جهان در هفت روز شکل گرفت و روزهای بعد، به آن اضافه شدند. جشنواره فیلم فجر هم در این میان، استثناء نبود!
«روز هفتم + یک» با فیلم داریوش مهرجویی آغاز شد. روز خوبی بود. آفتابی بود. مختصر سوزی داشت هوا و نمای دور بزرگراه در طبقه شش برج میلاد امیدبخش بود.
فیلم مهرجویی هم امیدبخش بود البته نه در چشماندازی که میشود فیلمسازی با سابقه پنج دهه فعالیت هنری را دید.
به گمانم از خیلی قبل، مهرجویی عاشق سینمای «کاپرا» بوده؛ این را میشود در سکانسهایی محدود اما مشخص از «هامون» دید در «اجاره نشینها» دید در «آقای هالو» دید در «میکس» دید در «مهمان مامان» دید. مهرجویی آن قدر دانش سینمایی دارد که منِ «یک الف بچه» [خب، یک سال بعد از ساخت «الماس 33»اش به دنیا آمدهام] نتوانم اظهار فضل کنم که فرق است میان سینمای شاداب و امیدبخش «کاپرا» با ملودرامهای سادهانگارانه همان دوره یا دورههای بعد؛ پس چرا با ساخت «نارنجیپوش» این شانس را به من میدهد که این فرق را به او متذکر شوم؟!
«نارنجیپوش» تا ده دقیقه آخرش، باز هم امیدبخش است که سر و سامانی بگیرد و دنیای «رپ»اش، بدل به رویدادی مهم در کارنامه مهرجویی شود. بدل کردن حامد بهداد به داستین هافمن و ورود به ملودرام به یادماندنی «کرامر علیه کرامر»، این امید را به مخاطب میدهد که قرار است با بازآفرینی این اثرِ [حالا دیگر] کلاسیک روبرو باشد اما فیلم، میان کلیپهای رپ و جاروهای «معجزه در میلان» دسیکا و انیمیشنهای تبلیغاتی تلویزیونی [در ترغیب مردم به «گذاشتن زبالههاشان سر ساعت 9 دم در»] چنان دست و پا میزند که در پایان، نه «کاپرا»ای میماند نه داستین هافمنی و بازیهای خوب بهداد و حاتمی و حجار، «فنگ شویی» میشوند و فقط میماند که جمع خانوادگی نارنجیپوشها سرود «ما بچههای ایرانیم» را به عنوان سرود پاکیزگی شهر تهران در کنار شهردار آن [با بازی همایون ارشادی] بخوانند!
من به عنوان یک نفر از نسل «دیگر میانسال شده» این کشور، حق دارم بپرسم چرا فیلمسازی مثل مهرجویی، فیلمهای خوباش را سالها قبل ساخته و حالا انگار دارد تلافی میکند؟
مهرجویی آن قدر فیلمنامه خوب در کارنامهاش دارد که فرق روایت درست و نادرست را عملاً بداند و سرگردانی «وقایع» و گرهگشاییهای فاقد «منطق روایی» را تشخیص دهد؛ پس چرا...؟ شاید او هم به دنیای سهل انگارانهٔ دور و برش چنان خو گرفته [این دنیای غیر قابل تحمل رپ] که توانایی خروج از آن را ندارد. روزگار غریبی ست نازنین!
*
«کاپرا» اخلاق گرا بود، اما فیلمهایش طوری نمیساخت که بدل شوند به بیانیههای اخلاقی. «کاپرا» فیلمساز بود. عاشق این کار بود. گهگاه از اسپانسر هم استفاده میکرد اما در دل نظام هالیوود، هیچ وقت افق فیلمهایش به مزایده نگذاشت.
«کاپرا» احتمالاً بزرگراه امیدبخشتری پیش رو داشت. شاید به همین دلیل بود که همان موقع که مهرجویی تازه به دنیا آمده بود، او فیلم میساخت و خوب هم میساخت و الان فیلمهایش، زندهتر از آثار متأخر مهرجویی، در ذهن من جاخوش کرده. یادت به خیر فرانک کاپرا!
5858
5858
نظر شما