به گزارش خبرآنلاین، ««بهائیان در عصر پهلویها» را کیهان با قیمت 4500 تومان روانه بازار نشر کرده است؛ کتابی که در 5فصل به بررسی شیوه های نفوذ و تثبیت بهائیان در کشور در قبل و بعد از انقلاب پرداخته است؛ « دوره رضاخان، بهائیان در مسند قدرت، معرفی برخی از نظامیان بهایی، کارنامه برخی از غارتگران بهایی و بهائیت در گذر زمان» همراه با اسناد و تصاویری ویژه، فصل های این کتاب خواندنی را تشکیل می دهد.
در مقدمه این کتاب به قلم حسن شایانفر درباره نویسنده نکات جالبی نوشته شده است؛ مشاور فرهنگی کیهان می نویسد: «با نام احمد اللهیاری از قبل آشنا بودم. او در دهه شصت با تحریریه ماهنامه کیهان فرهنگی همکاری داشت و آخرین سمت سازمانی وی، ویراستار انتشارات کیهان بود...اللهیاری به عنوان یک روزنامهنگار قدیمی و ویراستار حرفهای، با تجارب و توانمندیهایش میتوانست یکی از همکاران دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان باشد و به همین سبب با او ملاقات کردم...دیدارها و ملاقات من با «اللهیاری» چند بار تکرار شد، تا اطلاع یافتم که قصد قطع همکاری و بازخرید خود را دارد. به او پیشنهاد انتقال از بخش انتشارات به دفتر پژوهشهای مؤسسه را دادم، اما او دیگر تصمیمش را گرفته بود تا خود را بازخرید کند و چنین کرد.
مدتی از رفتن مرحوم احمد اللهیاری نگذشته بود که او تقاضای ملاقات دیگری با من کرد، پذیرفتم و با هم به گفتوگو نشستیم. از دلمشغولیها و بیماریاش گفت و افزود:
«زمانی که آقای «حسین شریعتمداری» به سرپرستی کیهان منصوب شد، من قصد ماندن و ادامه همکاری با مؤسسه را با احتیاط در سر داشتم، اما زیر فشار خرد کنندهای از جانب دوستان به اصطلاح روشنفکرم در بیرون و درون مؤسسه قرار گرفتم. آنها همواره به نوبت به دیدار من میآمدند و یا تلفنی میگفتند: یقین داشته باش از این پس، فرجام کوچکترین اشتباه تو زندان خواهد بود، پس چه بهتر که خودت رفتن را انتخاب کنی. سرانجام خرابکاری ذهنی آنها نسبت به وضعیت جدید مؤسسه، کار خود را کرد و من علیرغم میل باطنیام خود را بازخرید کردم.»
این مقدمه در ادامه به بازگشت اللهیاری به کیهان اشاره می کند و می نویسد: «در آستانه دهه هشتاد، شش سال پیش از مرگش، به تدریج تحولی درونی در افکار و عملکرد او آغاز شد؛ از این رو، وقتی در خبرها آمده بود که قرار است کافه نادری در قامت پاتوقی برای روشنفکران غربزده عصر پهلوی، به موزه تبدیل شود، اللهیاری طی یادداشتی در روزنامه کیهان (مورخه 31 / 3 / 1382) با عنوان کافه نادری گوشهای از جهنم بود، نسبت به این اقدام اعتراض کرد و نام خود را نیز بر پای آن یادداشت گذاشت.»
بنابراین گزارش، در فصل بهائیت در گذر زمان، خاطراتی از حجت الاسلام والمسلمین فلسفی ذکر می شود که از تقابل رژیم پهلوی با مبارزات علنی علیه بهائیت حکایت دارد؛ در یکی از این خاطرات می خوانیم:
«یک روز در اتاق خودم مشغول مطالعه بودم که دو ساعت مانده به ظهر گفتند سرلشکر علوی مقدم، رییس کل شهربانی و سرتیپ تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران بدون خبر قبلی در زده و آمده اند در اتاق بیرونی نشسته و منتظر من هستند...من هم لباس پوشیدم و به بیرونی آمدم. گفتند: «آقای فلسفی ما الان حضورت اعلیحضرت بودیم، امر فرمودند که ما دونفر با هم به اینجا بیاییم و به شما ابلاغ کنیم که از امروز به بعد دیگر درباره بهایی ها صحبت نکنید!»
من خیلی ملایم گفتم: «این به مصلحت نیست. این کار بدون مطالعه است. مصلحت این است که گفته شود. ضرر دارد که نگوییم.» خیلی آمرانه گفتند: «نه اعلیحضرت صریحا به وسیله ما پیغام دادند که دیگر صحبت نکنید.»
من هم مقداری تند شدم و در آن حال باز خدا تفضل کرد و گفتم: «نمی شود، مگر اینکه شما یکی از این کارها را در صورتی که می توانید انجام دهید: اول اینکه پخش رادیویی سخنرانی مرا از مسجد متوقف کنید. دوم اینکه الان مرا بگیرید و زندانی کنید. سوم اینکه بر روی منبر بگویم امروز سرلشکر علوی مقدم و بختیار به منزل آمدند و از طرف اعلیحضرت پیغام آوردند که دیگر راجع به بهائی ها حرفی نزنم. این را بگویم که از رادیو پخش شود و خلق الله بدانند...»
گفتند:« نه این به نام اعلیحضرت نوشته می شود.»
