سید محمد میر سندسی

نگاه انتقادی به علوم اجتماعی را باید یک خواسته وانتظار معقول به حساب آورد که چندی است در فضای جامعة دانشگاهی، و حتی در فضای سیاسی جامعه ما نمایان شده است. منتهی برخورد معقول و حساب شده با آن کمتر مجال خود نمایی یافته است.

1- در مواردی مشاهده می شود که این انتظارات در فضاهای غیر مربوط و یا از سوی افرادی پیگیری می شود که چندان همخوانی وسنخیتی با این رشته ندارند، و یا حتی ماهیت و فرایند تکوین و توسعة آن را بدرستی نمی شناسند.
بنابراین طرح این گونه مباحث در فضای علمی و بدور از غرض‌ورزی ها، به گونه ای که ،به نظر می رسد،این همایش درصدد آن است ، رخداد مبارکی است و در صورتی که این گونه باشد می تواند دستاوردهای قابل توجهی را در رسیدن به اهداف علمی این طرح در پی داشته باشد.

2- بر این اساس ،
2-1- در وهلة اول باید متذکر شد که جامعه شناسی از زمانی که توانست خود را به عنوان یک دانش مدرن، در فضای اندیشه ورزی مطرح سازد، همواره در معرض انتقادات قرار داشته است. این شرایط و وضعیت را می توان برگرفته از خصوصیات بنیادین علم دانست ،که در چارچوب آن نمی توان از یک موقعیت قطعی و مطلق‌گرایانه سخن گفت و یک حصار آهنین به دورآن پوشاند ،به گونه ای که نتوان به آن نزدیک شد، و یا بر آن انتقاد و خدشه ای وارد ساخت ،بلکه مباحث روش شناسی علم روشن می سازد که علم همواره خود را در معرض انتقاد قرار می دهد ، و در واقع با این انتقادات خود را صیقل می زند، پله های ترقی وتکامل را می پیماید و به دستاوردهای مناسب تری دست می یابد.

2-2- از این رو، مادامی که بحث انتقاد از علوم اجتماعی مطرح می شود، باید آگاه باشیم که این وضعیت به عنوان یک رویه، و در حقیقت مایة حیات علم به حساب می آید. حال اگر انتقادهای به علوم اجتماعی را به طور خاص مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید نقدهای به علوم اجتماعی همچون تازیانه ای بر پیکرة آن ، او را از برج‌عاج‌نشینی و غرور کاذب قرن نوزدهمی، که برپایة آن معرفت ابداعی خود را حتی تا مرحلة دین انسانی بالا می برد و جامعه شناس را پیامبر بشری خطاب می کرد ، پایین آورده و آن را به سمت فروتنی و واقعیت نگری رهنمون ساخته است . اینها همه بدست نیامده است، مگر برپایه قابلیتی که در سرشت معرفت علمی برای انتقادپذیری وجود دارد.

