به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در این زمینه به پارهای از احادیث راجع به آداب کسب عنایت کنید:
بنابر روایت مجمع جهانی شیعه شناسی، پیامبر اسلام فرموده رعایت چهار مسئله موجب پاکی کسب و تجارت است:
الف: به هنگام خریدن جنس از دیگران، آن را کم ارزش جلوه ندهد و برای کالا عیب نشمارد.
ب- وقتی جنس را میفروشد بیش از اندازه از آن تعریف و تمجید نکند.
ج- جنس را همان طور که هست معرفی نماید و طرف خود را فریب ندهد و او را به خسارت نیندازد.
د- به هنگام معامله و خرید و فروش از سوگند بپرهیزد.
امیرمؤمنان بارها در میان بازار و در برابر بازاریان فریاد زد:
«الفقه ثم المتجر»
ای اهل کسب اول یادگرفتن مسائل و آداب کسب و کار سپس وارد تجارت شدن، و مکرر در بازارها گردش کرده میفرمود: کسی که وظایف و آداب خرید و فروش را نمیداند در بازارها ننشیند و به تجارت و کسب اقدام نکند و ضمن سفارش به فروشندگان اجناس میفرمود:
۱- با مشتریان سهلگیر باشید نه سختگیر.
۲- نسبت به خریداران نرمی کنید و سبب نزدیک شدن و رغبت آنان گردید نه این که در آنان ناراحتی و نفرت ایجاد کنید.
۳- به حوصله و بردباری خود را زینت دهید.
۴- از سوگند بپرهیزید.
۵- کاملًا مراقب باشید که به دروغ آلوده نگردید.
۶- در داد و ستد هیچ گونه تجاوز و ستم روا مدارید.
۷- تا میتوانید به کسانی که مورد ستم و تجاوز دیگران قرار گرفتهاند مهربانی کنید و تا میتوانید در معامله با طبقات ضعیفتر مدارا نمائید.
۸- مبادا به ربا نزدیک شوید.
۹- متاع را به اندازه دهید و حق مردم را به واسطه کمفروشی از بین نبرید.
۱۰- با رعایت نکردن شرایط کسب و تجارت صحیح سبب فساد در روی زمین نگردید و ضمناً میفرمود: تاجر باید به اندازه حق خود بگیرد و حق دیگران را نیز تمام و کامل بدهد و گرنه فاجر و بدکار میباشد، و بدکار نیز به نتایج زشت کاریهای خود گرفتار و مبتلا خواهد شد.
حضرت صادق (ع) کسی را که به قصد تجارت عازم سفری بوده است به این کلمات نصیحت فرمود:
۱- بر تو باد که زبانت راستگو باشد.
۲- عیبی را که در متاعت هست پنهان مکن.
۳- کسی را مغبون مکن «به ویژه آن که به تو اعتماد کرده است» که حلال نیست.
۴- راضی مشو برای دیگران، مگر همان طور که میل داری دیگران آنگونه با تو معامله و رفتار کنند.
۵- حق بگیر و حق بده.
۶- کمتر از آنچه باید بدهی تحویل نده و در خرید و فروش تقلب و دوروئی مکن.
۷- از سوگند دوری کن و آگاه باش که تاجر راستگو جزء بندگان صالح و شایسته خداست. «۱»
داستان تجارت دوست امام صادق
هنگامی که یکی از تجار که خود را از پیروان امام صادق (ع) میدانست قصد سفر تجارتی داشت امام شاید برای این که او و تجار دیگر شیعه را به مسایل مربوط به تجارت آگاهتر سازد پیشنهاد کرد که اگر راضی باشد سهم مختصری نیز از جانب امام به او داده شود که در این تجارت مورد استفاده قرار گیرد، آن شخص با خوشروئی این پیشنهاد را پذیرفت و خداحافظی کرد و رفت، پس از چندی که بازگشت اصل مبلغ را با معادل آن به عنوان سود در برابر حضرت گذاشت، حضرت فرمود در این سفر کوتاه چه شد که این سود زیاد و منفعت برابر با سرمایهی عائد شده است؟!
