا متوجه اهمیت کارایی این مفاصل نبودهاند و همین اسباب ناکارامدیشان میشده است. آنان خیلی زود به این نتیجه میرسیدند که ایران را فقط اهل آن میتوانند اداره کنند چون با مفصل مانوس هستند. مأموریت مفصل ایجاد صلح و الفت مابینِ حیات انسان و محیط است؛ بطوریکه حیات انسان را در ادامۀ محیط قرار دهد و سازوکار محیط را موافق با حیات انسان.
زیستن در سرزمین بیقرار همچون عزم نشستن بر گردۀ اسبی چموش است که تنها راه رسیدن به مقصد، یکی شدنِ سوار با مرکب است. درست به همین علت اهل فلات ایران نیز تلاش کردهاند با آن یکی شوند. اصلا از اینروست که ایرانیان توانستهاند به عمیقترین معنای «صلح» که یگانگی است راه ببرند در صورتیکه «صلح» در سرزمینهای دیگر معنایی بیش از «حسن همجواری» ندارد. صلح در سرزمینی مثل اروپا یا آمریکای شمالی مثل قرار داشتن در قفسهای باغ وحش است که میلهها آنها را از هم جدا کرده و تا وقتی این میلهها بهقوت خود باقی است همه با هم در صلح به سر میبرند. اما معنی صلح در سرزمین ما تبدیل شدن به پیکرهای واحد است. صلح به معنای ایرانی یعنی شما با دیگری یگانه شده و یک پیکر واحد را شکل دهید.
ظهور پدیده مذموم "اختلال در اهلیت" از ۱۵۰ سال گذشته در ایران
حالا سرزمین ایران که همه موجودیتش در گرو قرار در بیقراری و ایجاد صلح بوده، بهناگهان ظرف ۱۵۰ سال گذشته دیگر کیستیاش را به جا نمیآورد. نام این وضعیت را «اختلال در اهلیت» گذاشتهام که باعث شده دیگر درکی از صلح، از قوه به فعل درآوردن، و تصرف جوهری نداشته باشیم. بهناگزیر و بر اثر این نسیان به تکاپو افتادیم که شبیه دیگری باشیم؛ این سرمشق به ترتیب آلمان و ژاپن و کره جنوبی، و سپس مالزی یا دوبی بود. درست از همان زمانی که عزم کردیم شبیه دیگر کشورها شویم، یعنی اختلال در اهلیت آغاز شده. از آن پس است که دیگر نمیدانیم با همسایگان این سرزمین چگونه رفتار کنیم.
خصوصاً در ۷۰ سال اخیر اختلال در اهلیت به بدنۀ جامعه نفوذ کردهاست. اگر تا هفتاد سال پیش فقط نخبگان دچار اختلال در اهلیت بودند و مردم عادی در اهلیت به سرمیبردند، اکنون این اختلال به کل جامعه تسری پیدا کرده. از زمانیکه دچار اختلال در اهلیت شدهایم، نسبت به همه چیز تهاجمی رفتار میکنیم. مقدمات اختلال در اهلیت از دوره تیموری آغاز شد و با جنگهای ایران و روس در دورۀ قاجار شدت گرفت. از آن زمان تا ملی شدن نفت عمدتا نخبگان ایرانی دچار اختلال در اهلیت شدند اما از سال ۱۳۳۵ عموم جامعه به این اختلال دچارند. علت این است که درآمد هنگفت نفتی امکان برآورده شدن امیال بر زمین مانده نخبگان دچار اختلال در اهلیت را فراهم کرد، تا ۱۳۳۵ رکن اصلی تمدن در ایران تشنگی بود. از آن به بعد شد استسقاء؛ یعنی آماس کردنِ منابع آب.
ملتی که در سرزمین خشک زندگی میکند و فرهنگش مبتنی بر تشنگی پایهریزی شده تا بتواند از این خشکی جان به درببرد، چرا ناگهان سه برابر میانگین جهانی، آب مصرف میکند؟ در سال ۱۳۳۵ در کنار زایندهرود ۷۰ هزار هکتار زراعت وجود داشت، اکنون ۵۰۰ هزار هکتار زراعت وجود دارد. مگر میزان آب ورودی به این رود زیاد شده است؟! مسلما نه. اینکه ما از زایندهرود بیرویه استفاده میکنیم نشانۀ اختلال در اهلیت است. از دوره رضاشاه به بعد تمام سازوکارهای حکمرانی در سرزمین ایران را که مبتنی بر تجربه تاریخی زیست بود متلاشی شد. از سال ۱۳۳۵ هم تمام سازوکارهایی که مردم برای اداره سرزمین داشتند نابود شد؛ مثل ارباب و رعیت، مناسبات بازار، حوزه صنعت، نظام عشایری و ... . تنها ساز و کاری که نسبتا منسجم باقی ماند روحانیت بود که آن هم به دست خود دچار دخل و تصرف شد.