3- عبارت های پیشین را می توان به عنوان مقدمه و درآمدی بر وضعیت علوم اجتماعی در ایران در نظر گرفت. اگر بخواهیم در ادامة این نوشتار کانون توجه خویش را به ارزیابی انتقادی از وضعیت علوم اجتماعی در ایران اختصاص دهیم ، در فضای معرفتی ایران، تفاوت های علوم اجتماعی را می توان از جنبه های مختلفی با وضعیت آن در کشورهای کانونی مقایسه کرد. برخی از مهمترین این موارد عبارتند از :
3-1- جامعه شناسی در ایران، به مانند بسیاری دیگر از پدیده های منبعث از مدرنیته ، خصلت مصرف گرایانه دارد، و بر مدار رابطه « تولید- مصرف» با جامعه شناسی در غرب پیوند پیدا کرده است. از این رو به رغم کوشش های فراوان هنوز در مرحله ای است که نتوانسته است خود را جدای از جامعه شناسی در غرب مستقل نماید، وشاید بتوان گفت که جدایی در این مرحله از وابستگی به نتیجه قابل اتکایی هم نرسد، که در این زمینه باید جداگانه صحبت شود.
3-2- ویژگی فوق، را به طور کامل نمی توان به جامعه شناسی نسبت داد، بلکه بازخوانی «وضعیت‌تاریخی ‌اندیشه‌ورزی» و «عقب ماندگی تاریخی » ایران نشان می دهد، که این نسبت را باید در شرایط و ویژگی هاو رابطه های موجود درنهادهای اندیشه‌ورزی ،ودر ارتباط آن با سایر نهادهای اجتماعی در گذشتة تاریخی ایران جستجو کرد.
3-3- به طور دقیق تر، وابستگی جامعه شناسی ایران به غرب، ریشه در رکود و زوال اندیشه‌ورزی در تاریخ معرفت واندیشه در ایران دارد. جامعه شناسی به عنوان یک معرفت مرتبة دوم، که بر فراز تأملات فلسفی و اندیشه های بنیادین هستی شناسی، انسان‌شناختی و معرفت شناختی، سامان می یابد، در ایران فاقد چنین پیشینه ای بوده است. یا به عبارت بهتر ، اگر جامعه شناسی را میوه و ثمرة تکاپوهای معرفت فلسفی بدانیم ، چنین تکاپوهایی در ایران ،به طور پیوسته پدیدار نگشته اند،
3-4- و یا به بیان بهتر، اندیشه ورزی از آن چنان قوت و توان زایشی برخودار نبوده اند که بتوانند چنین مولودی را حاصل بنمایند؛
3-5- حتی در نمونه هایی از اندیشمندان اسلامی، همچون ابن خلدون، که جامعه شناسانه ترین دیدگاه ها و تفکری سرشار از غنای جامعه‌شناختی را بسیار پیش تر از غربی ها بیان کرده است، میراث اندیشة او به مانند طفلی نارس، ویا در تمثیلی مناسب تر به مانند «کودکی بی‌سرپناه و فاقد حامی» نتوانست در این فضای معرفتی پر و بال بگیرد و به بلوغ رسد، و دچار مرگی زودرس گردید.( بنده معتقدم اگر اندیشة ابن خلدون در مدار اندیشه ورزی جهان اسلام قرار می گرفت وموضوع اندیشیدن نهادهای اندیشه ورزی قلمرو اسلامی قرار می گرفت، شاید جریان وابستگی معرفت جامعه شناختی را امروزه به طور معکوس شاهد بودیم.)
3-6- بنابراین یکی از مهمترین زمینه های رشد جامعه شناسی ، را در حوزه هایی خارج از آن، و درعین‌حال تغذیه‌کنندة جامعه‌شناسی باید جستجو کرد، و چندان نمی‌توان جامعه‌شناسی را در موضع متهم قرار داد. به عبارت بهتر، جامعه شناسی برای رشد بهتر و به طور مستقل نیازمند به تکاپوهای معرفتی در خارج از، و حاشیة، خود ، در چارچوب «فلسفة اجتماعی» می باشد.
3-7- با توجه به ویژگی های متمایز کنندة فلسفه و علم از یکدیگر ،ادغام این دو در یکدیگر، نمی تواند دستاورد جدیدی به همراه آورد، بلکه بازگشت به قبل ،و نوعی ارتجاع،هم تلقی می شود، بنابراین ساماندهی این دو حوزه در قالب حوزه های مختلف و مستقل ، که هرکدام بخشی از نیازهای معرفتی را پاسخگو هستند،می تواند برخی از خواسته ها را تأمین، ودر عین حال از بی اثری علوم اجتماعی نیز جلوگیری کند.
3-8- پیگیری خواسته های ارزشی و ایدئولوژیک، و تلاش برای پاسخگویی به مطالبات سیاسی و عقیدتی نیز از مواردی است که تنها در حوزه فلسفه اجتماعی امکانپذیر و پسندیده است، و در صورتی که اصرار بر دستیابی به آنها در حوزه جامعه شناسی باشد، تنها باعث زوال و ازکار افتادن کارآیی آن می گردد.
جامعه شناسی واقع گرایی

