جابری انصاری: ایران در موازنه بین عناصر هویتی نسبتاً موفق بوده است/ سیاست خارجی با وجود شکاف بین دولت و ملت نمی‌تواند موفق باشد

شامگاه جمعه، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، به مناسبت تحولات اخیر جنگ غزه و اقدامات نظامی متقابل ایران و رژیم اسراییل، نشستی با عنوان «جنگ غزه؛ ایران و اسراییل: خاورمیانه جدید» با سخنرانی حسین جابری انصاری، معاون اسبق وزارت امور خارجه و کارشناس امور خاورمیانه و بین‌الملل برگزار شد. این جلسه بیش از چهار ساعت ادامه داشت.

محمدجواد محمدحسینی: جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با تلاش مجید تفرشی، مؤسس و مدیر این خانه و با اجرای محمدرضا مهاجر برگزار شد، ابتدا با سخنرانی جابری انصاری و سپس با پرسش‌های حضار همراه بود که جابری انصاری نیز پاسخ‌هایی مفصل به این سوالات داد. در ادامه خلاصه‌ای از سخنان جابری انصاری و برخی پاسخ‌های وی به پرسش‌های مطرح‌شده خواهد آمد:

تبیین بستر تاریخی منازعۀ ایران و اسرائیل

وقایع جاری را دو جور می‌شود تحلیل کرد: ۱- نقطه‌ای و روزمره؛ ۲- در قالب یک روند تاریخی. من موضوع را به شکل دوم بررسی می‌کنم. سوال این است که رویداد بین ایران و اسرائیل در چه بستر تاریخی قرار دارد؟ چند نکته در این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد:

نخست، امروز ۵۱۰ سال از جنگ چالدران می‌گذرد که نقطه عطفی در سیاست ایران و نیز شکل‌گیری خاورمیانه است. شکستی که ایران در این جنگ از عثمانی متحمل شد، تصویر جدیدی از خاورمیانه ارائه داد که تا به امروز به آن دچار هستیم؛ معلوم نیست اگر آن اتفاق رقم نمی‌خورد، امروز خاورمیانه چه تصویری داشت و ایران در چه موقعیتی قرار داشت. پس از جنگ چالدران مرزهای غربی و جنوبی ایران از یک سو به عراق و از یک سو به خلیج فارس محدود شد. پس از تأسیس دولت ایران توسط صفویه هم دیگر مرزهای ایران از غرب و جنوب ییشتر از این نمی‌شود؛ دایره حضور و نفوذ ایران هم در همین محدوده می‌ماند و تبعات این جنگ تا امروز هم ادامه دارد. قبل از چالدران حضور و نفوذ ایران خیلی بیشتر بود و تا مصر و حلب می‌رفت.

دوم، در طول قرون متمادی ایران سه عنصر هویت‌بخش داشته است: یک، عنصر تاریخی، مفهوم ایران است که ملت ایران را می‌سازد و به آن عنصر ایرانی می‌گوییم؛ دو، پس از ورود اسلام به ایران شکل گرفت: عنصر اسلامی و سه، پس از تشکیل دولت صفوی؛ یعنی عنصر تشیع. سیاست خارجی ایران هم در طول سال‌های متمادی برخاسته از این سه عنصر هویتی بوده است و این عناصر در سیاست خارجی ایران مابه‌ازای معنایی پیدا کردند و تبدیل به هسته‌های مفهومی شدند؛ البته در ادوار تاریخی مختلف برخی عناصر تحت‌الشعاع عناصر دیگر قرار گرفته‌اند.

برای نمونه، گاهی ما شاهد غلبه عنصر ایرانی بوده‌ایم، گاهی شاهد غلبه عنصر اسلامی و گاهی هم غلبه عنصر تشیع. در عهد پسا انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران به‌مرور به این سمت رفت که بین این سه عنصر توازن ایجاد کند و هیچ عنصری بر دیگری غلبه نکند؛ البته بعد این تحولات بعد از دهه ۶۰ رخ داد؛ زیرا در این دهه عنصر اسلامی غلبه داشت؛ همچنین ایران تلاش کرد بین دو منطق ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک موازنه برقرار یا ترکیب موفقی از این دو ایجاد کند. ایران در ایجاد این توازن‌ها نسبتاً موفق بوده است. با این حال نباید فراموش کرد که بین این عناصر هویتی گاه تعارضاتی وجود دارد و ایران توانسته این تعارضات را حل کند و در این راه هزینه داده است.