حالا تبعات این اختلال در حوزههای مختلف چگونه ظاهر شده؟ تا سال ۱۳۳۵ هیچ محصول کشاورزی و صنعتی در ایران تولید نمیشد مگر آنکه ارزش آن از ارزش آبی که برایش مصرف شده بود، بیشتر باشد. از سال ۱۳۳۵ به بعد به اینجا رسیدهایم که هیچ محصول کشاورزی در ایران تولید نمیشود الا اینکه ارزش آن از ارزش آبی که برایش مصرف شده کمتر باشد. امروز سه برابر میانگین جهانی مصرف آب داریم. در صورتی که در سال ۱۳۳۵ این مقدار بسیار کمتر بود. امروز سه برابر میانگین جهانی تولید زباله داریم. در سال ۳۵ تقریباً تولید زباله نداشتیم. امروز ۹ برابر میانگین جهانی مصرف انرژی داریم. در صورتی که در سال ۳۵ یک سوم میانگین جهانی مصرف انرژی داشتیم.
از سال ۱۳۳۵ به قبل امکان ندارد درون کوچکترین روستاها تا بزرگترین شهرها، ساختمانی پیدا کنید که زشت یا غلط یا نامتناسب با زمینه خود باشد. از آن به بعد هرچند شهرداری و سازمان نظام مهندسی و ... بوجود آمده اما چون به موضوع معماری و شهر باتکلف نگاه میکنند کلی ساختمان زشت و غلط و نامتناسب هم پدیدار شدهاست. خاطرتان هست در سال ۱۳۸۳ که در رشت ۱۶۰ سانتیمتر برف بارید و سقف ۲۷ هزار ساختمان فروریخت؛ باور میکنید که در گزارشهای رسمی وقت نوشتند مقصر آن فاجعه برف بود! سازمان نظام مهندسی وظیفه دارد اندازههای سرزمین را رعایت کند. نه اینکه از سرزمین توقع داشتهباشد که اندازههای او را رعایت کند. این نشان میدهد که دچار بحرانی شدهایم که آگاهانه از ویژگی تصرف جوهری و تدابیر ایجاد مفصل دوری میکنیم. حتی اگر کسی دنبال ایجاد مفصل یا تصرف جوهری باشد او را تحقیر و سرزنش میکنیم.
برنامه های توسعه در ایران
امروز اگر از سازمان برنامهوبودجه بپرسید مبنای توسعه ایران چیست؟ میگوید درآمد نفتی و گازی، مواد معدنی، ساحل به دریای آزاد، و موقعیت ژئوپلتیک ایران. توصیه میکنم کتابچه دخل و خرج ممالک محروسه که کتابخانه مجلس منتشر کرده و در آن حساب تفریغ بودجه سال ۱۳۰۴ قمری حکومت ناصرالدین شاه گرد آمده را حتماً مطالعه کنید. در این کتاب نکات آموزندهای وجود دارد. اولا معلوم میشود همه چیز حساب و کتاب داشته است. ثانیا نشان میدهد که نسبت بودجه و جمع مالیات کشور چقدر است و هر جایی چقدر مالیات پرداخت میکردهاست. مثلاً شهر کاشان پنج درصد مالیات کشور را میدهد اما ایالت گیلان ۳ درصد. چرا؟ چون در کاشان افرادی متمول زندگی میکردند که از راه تولید صنعتی و تجارت آن درآمدی قابل توجه و در نتیجه توان مالیات بالاتری نسبت به گیلان داشتند که عموما محل تولید مواد خام بود.