فلسفه اجتماعی(ایدئولوژی) مطلوب گرایی،آرمانگرایی

به این ترتیب که بین انسان، روابط بین انسان ها، وجامعة واقعی وآرمانی تفاوت وجود دارد. تلاش برای اسلامی کردن علوم انسانی بدون در نظر گرفتن این تفاوت هاست که نتیجة فوق را رقم خواهد زد.
جامعه شناسی این توانایی را دارد، که هرآن چه وارد آن می شود را نپذیرد ومفاهیم وتعابیر ارزشی را واپس بزند، ودر عین حال بکوشد تا مفاهیم علمی را برجسته نماید. برای مثال، امروزه هیچ جامعه شناسی درباره ادعای کنت دربارة «پیامبری جامعه شناسی» ویا ادعای مارکس در پیش بینی شکل گیری « حکومت پرولتاریایی موعود» سخن نمی گوید ویا آن را به عنوان یک داعیه جامعه شناختی مطرح نمی سازد.
3-9- تجربة جامعه شناسی ارزشی و ایدوئولوژیک و نتایج فاجعه بار آن را می توان در نمونه‌های تاریخی دیگر جوامع، در بلوک شرق وبه خصوص در شوروی سابق، ملاحظه کرد. اصرار بر دنبال کردن ارزش های جامعة کمونیستی عصر شوروی آن چنان مطالعات ویافته های جامعه‌شناسی را از اعتبار ساقط کرده بود و تیغِ شناختی جامعه‌شناسی را کند کرده بود که از هرگونه تحلیل واقع بینانه ، پیش بینی کننده وهشدار دهنده تهی شده بود و نمی توانست به عنوان یک ابزار شناختی رسالت علمی خویش را عملی سازد و آن شد که همگان شاهدش بودیم، یعنی به هنگام فروپاشی جامعة شوروی سابق هیچگونه نقش واثر مثبت وسازنده‌ای را در از جامعه شناسی شوروی نمی توان سراغ گرفت.

4- بنابراین ،
4-1- به عنوان نتیجه‌گیری گفتار ،بر ضرورت تفکیک این دو حوزه به عنوان یک دستاورد آموزشی وعلمی برای بهره‌مندی بیشتر از توانمندی های جامعه شناسی تأکید شود.
4-2- در عین حال باید توجه داشت و تذکر داده خواهد شد که ادغام بی محابا و نادیده گرفتن تفاوت های این دو حوزه و یکسان پنداری جامعه شناسی، به مثابه علم، وفلسفه اجتماعی علاوه بر آن که می تواند ما را از داشتن ابزارهای شناختی توانا محروم سازد، وما بادست خویش ابزارهای شناختی خود را منهدم می کنیم، به مانند آن است که چشم خود را کور کنیم، چون فسادهایی را می بیند وگزارش می کند. در این حالت ، به قول مرحوم کیومرث صابری(گل آقا) مسئلة ما حل نخواهد شد، بلکه تنها صورت مسئله را پاک خواهیم کرد .؛ که این اقدام، به نظر بنده ممکن است خدای نکرده ما را در وضعیتی مشابه آن چه که بر شوروی رفت قرار دهد.
4-3- از این رو ، بنده معتقدم که حفظ جامعه شناسی موجود یک وظیفة حرفه ای و تلاش برای ارتقای آن وکارآتر نمودن آن یک مجاهدة مبارک خواهد بود، ودر عین حال پرکردن کاستی ها، از طریق تلاش برای راه اندازی رشته هایی در زمینة فلسفة اجتماعی وپیگیری ارزش های اجتماعی، و دینی در آن حیطه می تواند یک راه حل معقول باشد.

 

نگاه انتقادی به علوم اجتماعی را باید یک خواسته وانتظار معقول به حساب آورد که چندی است در فضای جامعة دانشگاهی، و حتی در فضای سیاسی جامعه ما نمایان شده است. منتهی برخورد معقول و حساب شده با آن کمتر مجال خود نمایی یافته است.