آن مرد گفت وقتی با همکاران خود نزدیککشور مورد نظر شدیم، فهمیدیم متاعی که در اختیار داریم و در آنجا کمیاب است و مورد حاجت و نیاز مردم نیز هست، به این خاطر قرار گذاشتیم متاع را به قیمتی گران بفروشیم و کمتر از آن به دست مشتری ندهیم لذا نفع زیادی عاید ما شد، حضرت اصل سرمایهای که برای تجارت پرداخت کرده بودند برداشت و آن سود را نپذیرفت، و یادآوری کرد که مسلمان نباید از اینگونه موقعیتها سوء استفاده کند و جنس مورد نیاز را به چند برابر قیمت بفروشد تا مردم را که ناچار از تهیهی آن جنس هستند در مضیقه اقتصادی قرار دهد، و بخاطر سود خود در ناراحتی عمومی و بالا رفتن سطح قیمتها اثر منفی بگذارد. «۲» شاید بتوان گفت: آنچه مردم را در عمل نکردن به آداب کسب و تجارت، و رعایت نکردن حلال و حرام به خدا و سنت پیامبر و امامان وادار میکند صفت ناپسند حرصص به اندوختن ثروت است، انسان وقتی به درآمد حلال، و روزی قطعی خداوند قناعت نکند و بر اثر شدت محبت به مال در گردونهی جمع ثروت وارد شود به حالت حرص و زیاده خواهی از هر راه و از هر کجا باشد دچار میشود، و برای جمع مال از آداب و قوانین کسب چشم میپوشد، و به حقوق مردم تجاوز میکند، و به هر حرامی در امر تجارت آلوده میگردد.
از امیرمؤمنان دربارهی حرص سئوال شد، حضرت پاسخ داد:
«هو طلب القلیل باضاعه الکثیر:» «۳»
حرص طلب چیزی اندک و بیمقدار به وسیلهی تباه ساختن چیزی بسیار و با ارزش است.
احتمالًا مراد از طلب اندک در برابر تباه ساختن گوهری با ارزش هزینه کردن همه عمر گرانبها برای بدست آوردن متاع اندک فانی شونده و از دست رفتنی باشد که نهایتاً سعادت ابدی و آخرت سرمدی را هم نابود خواهد کرد.
بسیاری از مردم متأسفانه دچار این زیان غیر قابل جبران و این خوی زشت شیطانی و بیماری مهلک میباشند.
اینان شبانه روزبا تلاش بیوقفه و کوششی فوق طاقت دنبال به دست آوردن ثروت بدون حساب از هر راهی گرچه نامشروع و ضربه زنند به مردم باشد هستند، و حتی استراحت و خواب و خوراک لازم را بر خود ممنوع نموده، و هیچگونه راحت و آسایشی را برای خود نمیخواهند، و چه بسا موفق نشوند با زن و فرزند نشستی داشته و از آنان تفقد کرده و همراه آنان بر سر یک سفره بنشینند.
حضرت باقر (ع) میفرماید:
«مثل الحریص علی الدنیا مثل دوده القز کلما ازدادت من القز علی نفسها لقاً کان ابعد لها من الخروج حتی تموت غماً:» «۴»
داستان شخص حریص و زیادهخواه نسبت به مادیات و پول و ثروت، داستان کرم ابریشم است که هر اندازه تنیدن تار ابریشم را زیاد میکند و تاری از آن بر اطراف وجود خود میتند به همان اندازه از خارج شدن از پیله و نجاتش از آن زندان خود ساخته دور میشود، و راه خروجش مسدودتر میگردد تا بر اثر غم و اندوه نابود شود.
آری حریص بر امور مادی و عاشق دلباخته ثروت هر چه برای ازدیاد مال و افزودن اسکناس بکوشد، برای هلاکت جسمی و فکری و روحی خود کوشش بیشتری کرده است، زیرا هر چیزی از امور مادی که همه وجود انسان را تسخیر کند و آدمی برای به دست آوردنش و ازدیادش فعالیت بیش از طاقت کند سبب هلاکت و از پا در آمدن است.