جابری انصاری: ایران در موازنه بین عناصر هویتی نسبتاً موفق بوده است/ سیاست خارجی با وجود شکاف بین دولت و ملت نمی‌تواند موفق باشد

نحوه دخالت ایران در چند واقعه مهم، نقاط عطف سیاست خارجی ایران محسوب می‌شود و نشان می‌دهد که ایران توانسته در ایجاد توازنی که گفته شد، موفق باشد. ایران در این وقایع انتخاب‌های سختی داشت؛ این وقایع عبارتند از: اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲، سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ و جنگ فلسطین و اسرائیل در سال ۲۰۲۳. البته ما چند دهه است که درگیر مسئله فلسطین هستیم، اما جنگ اخیر می‌تواند به عنوان یک نقطه خاص در نظر گرفته شود.

در این وقایع، سیاست اتخاذی ایران هم متمایز با سایر ادوار تاریخی بود و هم متمایز با سایر بازیگران منطقه‌ای، خصوصاً کشورهای عربی و اسلامی. در این دوگانه‌ها و چندگانه‌ها، بسیاری از کشورها ترجیح دادند یک انتخاب ساده انجام دهند و به سمت یک وضعیت خاص بروند که بازیگری خاص خود را در پی داشته است؛ در این انتخابشان از یک لحاظ موفقیت‌هایی داشتند؛ چون با تناقض‌های کمتری مواجه شدند؛ و از یک لحاظ ناموفق بودند؛ چون اگر بازیگری در منطقه از چند هویت تاریخی برخوردار باشد از هر هویت که فاصله بگیرد با موجودیت خود فاصله گرفته است و دیگر امکان برخورداری از بازیگری و سیاست متوازن و همه‌جانبه و مبتنی بر هویت‌های خودش را ندارد؛ مثلاً ترکیه در ادوار تاریخی مختلف گرفتار این معضل شده است.

سوم، بیش از ۶ ماه است که از عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد؛ اهمیت طوفان الاقصی در این بود که توانست منظومه بازدارندگی اسرائیل را هم از حیث مادی و هم از حیث روانی از هم بپاشد. در این چند دهه اسرائیل توانسته بود موازنه‌ای برای خود ایجاد کند که همه رقبا از جنگ با اسرائیل احساس ترس کنند و این معنای بازدارندگی است. این بازدارندگی مانع ورود رقبا به جنگ می‌شد. جزئی از این بازدارندگی ناشی از توان اتمی اسرائیل بود و جزء دیگر هم با مجموعه روابطی که اسرائیل با قدرت‌های بزرگ داشت، شکل گرفته بود. طوفان الاقصی این بازدارندگی را مخدوش کرد و فروپاشاند.

چهارم، اسرائیل در این مدت هم افراد زیادی را کشت و هم جاهای زیادی را ویران کرد و هم تمام قوانین بین‌المللی را نقض کرد. از سوی قدرت‌های بین‌المللی هم چک سفید امضا داشت تا هر کاری که بخواهد بتواند انجام دهد؛ اما الان به اهداف راهبردی خود نرسیده است؛ اسرا هنوز آزاد نشده‌اند، حماس از بین نرفته است و کوچ اجباری مردم غزه اتفاق نیفتاده است؛ آن‌ها می‌خواستند جمعیت فلسطینی از آنجا بروند. غزه امکانات لجستیک هم ندارد؛ یک ساحل صاف است و اطرافش کوهستان و جنگل وجود ندارد؛ از سال ۲۰۰۵ به ظاهر آزاد شده ولی تحت محاصره اسرائیل است و به آن بزرگ‌ترین زندان روباز دنیا می‌گویند؛ اما با تمام این‌ها غزه هنوز در حال مقاومت است و اسرائیل هم نتوانسته است مفهوم بازدارندگی خود را احیا کند. موفقیت اسرائیل در این مدت تنها در جنایت و کشتار بوده است.

