به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۴ هیتلر همزمان با نزدیک شدن نیروهای روس در مقر خود در برلین خود را کشت. اما تا سالها این گمانه مطرح بود که او زنده است. در میان این گمانهها ۲۵ سال پس از مرگ هیتلر اتفاق جالب توجهی رخ داد، فردی در ایتالیا پیدا شد که از شدت شباهت بیش از اندازهاش به هیتلر هر چند روز یک بار به دردسری عجیب میافتاد. خبرنگار یک مجلهی ایتالیایی با عنوان GENTE در همان روزها موفق شد با این فرد گفتوگو کند. در ادامه گزارش و گفتوگوی او را به نقل از مجلهی «جوانان امروز» به تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۴۹ میخوانید:
من مدتهای مدیدی است که به روزنامهنگاری اشتغال دارم و در این مدت با وقایعی عجیب و تکاندهنده روبهرو شدهام اما هیچیک از آنها به اندازهی دیدن این مرد مرا وحشتزده نکرد، آنقدر غرق حیرت بودم که نمیتوانستم از او چیزی بپرسم، تنها ایستاده بودم و نگاهش میکردم انگار که در برابر هیتلر ایستادهام و جرات نمیکنم سخنی به زبان بیاورم. حتی سختگیرترین افراد پلیس حتی شکاکترین افراد هم سوگند میخوردند که این خود آدولف هیتلر است، خود هیتلر است با آن صدای عصبی، نافذ و رسا، با همان راه رفتن و حرکات صورت و دست. او که شگفتی مرا درک کرده بود، گفت:
- تمام زندگی من یک جهنم واقعی است آقا، همه به مجرد دیدار من دچار چنین حالتی میشوند و تمام این رنجها راه من به خاطر این آقای محترم که هیتلر نام دارد کشیدهام. حقیقت این است که من آلبرت پونکلا هستم. من هم مثل هیتلر در سال ۱۸۸۹ در دهکده براوناو در اتریش تولد شدهام. با این تفاوت که او در بیستم آوریل و من در ۳۱ اوت به دنیا آمدهام. من تمام عمرم را در یک معدن کار کردهام و حالا بازنشسته شدهام، اما خودم هم نمیدانم این شباهت عجیب سرانجام چه سرنوشتی برایم رقم خواهد زد. من مجبورم که همیشه در خانه بمانم، زیرا به هر کجا که میروم همیشه همان داستان قدیمی تکرار میشود. در خیابان نازیها اطرافم حلقه میزنند و به من احترام میگذارند. مخالفین کمی دورتر جمع میشوند، سنگ به سویم پرتاب میکنند و ناسزا میگویند. زندگی من دوزخ است آقا، من محکومم که تنها زندگی کنم چون کسی حاضر نیست با آدولف هیتلر دوستی کند. این شباهات نفرینشدهی من با هیتلر از همان ابتدای کار برایم دردسر درست کرد. در سال ۱۹۳۰ یعنی پیش از آنکه هیتلر به قدرت برسد پلیس آلمان برای اولین بار مرا به جرم توطئه بر ضد دولت دستگیر نمود. آنها یک هفته مرا در زندان نگه داشتند تا اینکه مطمئن شدند من آدولف هیتلر نیستم. در حقیقت قد من ۳ سانتیمتر کوتاهتر از هیتلر که یک متر و ۶۶ سانت طول داشت، است و همین تفاوت جزئی بارها مرا از مرگ نجات داده، به هر حال این نخستین بار بود که من طعم شباهت به آدولف هیتلر را چشیدم.
آلبرت که دوست ندارد از دوران جنگ که اس. اسها او را مجبور کردند به جای هیتلر در مجامع ظاهر بشود سخن بگوید، سپس میگوید:
- پس از پایان جنگ دوران خطرناک وحشتزایی برای من آغاز شد، من دیگر میترسیدم از خانه خارج بشوم زیرا هر لحظه امکان داشت که مرا دستگیر کنند و بکشند. با تمام این مراقبتها تاکنون ۳۰۰ بار به جرم شباهت با هیتلر دستگیر و به زندان افتادهام. آمریکاییها، روسها، انگلیسها، فرانسویهای، لهستانیها همه با دستگیری من تصور میکردند که شاهکار خود را انجام دادهاند و شکار بزرگ قرن را به بند کشیدهاند آنها هر بار که مرا دستگیر میکردند میگفتند: «بالاخره تو را پیدا کردیم. تو باید آنقدر زجر بکشی تا یهودیان جهان احساس رضایت کنند.» و هر بار من برای اینکه ثابت کنم هیتلر نیستم، مجبور بودم ۱۰ یا ۱۵ روز در زندان بمانم تازه پس از این مدت باز هم آنها با آرامش خاطر مرا آزاد نمیکردند. آنها نمیتوانستند شباهت مرا باور کنند. شاید اگر من هنوز شرایط بدنی ۲۵ سال قبل را داشتم این روزها مرا روی صندلی الکتریکی میدیدید ولی... خوب من این روزها آخرین تلاشم را به کار میبرم که به میان اجتماع بازگردم و با مردم زندگی کنم، آخر من که گناهی نکردهام که به این صورت آفریده شدهام.
آلبرت پونکلا همچنان در بیگناهی خود حرف میزد اما حتی خوشباورترین انسانها هم نمیتوانند بپذیرند که او آدولف هیتلر رهبر حزب نازیها نیست... آنها پیوسته از خود میپرسند: «آیا این همه شباهت باورکردنی است؟ چگونه امکان دارد که دو نفر در یک قیافه، در یک سال و در یک دهکده به دنیا بیایند؟ آیا این را میشود پذیرفت؟»
۳۱۱۲۵۹
نظر شما