امروز در نظام برنامهریزی کشور مهمترین منبع ثروت، مواد خام در نظر گرفته میشود نه تولید ارزش از راه فرایندهای خلاقه. من در بحث آمایش سرزمین، در بخش میراث فرهنگی و گردشگری عضو بودم و در تمام جلسات شرکت میکردم. در تمام زمینهها گروههایی درست شده بود که در خصوص وضعیت بحرانی کشور توضیح میدادند. من مدام در آن جلسات میپرسیدم از چه زمانی این طور شده و همه سکوت میکردند. میپرسیدم حالا باید چکار کنیم؟ نمیدانستند. آخرش همه میگفتند اگر حرفهای ما را گوش میکردند درست میشد. پرسشی که اینجا مطرح است این است که این حرفها را چه کسی گوش نکرده: حکومت یا مردم؟
به خاطر همین از نظر کسانی که اصولاً در بحثهای توسعهای هستند، سه عامل مخل وجود دارد: یکی سرزمین ایران که به خواستههای آنان رکاب نمیدهد، دیگری ایرانیان و سوم مدیران و حاکمان؛ چه در زمان شاه و چه اکنون. اما در واقع مهمترین عامل مخل توسعه در ایران، خودشان بودهاند؛ یعنی همان کسانی که بحث توسعه را میکردند. چون از پیادهسازی مفهومی دفاع میکردند که با زمینه ایران تناسبی ندارد. در واقع آنها هیچگاه از خود نپرسیدهاند که مگر ایران از بدو تاریخ، سرزمینی توسعهنیافته بودهاست؟ آیا در دوران صفوی یا سلجوقی کشور ثروتمندی نبودهایم؟ آن زمان چطور توسعه پیدا میکردیم و آبادتر بودیم. طراحهای توسعه در ایران چنین رویکردی به موضوع ندارند. از دوره فتحعلی شاه گزارشی هست که خبر میدهد حجم منسوجات ابریشمی در انبارهای کاشان از لندن انگلستان بیشتر بوده است. حال آنکه لندن از کالاهای وارده از مستعمرات چین و هند و آمریکا انباشته بود. این یعنی اهل این سرزمین از راه تصرف جوهری و کیمیاگری تولید ارزش میکردند. تنها کشوری که تا دوره محمد شاه قاجار امکان بافت پارچه مخمل داشت فقط ایران بود که عمدهاش در کاشان بافت میشد.
چرا زمانی ایرانیان کل جهان را تحت تاثیر قرار می دادند؟
امروز اما متاسفانه سیاست، دیپلماسی، اقتصاد و توسعه در ایران هیچ هماهنگیای با اهلیت ایرانی ندارد. برای همین هم نتیجه نمیگیریم و موفق نمیشویم. روزگاری ایرانیان با تصرف جوهری کل جهان را تحت تأثیر قرار میدادند. هنوز هم این دانایی به طور کامل از ناخودآگاهمان سترده نشدهاست. چنانچه آثار تصرف جوهری جامعه ایرانی ساکن در اروپا و آمریکا ظرف چند دهۀ آینده آشکار خواهد شد. بهگمانم مسئلۀ اصلی همان اختلال در اهلیت است که سبب شده خودآگاه و ناخودآگاه ایرانیان با هم هماهنگ نباشد. حال آنکه اگر ما با اهلیت ایرانی کوک شویم میتوانیم تعریفی تازه از صلح به جهان عرضه کنیم که جهان هرچند با آن بیگانه اما تشنه آن است. در واقع امروز جهان بیآنکه خبر داشته باشد معطل هوشیاری و رجوع دوبارۀ ما به اهلیت است؛ معطل نقش تاریخی ما بهمثابه تلطیف کنندۀ روابط و مفصل تعاملات.
اگر ایران نبود، اندیشه چینی و اروپایی نمیتوانستند با هم دیالوگ برقرار کنند. مفصل زمین و آسمان در دوران اسلامی، ایران بوده است. تا به حال به این نکته توجه کردهاید که چرا پایگاه مذهب تشیع در ایران است و مثلا در عربستان نیست؟ چرا مهد تقریباً تمام طریقههای تصوف ایران است؟ فصل مشترک این دو چیست؟ این هر دو به جنبههای معنوی اسلام توجه دارند. اشاره کردم ایرانیان برای زندگی در سرزمین خود که آن را همواره «سره زمین» ، «گزیده» ، «معتدل» ، و «با سلامت» میدانستند؛ حتی در این موضوع نیز تدبیر مفصلی ایرانیان آشکار است. ایرانیان مفصل زمین و آسمان اسلام شدهاند. این نقش مَفصلی که سرزمین ما دارد، فوقالعاده جدی است.
جادوی نوروز یکی از مفصل های مهم / از زمان غزالی می خواستند نوروز را جمع کنند
نوروز یکی از همان مفصلهاست. من به خاصیت تاریخی آن کاری ندارم. امروز در سال ۱۴۰۲ داریم به نوروز نزدیک میشویم. از اول اسفند همه دچار التهاب هستیم و دچار «شب عید» میشویم. ضمن اینکه فکر میکنیم شب عید باید همه کارهایمان را به سرانجام برسانیم. انگار پروندهای باید بسته شود و پرونده جدیدی گشوده شود. چه کسی در ایران است که دچار شب عید نشود؟! درون نوروز جادویی وجود دارد که هیچ کدام از آن مصون نیستیم. ما حداقل از زمان امام محمد غزالی سند داریم در اینکه میخواستند بساط نوروز را جمع کنند ولی هیچکس زورش به نوروز نرسیده است. وقتی امام محمد غزالی با آن سیطره علمی نتوانست نوروز را از بین ببرد، مخالفان دوران ما هم باید تسلیم نوروز شوند.
الان اگر با کشورهای همجوار، خصوصاً کشورهایی که در قرن نوزدهم از ایران جدا شدند، صحبت از ایران و فرهنگ ایرانی کنید، اوقاتشان تلخ میشود. زیرا احساس میکنند که استقلال سیاسی آنها نادیده گرفته شده است. ولی در خصوص نوروز چنین احساسی ندارند. در سال ۲۰۰۳ کنوانسیونی برای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس در یونسکو تصویب و ایران هم عضو آن شد. قرار شد اولین اثری که در فهرست میراث فرهنگی ناملموس جهانی ثبت میکنیم، نوروز باشد.
برای اینکه بتوانیم این اثر را غنی عرضه کنیم، طی سه سال همایش سالانهای را برگزار کردیم. محققین مختلف مقاله دادند تا ادبیات خوبی تولید شود. به این مناسبت از کشورهایی که در آن نوروز جشن گرفته میشد، افرادی را دعوت میکردیم. جالب بود که در آن همایش وقتی مثلاً کسی از تاجیکستان میخواست سخنرانی را آغاز کند، خودش را یک ایرانی اهل تاجیکستان معرفی میکرد. شاید این تنها جایی بود که ایرانی خواندن یک عمانی یا قزاقستانی سوءتفاهمی ایجاد نمیکرد. چون سر سفره نوروز بودند. نوروز مثل سفره مادربزرگ بود که بچهها اختلاف و دعوا را سر آن نمیآورند. این جادوی نوروز است.
روایتی از ائمه نقل میکنند که یکی از اصحاب خدمت ایشان رسید، ایشان لباس نو پوشیده بودند. پرسیدند مناسبتش چیست؟ فرمودند امروز نوروز است. گفتند نوروز چیست؟ فرمود نوروز روز خیلی مهمی است. ایرانیها آن را حفظ کردهاند، ولی شما فراموش کردهاید. ایشان در ادامه میفرمایند: نوروز روزی است که حضرت آدم خلق شد. نوح نجات پیدا کرد. موسی از نیل عبور کرد... در واقع ما تمام وقایع مهم تاریخ معنوی بشر را به نوروز نسبت میدهیم. برای ما نوروز فقط جشن طبیعت نیست. جوهره معنویت که مورد باور ما هست را به نوروز نسبت میدهیم. حتی برای نوروز دعای خاص تحویل سال داریم.
چند توصیه مهم
اما توصیهام این است که از نوروز استفاده سوداگرانه نکنیم. نوروز را با ساز خودمان کوک نکنیم بلکه ساز خودمان را با نوروز کوک کنیم. این اشتباه است که اگر در دیپلماسی اهدافی داریم، از نوروز برای رسیدن به آن اهداف استفاده کنیم. این درست نیست. اگر اهداف ما هماهنگ با نوروز باشد خود نوروز کمک خواهد کرد. اما اگر هماهنگ با نوروز نباشد، به این معنی است که نوروز مورد سوءاستفاده قرار گرفته. در یک کلام نوروز صاحبخانۀ وجود ما است و ما صاحب او نیستیم، ما باید به محضر نوروز برویم.
در فرهنگ ایرانی اصطلاحی تحت عنوان «زیارت» داریم. وقتی به مشهد میرویم، اشراف داریم که این ماییم که به محضر حضرت رضا رفتهایم و هرگز نمیخواهیم ایشان به محضر ما بیایند. دربارۀ نوروز هم پرسش این است که این ماییم که باید به محضر نوروز برویم یا باید نوروز را به محضر خودمان بیاوریم. اینجا چه کسی صاحب محضر است. ما بر اثر اختلال در اهلیت عادت کردهایم که خودمان را صاحب محضر بدانیم و با تکلف به همه چیز نگاه کنیم و طالب آن باشیم که همه چیز را به محضر خودمان بیاوریم. البته در چیزهایی موفق به انجام این کار میشویم اما در همه چیز خیر.
پس توصیهام این است که اول ساز توسعه و دیپلماسی را با نوروز کوک کنیم. آنگاه نوروز خودش در راهبری ایفای نقش خواهد کرد. نوروز عمود خیمهای میشود که تمام کشورهای عضو فرهنگ ایران راحت زیر آن جمع میشوند. جالب است کشوری مثل ترکیه که حتی با نوروز دشمنی داشت و در زمان آتاتورک تلاش زیادی برای ایرانیزدایی کردهبود، امروز با آغوش باز خود را جزء کشورهایی قرار میدهد که نوروز را جشن میگیرد؛ این است جادوی نوروز و این ما هستیم که باید از جنس نوروز شویم و با نوروز تجانس داشتهباشیم.
بیشتربخوانید:
-
نجات ایرانیان از فقر با ظرفیت های عظیم نوروز در ایجاد توسعه
-
تجاوز وحشیانه به طبیعت
-
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجماغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
-
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است
216216
نظر شما