پنجم، ایران بعد از ۵۰۰ سال از جنگ چالدران دوباره حوزه نفوذ خود را از جنوب تا باب المندب و از غرب تا مدیترانه رسانده است. پس از بحران سوریه اسرائیل برای جلوگیری از نفوذ ایران در شامات سعی کرد هزینه حضور ایران را در منطقه بالا ببرد؛ اما پس از ۷ اکتبر وضعیت برای اسرائیل فوق العاده‌تر شد؛ اسرائیل این بار آشکارا علیه ایران اقدام کرد و سلسله‌ای از ترورها را انجام داد که گام آخر آن حمله به ساختمان سفارت ایران در سوریه بود. اسرائیل داشت یک معادله طراحی می‌کرد؛ حتی اندکی قبل از ۷ اکتبر هم در پی ایجاد این معادله بود؛ معادله این بود که اسرائیل به هر جایی که خواست حمله کند و طرف مقابل هم به دلایل و مصالح مختلف فقط تماشا کند و پاسخی ندهد. عملیات «وعده صادق» در این جهت بود که این معادله را به هم بزند و به اسرائیل بفهماند که حملات او برایش هزینه خواهد داشت.

پس ایران دو هدف نسبتاً متعارض را دنبال می‌کرد: ۱- بازدارندگی خود را ثابت کند؛ ۲- وارد جنگ نشود که اگر وارد جنگ می‌شد بازی در زمین دشمن بود؛ زیرا اسرائیل در جنگ غزه قفل شده بود و اگر ایران وارد جنگ می‌شد با به وجود آوردن بحرانی جدید از بحران قبلی خود می‌گریخت و بازیگران بین المللی را وارد عرصه نبرد می‌کرد. این دو هدف در اقدام شنبه گذشته ایران تقریباً محقق شد؛ یک نمایش قدرت بزرگ برای اثبات بازیگری ایران بدون تخریب گسترده و پدید آمدن اقدامات غیر قابل کنترل. بنابراین ایران توانست بازیگری بین المللی خود را تحمیل کند.

الزامات تبدیل قدرت به اقتدار

امروز ما با یک وضعیت در حال شدن روبه‌رو هستیم. در یک وضعیت تثبیت‌شده قرار نداریم. با اتفاقاتی روبه‌رو هستیم که می‌توان یک چهارچوبی برای آن تعیین کرد و یک قرائت استراتژیک از آن ارائه داد. در خوانشی که ارائه کردم، ایران در دورۀ کنونی روند قدرت‌گیری جدیدی را آغاز کرده است. در ادبیات بین‌المللی قدرت با اقتدار فرق دارد؛ اقتدار، قدرتِ به‌رسمیت شناخته شده است؛ قدرتِ تکامل‌یافته و تثبیت‌شده است؛ ما امروز در مورد ایران از فراز تاریخ حرف نمی‌زنیم، بلکه ما در دل روندها هستیم. در این روند ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت جدید است و باید یک مراحلی را طی کند تا به اقتدار برسد و اگر این روند ادامه پیدا نکند ممکن است در شکل‌گیری قدرت اتفاقاً دچار عقبگرد شود.

قدرت در حوزه سیاست خارجی چند ضلع دارد: رسانه و تبلیغات؛ بعد نظامی و جنبه دیپلماتیک. نکته مهم این است که اگر کشور در سیاست داخلی با شکاف دولت و ملت و چالش روبه‌رو باشد، خصوصاً بین دولت و ملت فاصله بیفتد، سیاست خارجی نمی‌تواند رو به جلو حرکت کند. سیاست خارجی امتداد سیاست داخلی است؛ نمی‌شود در بیرون از مرزها دنبال قدرت بود و در عین حال در سیاست داخلی با شکاف بین دولت و ملت مواجه بود. بنابراین یکی از پروسه‌های تبدیل قدرت به اقتدار، ترمیم سیاست داخلی و به وجود آوردن وحدت بین دولت و ملت است.