گفتم: «صریحا به شما بگویم به اعلیحضرت بگویید که این کار مصلحت یست. پخش رادیویی را می خواهید قطع کنید یا من را بگیرید وگرنه حتما باید تا آخر ماه مبارک رمضان ادامه بدهم...من تا آخر رمضان سال 1334 راجع به بهایی ها ادامه دادم، این شد که شاه از من خشمگین شد و از آن زمان به بعد ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیام های آیت الله بروجردی برای همیشه قطع گردید...»
همچنین در بخشی از این کتاب وصیت نامه نویسنده کتاب نیز درج شده که بخش هایی از آن را در ادامه می خوانید:
- گوسفند قربانی ابراهیم نبودم تا که تاوان عشقم کنند. که در من چاههایی نفس میزدند. با هزاران یوسف خیرنادیده از دست رفیقان در تنگناهایش و خسرو نیامده بودم تا شیوایی عشق شیرین را در حجلهگاههای مرصع دریابم؛ که من را فرهاد زادهاند؛ یک لاقبایی تنها، با کولهباری و تیشهای و تنهایی و صخرهای که همه و همه در من است و در من زاییده گشته است و در من نفس میکشد.
- اجازه بدهید صادقانه اعتراف کنم که جز همین چند سال آخر - که در کنار شما و برخوردار از ارشادات و راهنمایی و نظارت حاج حسین شریعتمداری قلم میزدم - همه سالهای فعال عمرم در راه باطل سپری شد. بطالتی که نکبتش بیش از همه گریبان خودم را گرفت و با اینکه سالها از عمرم را در راه مبارزه با رژیم آمیخته با کفر و ستم پهلوی سپری کردم و زندان و شکنجه با کابل و شلاق و سربازی و بیگاری و هزاران سختی و مشقت را تحمل نمودم؛ چون در طریق خداوندی نبود، نه تنها بر عزتم نیفزود، بلکه خود وبال من گردید. تا جایی که بارها آرزو میکردم، ای کاش پایم هرگز به زندان نمیرسید.
- بگذارید اعتراف کنم که دوری گزیدن از تعصب و دوری از غیرت دینی و ملی و به طور کلی لیبرالیسم اخلاقی و اجتماعی، آخرین منزلگاهی است که اومانیسم در آن سکنی میگزیند. بیهیچ تردیدی تمامی اعضای خانواده روشنفکری، اعم از شاعر و نویسنده و نقاش و فیلمساز و روزنامهنگار، سر از این دیار بیرون میآورند. به عبارت دیگر، غلطیدن در مرداب لیبرالیسم اخلاقی و اجتماعی، نتیجه محتوم تشکیک دینی و پذیرش نسبیت و اصالت دادن به تجربه حواس در معرفت است و این تمام حاصلی است که از برخورد با جامعه روشنفکری حاصل میآید.
- بگذارید صادقانه اعتراف کنم که جریان روشنفکری با نخستین ضربات تیشهاش ریشه اعتقادات مرا قطع کرد و دوستان بسیار فرهیخته و کتابخوانده و آشنا به راه من، اولین رسالتی که برای خود قائل بودند، جدا کردن امثال من از ریشهها و گذشتههایشان بود و در این مسیر بود که تا به خود آمدم کتابهای احمد کسروی را به دستم داده بودند و مرا رودرروی پدر و مادر و اعضای فامیل و خانواده که بر حفظ پیوندهای دینی و اخلاقی اصرار داشتند، ایستاده بودند. در مرحله بعد سر از محفل بهائیان درآوردم، اما خدای را شکر که هوشیاری من تا آن حد بود که فریب جاذبههای رنگین باب و بهاء را که در هیأت گفتوگو با دختران زیبارو تجسم مییافتند، نخورم.
- من با صراحت اعلام میکنم که در کلیه حرکتهای روشنفکرانه این خاک حداقل از ابتدای دهه 1340، حضوری فعال و درجه اول داشتهام و همه جا در کنار پیشگامان این حرکت بودهام و از همین رهگذر همه دستاندرکاران جریان روشنفکری را از نزدیک میشناسم و به خوب و بد آنها آشنا هستم و آنها را در تراژدی نقد و مقایسه سنجیدهام. از مرحوم[جلال]آلاحمد و[علی]شریعتی و[مهدی]بازرگان گرفته تا[احمد]شاملو و[رضا]براهنی و[اسلام]کاظمیه، حتی آدمهایی همچون رضا قطبی و محمود جعفریان و فیروز شیروانلو و دیگرانی همچون[محمود اعتمادزاده]به آذین و کسرایی و ابتهاج و خیل تودهایها و دشمنانشان از پرویز نیکخواه تا ابراهیم گلستان و آخرش لیلی[گلستان]، همه را از نزدیک دیدهام و سنجیدهام و صداقت و تقلب و دورویی و تزویرشان را به خوبی میشناسم.
همچنین در بخشی از این کتاب درباره فعالیت بهائیان در بعد از انقلاب، اللهیاری نوشته است: «از دیگر فعالیت های بهائیان که در دوران تساهل و تغافل فرهنگی و سیاسی در جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت، مصاحبه کریتسین امان پور _ خبرنگار جاسوس و بهایی زاده _ با آقای محمد خاتمی رییس جمهور وقت و مطرح کردن فریدون فروغی مبتذل خوان و ترانه سرای بهایی در قالب انتشار کتاب و کاست های او بوده است.»
ساکنان پایتخت برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. هموطنان سایر شهرها نیز با پرداخت هزینه پستی ارسال، میتوانند تلفنی سفارش خرید بدهند.
6060
نظر شما