آتش هنگامی که شعله بیشتر بکشد، و زبانهی سختتری از خود نشان دهد، و از کنترل خارج گردد به صورت عاملی مهلک و زیانبخش درمیآید، که ممکن است در اندک زمانی خانوادهها و کاسبان و تاجرانی را از اوج زندگی به حضیض سقوط بکشاند، و آنان را به خاک سیاه بنشاند.
طغیان آب به صورت سیلهای غیر قابل کنترل سبب ویرانی مزارع، جادهها، خانهها و کارخانههاست.
آتش بسیار بسیار مفید است، در صورتی که در کنترل و به اندازهی لازم باشد، آب بسیار بسیار سودمند است در صورتی که به اندازه باشد، و از آن چشمهها به جریان افتد، و رودها پر شود، و مزارع و باغات سیراب گردد، و در حد متعادل به خانهها برسد.
ثروت و مال خوب است به شرطی که از راه حلال و مشروع و با حفظ حقوق مردم به دست آید، و تحصیلش موجب تعطیل وظائف و تکالیف الهی و انسانی نگردد، و انسان از مال به دست آورده برابر با شئونش هزینه کند و مازاد آن را در مسیر زکات و خمس و انفاق و صدقه و امور خیر مانند ساختن مدرسه، مسجد، درمانگاه، بیمارستان، پل، جاده، و حوزهی علمیه قرار دهد، تا از طرفی فضای زندگی دنیائی حیات طیبه شود، و از طرف دیگر آخرت آدمی آباد گردد.
حضرت باقر (ع) در وصیتی به جابر فرمود:
«و اطلب بقاء العز باماته الطمع، و ادفع ذل الطمع بعزّ الیأس، و استجلب عز الیأس ببعد الهمه:» «۵»
عزت جاودان را در سایهی نابود کردن طمع بخواه، و زبونی حرص و طمع را به عزت چشم پوشیدن از مال و منالی که در دست مردم است از خود بران، و عزت چشم پوشی از مال مردم را به سبب بلند همتی به سوی خود جلب کن.
امام صادق (ع) فرمود:
«من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا یفنی، و امل لا یدرک، و رجاء لا ینال:» «۶»
آن کس که دلش خارج از حد طبیعی به امور مادی بسته شود، و به اسارت پول خواهی افزون از اندازه در آید، خود را دچار سه خصلت کرده است: غم و اندوهی که پایان ندارد، آرزوئی که قطعاً به آن نخواهد یافت، و امیدی که به متعلق آن نخواهد رسید.
لقمان در سفارشی به فرزندش گفت:
«و اقنع بما قسم الله لیصفوا عیشک، فان اردت ان تجمع عز الدنیا فاقطع طمعک مما فی ایدی الناس فانما بلغ الانبیاء و الصدیقون ما بلغوا بقطع طمعهم:» «۷»
فرزندم به آنچه از مال دنیا از طریق مشروع خداوند نصیب تو نموده قانع باش، تا زندگیت با صفا و و گوارا و پاک و پاکیزه شود، و اگر خواستی همه عزت دنیا را به دست آوری ریشه طمعت را نسبت به ثروتی که در دست مردم است قطع کن، زیرا پیامبران و صدیقان به مقامات و درجاتی که رسیدند به سبب پاک بودن وجودشان از طمع بود.
حضرت صادق در کلامی بسیار بسیار با ارزش و راهگشا به صحابی با کرامت خود حماد بن عیسی فرمود:
«یا حماد طالبا للعلم آناء اللیل و النهار و ان اردت ان تقر عینای و تنال خیر الدنیا و الآخره فاقطع الطمع مما فی ایدی الناس:» «۸»
ای حماد در همه شب و روز خواهان دانش باش و اگر خواستی دلم را شاد کنی و به خیر دنیا و آخرت برسی ریشه طمعت را از ثروت و مالی که در دست مردم است قطع نما.