در سیاست خارجی هم قدرت، چندلایه است؛ اگر زمانی بیشتر از قدرت سخت صحبت می‌شد و بعد از قدرت نرم صحبت شد، اکنون مدت‌هاست از قدرت هوشمند صحبت می‌شود که این قدرت، ترکیبی معقول و منطقی از عناصر قدرت سخت و نرم است. برای تداوم قدرت در خارج از ایران باید به آن لایه‌های سه‌گانه نظامی و امنیتی، سیاسی و دیپلماتیک، و رسانه‌ای و فرهنگی و روایتی توجه شود؛ اما ما در این عرصه هم با مشکلاتی روبرو هستیم؛ از جمله مشکلات ادراکی، ساختاری و سیاسی.

از جمله مشکلات ادراکی ما این است که:

۱- همه چیز قدرت را در مفهوم سخت می‌شناسیم؛ حال آنکه نیاز به هسته‌های تکمیلی داریم؛ قدرت فقط نظامی و امنیتی نیست. قدرت سخت اگر از عناصر تکمیلی و پوششی دیگر قدرت در لایه‌های چندگانه‌ای که ذکر آن رفت، برخوردار نباشد، همین قدرت به مرور زمان تبدیل به ضعف می‌شود.

۲- سیاست، ترکیبی از ستیزه و سازش است و سازش در آن غلبه دارد. استفاده بی‌رویه از ستیزه باعث فروپاشی قدرت می‌شود؛ البته بدون عنصر ستیزه هم سیاست عقیم است؛ این بحث هم مربوط به سیاست داخلی است و هم مربوط به سیاست خارجی. ما به دلایلی فکر می‌کنیم سیاست یعنی ستیزه؛ بدون فهم این نکته بدیهی که سیاست شامل سازش نیز هست، روند تبدیل قدرت به اقتدار طی نمی‌شود؛ متأسفانه در برجام ما در داخل کشور یا گرفتار رقابت‌های درونی و حزبی شدیم یا فقط به بحث هسته‌ای توجه کردیم؛ حال آنکه در برجام توانستیم بازیگری خود را به قدرت‌های جهانی ثابت کنیم و این خیلی مهم است؛ برای طی روند قدرت منطقه‌ای به اقتدار منطقه‌ای به برجام نیاز داشتیم.

۳- علاوه بر سه عنصری که در هویت‌سازی ملت ایران ذکر آن رفت، ما یک عنصر مدرن هم داریم که این عنصر مدرن ناشی از ارتباط با کشورهای دیگر در عصر جدید است. این عنصر هم چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، هویت‌ساز و در رابطه ما با غرب تاثیرگذار است و ما نیز اکنون بر سر میزان تاثیرگذاری این عنصر دچار چالش هستیم.

لزوم بازنگری در سیاست خارجی

جابری انصاری در پاسخ به این سوال که چرا ما به سمت شرق نرفتیم، گفت: این مسئله به دهه ۶۰ برمی‌گردد. در دهه ۶۰ تمرکز ما روی عنصر اسلامیِ هویت بود و امت اسلامی برای ما اهمیت داشت و لذا به خاورمیانه توجه کردیم؛ فراموش نکنیم که سیاست، انتخاب بین چند رویکرد است؛ به هر حال ما در سیاست به درست یا غلط یک انتخابی کردیم و بر اساس این انتخاب هزینه کردیم؛ البته در ادامه کارمان حتماً باید به عنصر مدرنیته هم در حد خودش توجه کنیم و من قبول دارم که باید در سیاست خارجی یک بازنگری کنیم تا هم فضای تنفسی بیشتری داشته باشیم، هم موفقیت‌های ما ادامه داشته باشد و هم به حوزه‌های کمتر توجه شده توجه کنیم.

تبیین منطق ضدیت ایران با اسرائیل

جابری انصاری در پاسخ به این سوال که چگونه می‌توان اسرائیل‌ستیزی ایران را منطقی و تحمیلی تبیین کرد، توضیح داد اسرائیل بر دو عنصر اساسی تکیه دارد؛ عنصر اول، مسئله یهودیت است که وجه ناسیونالیستی و تاریخی دارد و مربوط به کشاکش بین مسیحیان و یهودیان در طول قرون متمادی است؛ اوج یهود آزاری را در هولوکاست می‌بینیم؛ البته فارغ از بزرگنمایی‌هایی که در مورد آن انجام شده است. همچنین بازگشت به سرزمین موعود هم از حیث مذهب یهود مورد توجه است.

