مارلون براندو دو بار اسکار بهترین بازیگری را به دست آورد. یکبار برای فیلم "بارانداز" و دیگری برای فیلم "پدرخوانده". شاید هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که روزی تری مالوی به عنوان جوان شورشی و کله شق به دون کورلئونه در جایگاه یک رئیس مافیای آرام و خونسرد تبدیل شود.
همفری بوگارت به درستی گفته بود که " من با کت و شلوار وارد سینما شدم و به عنوان یک گنگستر لات جا افتادم و براندو با تی شرت و جین به سینما آمد و بجای یک جنتلمن در آن شناخته شد".
همانطور که می دانید کمپانی پارامونت با انتخاب براندو برای نقش پدرخوانده مخالف بود و فرانسیس فورد کاپولا آنقدر سر این موضع پافشاری کرد که نزدیک بود اخراج شود اما درنهایت کاپولا پیروز شد و براندو بر صندلی افسانه ای پدرخوانده نشست.
نمی دانیم که آیا اصرار کاپولا با توجه به جایگاه اسطوره وار براندو در میان بازیگران بوده است یا نه اما نتیجه ای که به دست آمده، بی تردید یکی از بهترین انتخابهاست. چون همین که مردی با سابقه براندو در مقام پدرخوانده می نشیند، قدرت، ابهت و شکوهی به نقش می بخشد که همه را افسون می کند و به تسلیم وامی دارد.
انگار جایی که براندو ایستاده، زمین سنگین تر به نظر می رسد و دیگران در زیر سایه وی قرار دارند و بوسه ای که بر دستش می زنند، سزاوار مردی است که توانست دنیای بازیگری را تکان دهد و تغییر و دگرگونی عظیمی در سبک آن به وجود آورد.
در طول تاریخ بازیگری سینما هیچ کس به اندازه براندو مورد ستایش قرار نگرفته و بر نسلهای بازیگری بعد از خود تاثیر نگذاشته و به عنوان نابغه، اسطوره و غول بازیگری خوانده نشده است، تا جایی که به قول اسکورسیزی می توان بازیگری در سینما را به قبل و بعد از براندو تقسیم کرد.
حضور براندو به عنوان جوان عاصی در دهه 90 الگوی بازیگران شورشی مثل جیمز دین، پل نیومن، وارن بیتی و استیو مک کویین بود. جیمز کان و آل پاچینو فقط در فیلم پسران براندو نبودند، بلکه واقعا خود را وامدار مردی می دانستند که در دنیای بازیگری پدرخوانده همه بود. همانطور که جک نیکلسن گفته است که " ما همه فرزندان براندو هستیم" و به قول جیمز کان "هر کس از هم نسلی های من بگوید که از براندو تقلید نکرده، دروغ گقته است".
اما سرگذشت براندو در فیلم "پدرخوانده" به مسیری که در بازیگری پیمود، بی شباهت نیست. آنقدر بزرگ بود که وقتی بتدریج کنار گذاشته شد و جایش را به نسلهای جدیدتر داد، احساس کردیم که قدرت هم می تواند چیز وحشتناکی باشد و عاقبت تلخی را به دنبال بیاورد.
وقتی آل پاچینوی جوان بر صندلی افسانه وار پدرخوانده نشست و براندو در کنارش ایستاد و بر شانه اش دست گذاشت و او را بوسید، مطمئن شدیم که دیگر دوران اوج و شکوه براندو تمام شده است و باید با قهرمان کهنه کارمان وداع کنیم.
براندو تناقض موجود در قدرت را به خوبی فهمیده بود که به تلخی گفت "موفقیت بزرگ همانقدر می تواند آدم را ویران کند که شکست های سخت". این دیالوگ فقط برازنده پدرخوانده سینمای جهان است که می داند سقوط از اوج قله های بلند دردناک تر است.
نظر شما