1-1- نگاه انتقادی به علوم اجتماعی را باید یک خواسته وانتظار معقول به حساب آورد که چندی است در فضای جامعة دانشگاهی، و حتی در فضای سیاسی جامعه ما نمایان شده است. منتهی برخورد معقول و حساب شده با آن کمتر مجال خود نمایی یافته است.
1-2- به عبارت بهتر، در مواردی مشاهده می شود که این انتظارات در فضاهای غیر مربوط و یا از سوی افرادی پیگیری می شود که چندان همخوانی وسنخیتی با این رشته ندارند، و یا حتی ماهیت و فرایند تکوین و توسعة آن را بدرستی نمی شناسند.
1-3- بنابراین طرح این گونه مباحث در فضای علمی و بدور از غرض‌ورزی ها، به گونه ای که ،به نظر می رسد،این همایش درصدد آن است ، رخداد مبارکی است و در صورتی که این گونه باشد می تواند دستاوردهای قابل توجهی را در رسیدن به اهداف علمی این طرح در پی داشته باشد.

2- بر این اساس ،
2-1- در وهلة اول باید متذکر شد که جامعه شناسی از زمانی که توانست خود را به عنوان یک دانش مدرن، در فضای اندیشه ورزی مطرح سازد، همواره در معرض انتقادات قرار داشته است. این شرایط و وضعیت را می توان برگرفته از خصوصیات بنیادین علم دانست ،که در چارچوب آن نمی توان از یک موقعیت قطعی و مطلق‌گرایانه سخن گفت و یک حصار آهنین به دورآن پوشاند ،به گونه ای که نتوان به آن نزدیک شد، و یا بر آن انتقاد و خدشه ای وارد ساخت ،بلکه مباحث روش شناسی علم روشن می سازد که علم همواره خود را در معرض انتقاد قرار می دهد ، و در واقع با این انتقادات خود را صیقل می زند، پله های ترقی وتکامل را می پیماید و به دستاوردهای مناسب تری دست می یابد.

2-2- از این رو، مادامی که بحث انتقاد از علوم اجتماعی مطرح می شود، باید آگاه باشیم که این وضعیت به عنوان یک رویه، و در حقیقت مایة حیات علم به حساب می آید. حال اگر انتقادهای به علوم اجتماعی را به طور خاص مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید نقدهای به علوم اجتماعی همچون تازیانه ای بر پیکرة آن ، او را از برج‌عاج‌نشینی و غرور کاذب قرن نوزدهمی، که برپایة آن معرفت ابداعی خود را حتی تا مرحلة دین انسانی بالا می برد و جامعه شناس را پیامبر بشری خطاب می کرد ، پایین آورده و آن را به سمت فروتنی و واقعیت نگری رهنمون ساخته است . اینها همه بدست نیامده است، مگر برپایه قابلیتی که در سرشت معرفت علمی برای انتقادپذیری وجود دارد.