جنبش صهیونیستی به دنبال تلفیق عنصر مذهبی و مفهوم ناسیونالیست بوده و هست؛ این جنبش از دین و مذهب یک قومیت تولید می‌کند و می‌گوید نباید منتظر مسیح باشیم؛ بلکه باید خودمان به سرزمین موعود بازگردیم؛ این یک ایده ذهنی بود؛ اما این ایده ذهنی زمانی عملیاتی شد که عنصر دوم به وقوع پیوست؛ عنصر دوم، هم‌پیمانی زرسالاران یهودی با بریتانیا و بعدها با آمریکا بود؛ جنبش صهیونیستی با ایجاد اسرائیل، پادگان مداومی در منطقه ایجاد کرد که بدون حضور خود غربی‌ها خط مقدم غرب در منطقه است؛ جنبش صهیونیستی پذیرفت تا به طور مداوم به غرب خدمات ارائه کند؛ بنابراین غرب بنگاه خیریه نیست که مجانی از اسرائیل حمایت کند.

جنبش صهیونیستی منطقه را امنیتی کرد و مأموریتش مشغول کردن منطقه در یک فضای معطوف به اشغال‌گری است؛ در چنین فضایی ارتش‌ها حرف اول را می‌زنند و دموکراسی اجازه یدایش و رشد پیدا نمی‌کند و دولت‌ها با کودتای نظامی سر کار می‌آیند. پس مسئله این است که در منطقه ما اولویت‌های سیاسی و اقتصادی نظیر توسعه و دموکراسی تبدیل شده به درگیری‌های فرسایشی نظامی و کل منطقه با بحران مواجه شده است و این به وسیله یک پادگان ستیزه‌گر به وجود آمده است؛ پس مشکل منطقه، دشمنی ایران با اسرائیل نیست؛ اما متأسفانه روایت‌های دیگری حاکم شده و ضعف ما در روایت‌سازی همراه شده با مشکلاتی که در داخل کشورمان داریم و در سیاست خارجی هم، بعضاً شاهد عدم توازن هستیم؛ لذا دچار یک روند بیمارگونه در سطوحی از جامعه شده‌ایم.

سلفی‌گری در فلسطین؛ واقعیت یا روایت برساخته؟

جابری انصاری در پاسخ به سوالی در مورد وجود سلفی‌گری در سرزمین فلسطین گفت: سلفی‌گری در فلسطین مسئله‌ای است که بخشی از آن واقعیت دارد و بخشی از آن حاصل روایت‌سازی و پروپاگاندای رقبای ایران است تا از طریق یکی از عناصر هویتی ایران، در اصل مبارزه تردید ایجاد کنند. با این روایت‌سازی‌ها پرسش‌هایی اساسی به وجود می‌آید که حاصل آن شکاف بین دولت و ملت است؛ بله، شامات (لبنان، فلسطین، سوریه و بخشی از اردن) به لحاظ تاریخی یکی از مصادر و منابع سلفی‌گری بوده است؛ مثلاً ابن‌تیمیه مال همین منطقه است؛ اما بسیاری از بزرگنمایی‌ها حاصل روایت‌سازی است.

ضمنا باید به این نکته توجه کرد که کل این فضای تندروی سلفی‌گری که در دوره معاصر هم تشدید یافته است و از مصر هم آغاز شد و بعد به کل منطقه عربی و اسلامی سرایت پیدا کرد، یک دلیل اساسی‌اش ایجاد اسرائیل و اشغال فلسطین بود و فضای امنیتی که متعاقب آن ایجاد شد و دلیل دیگرش فاصله زیاد بین دولت و ملت در سرزمین عربی است. وقتی ملت‌ها و بدنه اجتماعی و فکری با پدیده هجوم خارجی مبتنی بر اشغال روبه‌رو می‌شوند، به دنبال نظامیان می‌روند و پی‌درپی کودتا صورت می‌گیرد و همه کودتاها حاوی شعار آزادی قدس و فلسطین است و سران کودتا وعده می‌دهند موقتی هستند و پس از آزادی فلسطین قدرت را تحویل می‌دهند؛ همانند قذافی در لیبی؛ اما موفق به آزادی فلسطین نمی‌شوند و قدرت را نیز رها نمی‌کنند و تبدیل به حکومت‌های دیکتاتوری می‌شوند و مردم را اذیت می‌کنند. بستر سلفی‌گری و افراطی‌گری از دل این فضای بحرانی زاییده می‌شود.

در قسمت دیگری از بخش پرسش و پاسخ، شاهین زینعلی، از مدیران خانه گفتارها گفت:

مجموع اقدامات نظامی، سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی جمهوری اسلامی ایران پس از وقایع ۷ اکتبر به گواه دوست و حتی دشمنان منصف، یکی از درخشان‌ترین نقاط کارنامه نظام در بحث سیاست خارجی است. عملیت تنبیهی اخیر نیز لازم و اجتناب‌ناپذیر بود. از نقطه ورود می‌کنم به بحث و سخن خودم را با توجه به نقطه کانونی مباحث جناب جابری انصاری پیش می‌برم. این نقطه کانونی که عنوان شد سیاست موازنه بود. من در مقام تبیین وضع موجود معتقدم سیاست موازنه در دو بعد داخلی و خارجی که طبق تجربه تاریخی سیاستی کارآمد و درست است، در چند دهه اخیر دچار فراز و فرودهایی بوده و نقدهایی نیز به خروج از این سیاست در برهه‌ها و مواردی وجود دارد.

ما در بحث داخل همانطور که جناب جابری انصاری عنوان کردند لایه‌های هویتی ایران متنوع است. ایشان به دو لایه ملی- باستانی و لایه مذهبی-شیعی اشاره کردند. من مایلم لایه سومی را نیز یادآوری کنم و آن لایه مدرن هویت ایرانی است. در چند دهه گذشته شاهد بودیم که توازن میان میان دو لایه نخست گاه مغفول مانده است. از سویی به نظر می‌رسد لایه سوم که لایه مدرن هویت ایرانی پس از مشروطه است به صورت معمول در سیاست‌گذاری‌ها نادیده گرفته می‌شود. ما امروز هم شاهد پیامدها و تبعات نادیده گرفتن این لایه در شرایط به اوج رسیدن خصومت دشمن خارجی علیه ایران هستیم.

در بعد خارجی نیز سیاست موازنه در سه وجه در شرایط و مواردی دچار خدشه شده و آن موارد به این صورت است: نخست ایجاد توازن میان منافع ملی و استراتژیک از یک سو و سیاست ایدئولوژیک. مورد دوم عدم توازن نسبی در مقاطعی میان روابط خارجی خود با قدرت‌های بزرگ هستیم و گاه این نگاه در سیاست خارجی دست برتر را پیدا می‌کند که می‌توان با یک یا دو قدرت جهانی وارد پیوندهای استراتژیک شد و دیگر قدرت‌ها را نادیده گرفت.

سوم نیز اینکه میان مجموعه موفق سیاست‌های نظامی، امنیتی و دیپلماتیک در غرب کشور که منجر به بسط حوزه نفوذ ایران تا دریای مدیترانه و خلیج عدن شده، با اقدامات و سیاست‌گذاری در شرق کشور هم در بعد خارجی و هم در بعد داخلی توازنی برقرار نیست و در این حوزه گاه منفع و بلاتکلیف هستیم. در این مورد مسائلی از جمله مسئله داخلی در سیستان و بلوچستان، مسئله سیل مهاجرت گسترده و غیرقانونی از افغانستان و نیز در روابط خارجی با کشورهای همسایه در مرزهای شرقی ما را دربرمی‌گیرد و ما در این حوزه چندان موفق عمل نکرده‌ایم. در نهایت نیز معتقدم از آنجا که بر کسی پوشیده نیست سیاست خارجی موفق برای هر کشوری باید در توازن با سیاست داخلی و جلب رضایت عمومی و تقویت وحدت ملی در داخل قرار داشته باشد، به نظر می‌رسد در این خصوص نیز دچار کاستی‌هایی هستیم.

ریشه‌یابی عدم همراهی برخی مردم ایران با آرمان فلسطین

مجید تفرشی، سندپژوه و مورخ، نیز در بخش پایانی این جلسه نکاتی را مطرح کرد و گفت: تصور کاملا نادرستی وجود دارد مبنی بر اینکه موضوع فلسطین را انقلاب ایران و روحانیون و مذهبیون ایرانی درست کردند و قبل از جمهوری اسلامی این مسئله نبوده و به محض از بین رفتن جمهوری اسلامی، مسئله فلسطین خودبه‌خود حل می‌شود. تصور غلط دیگر این است که فلسطین یعنی حماس. ماجرای فلسطین قبل از حماس اصلا وجود نداشته و اگر حماسی نباشد، مناقشه تمام خواهد شد. این ساده‌انگاری‌ها ناشی از آن است که ما اکثر اطلاعات خود را از منابع رسانه‌ای و پژوشی هدایت شده، هدفمند و سوگیرانه غربی و بدتر از آن، از فضای مجازی و خوددانشمند پنداران می‌گیریم؛ لذا دولت اسرائیل منزه می‌شود و تصور می‌شود اگر ما با اسرائیل سازش می‌کردیم مشکلات خودمان و دنیا سریعا حل می‌شد!

نکته دیگر (بر اساس دانش و تجربه زیسته شخص خودم) این که، یکی از مهمترین معضلاتی که در حوزه دیپلماسی عمومی و اطلاع‌رسانی در دنیا داریم، خود وزارت خارجه است؛ در طول دست کم بیست سال گذشته، در برهه‌هایی سایر دستگاه‌های مختلف تصمیم‌گیر بالادستی در نظام با این راهکار (دیپلماسی عمومی/ مردم محور) موافقت کرده‌اند، اما دستگاهی که از روز اول، به دلایل مختلف صنفی و شغلی مخالف این نوع دیپلماسی بوده است، وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران بوده است. تا زمانی که وزارت خارجه اجازه کنشگری مستقل ایران‌دوستان را هرچند با دلایل عامه‌پسند ندهد، مشکلات ما در جامعه بین‌الملل حل نمی‌شود و در عرصه دیپلماسی مردم‌محور در دنیا تنها هستیم. دیپلماسی عمومی امری ضروری و بنیادین در دنیای امروز است و همه قدرت‌ها و حکومت‌ها (آمریکا، اروپا، اسراییل، اعراب، ترکیه، روسیه، هند، پاکستان و ...) از این بازوی مهم مردمی در جهت اهداف ملی و مصالح راهبردی خود استفاده میکنند. ولی ایران در این زمینه بسیار ضعیف عمل و عرصه را به رقبا واگذار کرده.

نکته بعدی هم این است که اگر مردم عادی نگران مردم مظلوم در دیگر کشورها و خصوصاً مردم مسلمان باشند، بدیهی و اخلاقی و شرعی است؛ ولی وقتی حس عمومی، به‌درست یا غلط، این است که کشور با فقدان یا کمبود حسابرسی، شفافیت و نظارت و به تبع آن، نبود یا کمبود فرصت برابر مواجه است و بخشی از مردم به‌نادرستی به این سمت می‌روند که مسئله فلسطین به ما ربطی ندارد. چنین تعبیری اصلا قابل قبول نیست، ولی کاملا قابل درک است. اگر حسابرسی، شفافیت و فرصت برابر در جامعه وجود نداشته باشد، به تبع آن فقدان حس تعلق و حس وفاداری برای افراد جامعه به وجود می‌آید و نبود حس تعلق و وفاداری باعث می‌شود مردم صرفاً معضلات آنی و شخصی خود را ببینند.

جابری انصاری در پاسخ به نکات تفرشی گفت: اینکه عده‌ای در ایران، معضل فلسطین را نتیجه سیاست‌های جمهوری اسلامی می‌دانند، از جنس برخی روایت‌سازی‌هاست که شما به علت آن اشاره کردید. بحران‌های داخلی و شکاف‌های موجود در جامعه و انتقال مرجعیت رسانه‌ای از داخل به خارج و روایت‌سازی‌های عمیق و چند لایه‌ای که در بیرون ساخته می‌شود، چنین نتایجی را در بر دارد. در دنیای واقعیت اینگونه نیست؛ اشغال فلسطین مربوط به سه دهه قبل از انقلاب اسلامی است.

جالب است بدانیم که آقای منصور السلطنه عدل، رئیس هیئت نمایندگی دولت پادشاهی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل در آن زمان، هنگام بررسی قطعنامه تقسیم فلسطین (سال ۱۹۴۷ میلادی)، اظهار می‌کند که تقسیم فلسطین، اجاق قومی یهود را روشن نخواهد کرد، بلکه آتشی را شعله‌ور می‌کند که فلسطین و کل منطقه و جهان را در خود خواهد سوزاند. منصور السلطنه عدل نماینده جمهوری اسلامی ایران نبود؛ دیپلمات دولت شاهنشاهی ایران بود که بر اساس شناخت واقعیت منطقه و جهان چنین موضعی اتخاذ کرد. ایران در آن زمان جزو گروه اقلیتی بود که در کمیته بررسی وضعیت فلسطین که از سوی مجمع عمومی انتخاب شد، مخالف تقسیم فلسطین بود.

حماس را هم نمی‌توان کل فلسطین دانست اصلاً قبل از سال ۱۹۸۷ حماس وجود نداشت؛ گروه‌های دیگر فلسطینی آرمان فلسطینی را دنبال می‌کردند؛ نظیر جنبش فتح، جبهه خلق، جبهه دموکراتیک و گروه‌های چپ. حماس از دل جنبش اخوان المسلمین مصر متولد شد؛ آنچه اهمیت دارد و پابرجاست، مشکل بزرگ مردم فلسطین، یعنی اشغال سرزمینشان است و امروز حماس از جمله گروه‌هایی است که هم و غم مردم فلسطین را دارد و لذا بر اساس نظرسنجی‌هایی که موسسات نزدیک به تشکیلات خودگردان فلسطین در غزه و کرانه باختری انجام داده‌اند، بین ۷۰ تا ۸۰ درصد مردم فلسطین در میان آتش جنگ و خون غزه طرفدار حماس هستند؛ چون حماس بازگوکننده نیاز ملی مردم فلسطین است؛ اما به هر حال فلسطین حماس نیست و اگر روزی هم حماس از بین برود، مشکل اشغال کشور فلسطین پابرجاست.

اما در باب اینکه گفتید وزارت خارجه مانع دیپلماسی مردم‌محور است، من به این شدت و جدیت این سخن را قبول ندارم؛ اما اساسش را قبول دارم؛ چون همه چیز با طغیان دولت مواجه است و شاکله دولت رانتی و نفتی ایران جوری شکل گرفته است که چون همه درآمدها در اختیار دولت بوده، کنشگری‌ها نیز در اختیار دولت است. ما الان در مسئله فلسطین هم این مشکل را داریم؛ چون همه چیز دولتی شده است، بخش‌های مردمی در زمینه فلسطین فعال نیستند؛ برخلاف بسیاری از نقاط دیگر دنیا که مردم کنشگری دارند و اتفاقا کنش‌گری آن‌ها در نقطه مقابل دولت است. هرچه حاشیه فعالیت ملی و جامعه مدنی فعال‌تر شود در لحظه‌های حساسی مثل مسئله فلسطین هم دولت با چالش‌های کمتری مواجه خواهد بود؛ چون جامعه مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد بخشی از مسئولیت را به دوش خود می‌گیرند. امروز ما همه مسئولیت را به دوش دولت انداخته‌ایم و دوش دولت از پذیرش این حجم از مسئولیت ناتوان است.

آن نکته‌ای هم که در مورد مساله فقدان یا کمبود حس وفاداری مردم به خاطر نبود فرصت برابر و شفافیت و نظارت در جامعه گفتید نکته درستی است؛ به مسائل ملی باید بدون حب و بغض‌های شخصی، باندی و محفلی نگاه کرد.

۳۱۱۳۱۱

کد خبر 1897891

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 8 =