خواری و بیآبروئی مرد طمعکار
بهلول دانشمند برجستهای که برای حفظ جانش از جنایتکاری مأموران بنیعباس خود را به دیوانگی زده بود، آنچه پول از مخارجش زیاد میآمد در گوشهی خرابهای زیر خاک پنهان میکرد تا پولها به سیصد درهم رسید.
یک روز ده درهم زیاده از مخارجش را برداشته به طرف خرابه رفت تا ضمیمهی پولهایش کند، مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از جریان آگاه شد، همین که بهلول پول را پنهان کرد و از خرابه دور شد، آن مرد وارد خرابه شد و پولها را از زیر خاک بیرون آورده و از آنجا دور شد، تا آن را به اموال خود، ضمیمه کند.
بهلول پس از چند روز به خرابه آمد تا به پول خود سرکشی کند، هنگامی که خاک را کنار زد اثری از پول خود ندید، فهمید که دستبرد به پول کار همان کاسب همسایه است، بهلول نزد مرد کاسب آمد و گفت: من خواهشی دارم و میخواهم به شما زحمتی بدهم و آن این است که میخواهم پولهائی را که در مکانهای مختلف پنهان کردهام جمع زده و نتیجهی آن را برایم بگوئی، زیرا نظرم این است که تمام آنها را از مکانهای متفرق بردارم و در جائی که مقدار سیصد درهم پنهان نمودهام قرار دهم زیرا محل سیصد درهم از مکانهای دیگر امنتر است.
کاسب بسیار خوشحال شد! و حاضر شد پولهای بهلول را جمع بزند، بهلول یک یک پساندازهای خیالی را با نام محلهایش میگفت و کاسب جمع میزد تا مجموع آنها به سه هزار درهم رسید، در این هنگام از جای برخاسته و از کاسب خداحافظی کرد و رفت
مرد کاسب پیش خود گفت چه خوب است سیصد درهم را به محلش بازگردانم تا سه هزار درهم تجمیع شده را به دست آورم، لذا آن را به همان محل بازگردانید.
بهلول پس از چند روز دیگر به خرابه آمد و سیصد درهم را یافت، پولها را برداشت و به جای آن غایط کرد و روی آن خاک ریخت و از خرابه خارج شد، مرد کاسب که در کمین بهلول بود و چشم به سه هزار درهم داشت پس از خروج بهلول به خرابه رفت و همین که خاک را کنار زد دستش در کثافات فرو رفت. بسیار دچار حسرت شد و به زیرکی و نقشهی بهلول آگاهی یافت.
بهلول پس از چند روز دیگر نزد کاسب آمد و گفت: خواهش میکنم این چند رقم جدید را برای من حساب کنی و شروع به گفتن کرد، هشتاد درهم به اضافهی پنجاه درهم، به علاوه صد درهم و آنگاه پس از ذکر چند رقم گفت: مجموع این مبلغ را به بوی بدی که از کف دستت استشمام میکنی بیفزای سپس ببین چقدر میشود؟! این را گفت و پا به فرار گذاشت، کاسب به تعقیب او برخاست ولی به وی نرسید و جز ذلت و شرمساری و اندوه تأسف که محصول تلخ طمع او بود برایش باقی نماند!!
ای کاش حریصان و طمعکاران از کسانی که پیش از آنان بودند و اینان آنان را میشناختند که عمری را با حرص و طمع ثروت کلان اندوختند و بدون این که کاری برای آخرت خود انجام دهند ثروت را به وارثان بیتقوا و کم تقوای خود واگذاشتند و مردند و به زیر خاک رفتند عبرت میگرفتند!
پی نوشت ها:
(۱)- با دستورات اسلام آشنا شویم، ص ۲۴۶.
(۲)- وسائل ج
(۳)- بحار ج ۷۳ ص ۱۶۷.
(۴)- کافی ج ۲ ص ۳۱۶.
(۵)- سفینه البحار ج، ص ۹۳.
(۶)- کافی ج ۲ ص ۳۲۰.
(۷)- سفینه البحار، باب حرص و طمع ص.
(۸)- سفینه البحار ج ص.
نظر شما