3- عبارت های پیشین را می توان به عنوان مقدمه و درآمدی بر وضعیت علوم اجتماعی در ایران در نظر گرفت. اگر بخواهیم در ادامة این نوشتار کانون توجه خویش را به ارزیابی انتقادی از وضعیت علوم اجتماعی در ایران اختصاص دهیم ، در فضای معرفتی ایران، تفاوت های علوم اجتماعی را می توان از جنبه های مختلفی با وضعیت آن در کشورهای کانونی مقایسه کرد. برخی از مهمترین این موارد عبارتند از :
3-1- جامعه شناسی در ایران، به مانند بسیاری دیگر از پدیده های منبعث از مدرنیته ، خصلت مصرف گرایانه دارد، و بر مدار رابطه « تولید- مصرف» با جامعه شناسی در غرب پیوند پیدا کرده است. از این رو به رغم کوشش های فراوان هنوز در مرحله ای است که نتوانسته است خود را جدای از جامعه شناسی در غرب مستقل نماید، وشاید بتوان گفت که جدایی در این مرحله از وابستگی به نتیجه قابل اتکایی هم نرسد، که در این زمینه باید جداگانه صحبت شود.
3-2- ویژگی فوق، را به طور کامل نمی توان به جامعه شناسی نسبت داد، بلکه بازخوانی «وضعیت‌تاریخی ‌اندیشه‌ورزی» و «عقب ماندگی تاریخی » ایران نشان می دهد، که این نسبت را باید در شرایط و ویژگی هاو رابطه های موجود درنهادهای اندیشه‌ورزی ،ودر ارتباط آن با سایر نهادهای اجتماعی در گذشتة تاریخی ایران جستجو کرد.
3-3- به طور دقیق تر، وابستگی جامعه شناسی ایران به غرب، ریشه در رکود و زوال اندیشه‌ورزی در تاریخ معرفت واندیشه در ایران دارد. جامعه شناسی به عنوان یک معرفت مرتبة دوم، که بر فراز تأملات فلسفی و اندیشه های بنیادین هستی شناسی، انسان‌شناختی و معرفت شناختی، سامان می یابد، در ایران فاقد چنین پیشینه ای بوده است. یا به عبارت بهتر ، اگر جامعه شناسی را میوه و ثمرة تکاپوهای معرفت فلسفی بدانیم ، چنین تکاپوهایی در ایران ،به طور پیوسته پدیدار نگشته اند،
3-4- و یا به بیان بهتر، اندیشه ورزی از آن چنان قوت و توان زایشی برخودار نبوده اند که بتوانند چنین مولودی را حاصل بنمایند؛
3-5- حتی در نمونه هایی از اندیشمندان اسلامی، همچون ابن خلدون، که جامعه شناسانه ترین دیدگاه ها و تفکری سرشار از غنای جامعه‌شناختی را بسیار پیش تر از غربی ها بیان کرده است، میراث اندیشة او به مانند طفلی نارس، ویا در تمثیلی مناسب تر به مانند «کودکی بی‌سرپناه و فاقد حامی» نتوانست در این فضای معرفتی پر و بال بگیرد و به بلوغ رسد، و دچار مرگی زودرس گردید.( بنده معتقدم اگر اندیشة ابن خلدون در مدار اندیشه ورزی جهان اسلام قرار می گرفت وموضوع اندیشیدن نهادهای اندیشه ورزی قلمرو اسلامی قرار می گرفت، شاید جریان وابستگی معرفت جامعه شناختی را امروزه به طور معکوس شاهد بودیم.)
3-6- بنابراین یکی از مهمترین زمینه های رشد جامعه شناسی ، را در حوزه هایی خارج از آن، و درعین‌حال تغذیه‌کنندة جامعه‌شناسی باید جستجو کرد، و چندان نمی‌توان جامعه‌شناسی را در موضع متهم قرار داد. به عبارت بهتر، جامعه شناسی برای رشد بهتر و به طور مستقل نیازمند به تکاپوهای معرفتی در خارج از، و حاشیة، خود ، در چارچوب «فلسفة اجتماعی» می باشد.
3-7- با توجه به ویژگی های متمایز کنندة فلسفه و علم از یکدیگر ،ادغام این دو در یکدیگر، نمی تواند دستاورد جدیدی به همراه آورد، بلکه بازگشت به قبل ،و نوعی ارتجاع،هم تلقی می شود، بنابراین ساماندهی این دو حوزه در قالب حوزه های مختلف و مستقل ، که هرکدام بخشی از نیازهای معرفتی را پاسخگو هستند،می تواند برخی از خواسته ها را تأمین، ودر عین حال از بی اثری علوم اجتماعی نیز جلوگیری کند.
3-8- پیگیری خواسته های ارزشی و ایدئولوژیک، و تلاش برای پاسخگویی به مطالبات سیاسی و عقیدتی نیز از مواردی است که تنها در حوزه فلسفه اجتماعی امکانپذیر و پسندیده است، و در صورتی که اصرار بر دستیابی به آنها در حوزه جامعه شناسی باشد، تنها باعث زوال و ازکار افتادن کارآیی آن می گردد.
جامعه شناسی واقع گرایی

