یزدان سلحشور

روز دوم، محشر بود! چرا همه فکر می‌کنند که ما یعنی منتقدان و مخاطبان خاص نمی‌توانند از هیچ فیلمی در جشنواره امسال تعریف کنند؟! بالاخره ما هم دل فیلم بد دیدن داریم!
ما هم می‌توانیم یک فیلم تلویزیونی [مثل «پنجشنبه آخر ماه» ماشاءالله شاهمرادی‌زاده] را که از سر اتفاق از لحاظ قصه و شکل حجاب بازیگران زن و حرکات موزون، قابل نمایش در تلویزیون نیست، با لذت تمام نگاه کنیم و با خودمان بگوییم که چه عیبی دارد که ریتم سریال‌های تلویزیون ایران سر از پرده نقره‌ای درآورد؟!
روز دوم، یک روز آفتابی بود مثل «آفتاب سرخ» ترنس یانگ. همه چیز خوب بود در برج میلاد؛ از به موقع رسیدن اولین سرویسی که باید ما را به دیدار «گشت ارشاد» سعید سهیلی می‌رساند [فیلمی که جدا از صحنه فینال کشدار و 5 دقیقه اضافی پایانی، می‌توان آن را فیلمی درخشان دانست] تا فراوانی رایانه‌هایی که باید پشت آن می‌نشستیم و می‌نوشتیم و می‌فرستادیم برای سایتی، روزنامه‌ای، ناکجاآبادی. همه چیز خوب بود اما به قول سیدعلی صالحی... تو باور مکن!
الف. «گشت ارشاد» را باید کیمیایی می‌ساخت نه اینکه فقط پسرش در آن بازی کند!
این فیلم دقیقا همان فیلمی است که مسعود کیمیایی پس از ساختن فرضی‌اش می‌توانست بگوید: «در این فیلم، بشدت خودم بودم!»
سهیلی اگر بنشیند و بدون دلشوره رساندن فیلم به جشنواره، از نو آن را تدوین کند و سکانس‌های زندان را دربیاورد و سکانس دوئل فرخ‌نژاد و پولاد کیمیایی با هاشم‌پور را، لااقل 5 دقیقه کوتاه کند، ما شاهد یکی از درخشان‌ترین آثار پس از 57 خواهیم بود.
سهیلی پیش از این هم ثابت کرده بود که فیلمساز خوبی است اما اغلب با پایان‌های آثارش مشکل داشت؛ پاشنه آشیلی که به این کار هم ضربه زده است.
[عده‌ای از دوستان از این فیلم خوششان نیامده. عده‌ای به آن درجه ضعیف را اختصاص داده‌اند اما اگر این فیلم، روایت «نوآر پسا پست مدرن» ما نیست، پس چه فیلمی می‌تواند چنین صفتی را دارا باشد؟ این فیلم را جدا از برخی پیش فرض‌های سیاسی و اجتماعی درباره کارگردان و گروه سازنده، قضاوت کنیم؛ این فیلم را‌‌ همان طور نگاه کنیم که آثار «رئالیسم شهری» نسل دهه هفتاد آمریکا را می‌دیدیم. باید این فیلم را سال 47 می‌ساختیم! خُب، نساختیم! اگر تارانتینو شاگرد راجر کورمن نیست و «سگ‌های انباری» را قبل از «پدرخوانده» نساخته، باید از دَرِ سینما برود بیرون؟!]
ب. در بد بودن «پنجشنبه آخر ماه» همین بس که از فقدان ریتم، کارش به نقطه‌ای رسیده که انگار کارگردان به فیلمبردار گفته «دوربین‌ات را بکار و از هر کاری که بازیگران کردند، فیلم بگیر!» صد رحمت به دیالوگ‌نویسی فیلم‌های «ج» دهه شصت! چه باید گفت؟ اصلاً چه کسی مجوز ورود چنین آثاری را به جشنواره فیلم فجر صادر می‌کند؟ اگر کسی جواب بدهد یک جایزه... نه! جایزه دادن کار من و امثال من نیست! من و امثال من، فقط باید از سرویس رفت و آمد خوب و ابزار رسانه‌ای خوب و فیلم‌های تلویزیونی خوب در جشنواره‌ای که سی سال است می‌خواهد ثابت کند که بین‌المللی ست، لذت ببرند!
5858
کد خبر 197214

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 6 =