فلسفه اجتماعی(ایدئولوژی) مطلوب گرایی،آرمانگرایی
به این ترتیب که بین انسان، روابط بین انسان ها، وجامعة واقعی وآرمانی تفاوت وجود دارد. تلاش برای اسلامی کردن علوم انسانی بدون در نظر گرفتن این تفاوت هاست که نتیجة فوق را رقم خواهد زد.
جامعه شناسی این توانایی را دارد، که هرآن چه وارد آن می شود را نپذیرد ومفاهیم وتعابیر ارزشی را واپس بزند، ودر عین حال بکوشد تا مفاهیم علمی را برجسته نماید. برای مثال، امروزه هیچ جامعه شناسی درباره ادعای کنت دربارة «پیامبری جامعه شناسی» ویا ادعای مارکس در پیش بینی شکل گیری « حکومت پرولتاریایی موعود» سخن نمی گوید ویا آن را به عنوان یک داعیه جامعه شناختی مطرح نمی سازد.
3-9- تجربة جامعه شناسی ارزشی و ایدوئولوژیک و نتایج فاجعه بار آن را می توان در نمونه‌های تاریخی دیگر جوامع، در بلوک شرق وبه خصوص در شوروی سابق، ملاحظه کرد. اصرار بر دنبال کردن ارزش های جامعة کمونیستی عصر شوروی آن چنان مطالعات ویافته های جامعه‌شناسی را از اعتبار ساقط کرده بود و تیغِ شناختی جامعه‌شناسی را کند کرده بود که از هرگونه تحلیل واقع بینانه ، پیش بینی کننده وهشدار دهنده تهی شده بود و نمی توانست به عنوان یک ابزار شناختی رسالت علمی خویش را عملی سازد و آن شد که همگان شاهدش بودیم، یعنی به هنگام فروپاشی جامعة شوروی سابق هیچگونه نقش واثر مثبت وسازنده‌ای را در از جامعه شناسی شوروی نمی توان سراغ گرفت.

4- بنابراین؛
4-1- به عنوان نتیجه‌گیری گفتار ،بر ضرورت تفکیک این دو حوزه به عنوان یک دستاورد آموزشی وعلمی برای بهره‌مندی بیشتر از توانمندی های جامعه شناسی تأکید شود.
4-2- در عین حال باید توجه داشت و تذکر داده خواهد شد که ادغام بی محابا و نادیده گرفتن تفاوت های این دو حوزه و یکسان پنداری جامعه شناسی، به مثابه علم، وفلسفه اجتماعی علاوه بر آن که می تواند ما را از داشتن ابزارهای شناختی توانا محروم سازد، وما بادست خویش ابزارهای شناختی خود را منهدم می کنیم، به مانند آن است که چشم خود را کور کنیم، چون فسادهایی را می بیند وگزارش می کند. در این حالت ، به قول مرحوم کیومرث صابری(گل آقا) مسئلة ما حل نخواهد شد، بلکه تنها صورت مسئله را پاک خواهیم کرد .؛ که این اقدام، به نظر بنده ممکن است خدای نکرده ما را در وضعیتی مشابه آن چه که بر شوروی رفت قرار دهد.
4-3- از این رو ، بنده معتقدم که حفظ جامعه شناسی موجود یک وظیفة حرفه ای و تلاش برای ارتقای آن وکارآتر نمودن آن یک مجاهدة مبارک خواهد بود، ودر عین حال پرکردن کاستی ها، از طریق تلاش برای راه اندازی رشته هایی در زمینة فلسفة اجتماعی وپیگیری ارزش های اجتماعی، و دینی در آن حیطه می تواند یک راه حل معقول باشد.

*مقاله ارائه شده در کنگره علوم انسانی توسط استادیار جامعه شناسی دانشگاه امام حسین (ع)

47/214

کد خبر 193300

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد IR ۲۱:۴۲ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۲
    0 0
    تذكر:پارگرافهاي ابتدايي در ميانه متن تكرار شده.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین