نقد فراستخواه به اشرف در باره پویایی طبقات اجتماعی ایران / شناخت ایرانیان از طریق اسطوره هایش / با شاهنامه و خودیابی حاصل از آن به توسعه می رسیم

شاهنامه، منبعی بی‌همتا و چندوجهی در تاریخ اجتماعی ایران به ویژه برای مطالعات بین رشته ای به شمار می‌رود. در این بحث، گفتم اگر ایرانیان هیچ ابتکار عملی از خود نشان نمی‌دادند، چگونه نبوغ بقای آنان در طول هزاره‌ها تداوم یافته است؟ در این راستا، تلاش کرده‌ام ضمن احترام به دکتر احمد اشرف، نقدی بر دیدگاه ایشان مبنی بر عدم وجود تحرک عمودی و افقی طبقاتی مشابه اروپا در ایران انجام بدهم...از این رو معتقدم با مطالعه شاهنامه، می‌توان به نوعی خودشناسی و بازاندیشی در توانمندی‌ها و ظرفیت‌هایمان برای توسعه پایدار در عصر حاضر دست یافت.

فروزان آصف نخعی: دکتر مقصود فراستخواه استاد دانشگاه، در نشست خانه اندیشمندان علوم انسانی، حول موضوع «تاملی در مسائل طبقات اجتماعی ایران با مروری بر شاهنامه» سخنرانی کرد فایل صوتی و تصویری این سخنرانی در کانال این خانه منتشر شده است. او در بحث خود ساخت طبقاتی ایران را با طرح این سوال که آیا طبقات اجتماعی در ایران پویایی نداشتند؟ یا آیا طبقات جامعه ایران یک سره اسیر استبداد بودند؟ مورد بررسی قرار داد. او معتقد است «اگر ایرانیان هیچ ابتکار عملی از خود نشان نمی‌داند، پس نبوغ بقای ایرانی در چند هزار سال زندگی ایرانیان چه بوده است؟ ». فراستخواه نظریه خود را در نقد نظریه احمد اشرف در باره ایران مطرح می کند که معتقد بود «سازمانمندی طبقات ایران فاقد تحرک عمودی و افقی مانند طبقات در اروپا بوده، از این رو در ایران حرکت و شکوفایی طبقات نمی‌تواند وجود داشته باشد.» فراستخواه بر اساس مطالعات و تحقیقات فلور ، تیشنر ، لمبتون و کریستوفرنی و دیگران معتقد است «جامعه ایرانی دارای  دینامیک و پویایی‌های فرهنگی و اجتماعی، قدرت خیال و ... بوده، و حتی جنبش شعوبیه از این قابلیت‌ها برخاسته است.» او توضیح می دهد که دو دسته عمده از آریایی‌هایی یکی در هند و دیگری در ایران مستقر می شود، آریایی ها در ایران قابلیت‌های تازه‌ای از خود نشان دادند. » او بر اساس بررسی های خود نتیجه می گیرد که در ایران «همواره ظرفیت‌های انسانی توانسته‌اند از موانع ساختاری عبور کرده و تا حدی از صعوبت‌های ساختاری رها بشوند.» او تاکید می کند که «در ایران خاندان‌ها، کسری طبقاتی ایرانی را تا حدی جبران می کردند، از نظر او در شاهنامه خردمندی جایگاه ویژه ای دارد، به نحوی که ما با مطالعه این کتاب می‌توانیم به نوعی خودیابی و تأمل مجدد در توانایی‌ها و ظرفیت‌های خودمان برای توسعه پایدار در این زمانه بهره بگیریم.»

****

نظریه احمد اشرف در باره طبقات در ایران و اروپا

 مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه، سخنان خود را با این نکته آغاز می کند که شاهنامه فردوسی به عنوان یک منبع بی‌بدیل، امکان درک جامعی از جامعه و تاریخ ایران را فراهم می‌آورد و در این راستا، رویکردی میان‌رشته‌ای با بهره‌گیری از حوزه‌های گوناگون علوم انسانی، می‌تواند شناخت عمیق‌تری از جامعه ایرانی ارائه دهد.

او در ادامه، مسئله اصلی سخنرانی خود را مطرح می‌سازد که «بر مبنای یافته‌های محققانی نظیر استاد احمد اشرف، ساختار طبقاتی در ایران نمی توانسته همانند طبقات در اروپا پویایی و تحرک داشته باشد، و با مشکلاتی مواجه بوده و طبقات اجتماعی و قشربندی آن، بر اساس هنجارهای درونی جامعه، فاقد خودآئینی و خودگردانی لازم بوده‌اند.»  فراستخواه توضیح می‌دهد که «سیطره استبداد، نظارت محتسبان بر بازار، مداخله داروغه ها در امور اجتماعی و اقتصادی، و همچنین محدودیت‌های ناشی از حاکمیت شرع در یک بستر تاریخی پرحادثه و جغرافیای پراکنده، موجب محدود شدن فعالیت اصناف و حرفه‌ها شده و آن‌ها را بیشتر تحت کنترل حکومت قرار داده است تا نظارت اجتماعی و نهادهای مدنی. در نتیجه، اصناف مستقل و قدرتمند مشابه آنچه در جوامع اروپایی دیده می‌شود، در ایران به آن شکل نیرومند پدید نیامده‌اند و این امر از سوی برخی صاحب‌نظران به عنوان یکی از علل مشکلات توسعه در ایران مطرح می‌شود.»

سلسله مراتب قدرت در زمان ساسانیان و محدودیت تحرک اجتماعی

فراستخواه در ادامه می گوید: «به نظر اشرف برای مثال در دوره ساسانیان طبقات کارکردهای اجتماعی داشتند، اما در تحت امر قدرت ، سیاست و شریعت بودند. در یک بیان خیلی اجمالی اگر سازمانمندی طبقات را در ایران بخواهیم به تصویر بکشیم، در بالاترین سطح خداوندان قدرت قرار دارند، و سپس خداوندان شریعت و قضاوت هستند، و در مرحله بعد زیر نظر آن ها خداوندان شمشیر هستند، و آنان بر طبقات دانش، هنر، پزشک، ستاره شناس، ثروت، و تولید، و همچنین دبیران و خداوندان قلم یعنی کارشناسان و کارگزاران اداری، مستوفیان، دبیران فنی در سیستم اداری تسلط داشته و به طریق اولی، بر صنعتگران، بازرگانان، برزگران، گله داران، پیشه وران، دست ورزان، سیطره زیادی دارند.»

 از نظر این استاد دانشگاه « قدرت شاه مافوق طبقات بود و با عوامل اش همه امور را کنترل می کرد، برای مثال موبد موبدان بر دین، ارتشتاران سالار کنترل بر کل سپاه، اسیوشان سالار بر طبقات کشاورزی، زمین و مالیات، اراضی و ... اختپوشان بد بر کلیه اصناف تسلط داشتند.» او می افزاید: « حاصل این وضعیت که به عنوان مسئله مطالعه ام مطرح کرده ام، به نظر محققان، در ایران تحرک اجتماعی و آن mobility چه به صورت عمودی و چه به صورت افقی، محدود می شود. در این باره داستان کفشگر و تفسیری که می کنند، گویاست. بزرگمهر حکیم انجمنی در شهر برای کمک به دولت داشت، و آن کفشگر که آماده کمک به دولت بود، و در قبال آن تحصیل فرزندش را درخواست کرده بود، طبق یک تفسیری رایزنی بزرگمهر به نتیجه نمی رسد و از قدرت پاسخ می شنود که:

بما بر پس از مرگ نفرین بود
چوآیین این روزگار این بود

نخواهیم روزی جز از گنج داد
درم زو مخواه و مکن هیچ یاد

هم اکنون شتر بازگردان به راه درم
خواه وز موزه دوزان مخواه

فرستاده برگشت و شد با درم
دل کفشگر گشت پر درد و غم»

نقد نظریه احمد اشرف در باره جامعه طبقاتی ایران

فراستخواه در ادامه با تاکید بر این که « می خواهم نظریه استاد احمد اشرف و بقیه محققانی که نوعی نقادی از وضعیت طبقاتی ایران داشتند، نقد کنم.» اضافه می کند: «محققان دیگری چون ماسینیون، فلور، و به ویژه فیشر و لمبتون، کریستف ورنر، درباره جامعه ایران تحقیقاتی انجام داده اند که خوب است به آن ها نیز برای چنین مطالعاتی مراجعه کنیم، تا نگاه های نسبتا متفاوت تری به جامعه ایران را دریابیم.» 

این استاد دانشگاه درادامه در برابر نظریه اول که معتقد است طبقات در ایران پویایی طبقات اروپایی را نداشته و منجمد و راکد و اسیر دست استبداد پادشاهان بوده اند، از نظریه دوم که معتقد است طبقات در ایران یکسره اسیر استبداد نبوده اند و تحرکاتی نیز داشته اند، دفاع کرد و گفت: «این دیدگاه دوم که من از آن دفاع می کنم، این است که جامعه ایرانی پویایی ها و دینامیسم خاص خودش را دارا بود. به رغم تمام موانع، در جامعه ایران عیاران، روی گران، صنعتگران، اصناف حضور داشتند، فلزکاران ایرانی در تیسفون برای خودشان رئیس انتخاب می کردند، در این میان جنبش شعوبیه، که بیشتر از عیاران و سراجان و کلوها تشکیل شده بودند، می خواستند در برابر سیطره خلیفگان، هویت صنفی، طبقاتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و فکری ، مدنی، و  اجتماعی خود را حفظ بکنند.» 

نقد فراستخواه به اشرف در باره پویایی طبقات اجتماعی ایران / شناخت ایرانیان از طریق اسطوره هایش / با شاهنامه و خودیابی حاصل از آن به توسعه می رسیم

مستندات شاهنامه ای در بند نبودن طبقات اجتماعی در ایران؛ آریایی ها مهاجر به ایران و هند

فراستخواه سپس با استناد به شاهنامه نظریه خود را آزمون می کند. او می گوید: «حال با استناد به شاهنامه این مطالعه چگونه پیش می رود؟ در شاهنامه جامعه ایران واجد پویایی فرهنگی و اجتماعی است، از این رو می تواند آنقدرها هم اسیر استبداد نباشد. به رغم وجود استبداد، جامعه ایرانی از پای ننشسته ،  و پایان نیافته است؛ همچنان اصرار بر زیستن های ویژه ای داشته و پویایی های خاصی از خود نشان داده است.»

این استاد دانشگاه برای مقایسه بحث خود به مهاجران آریایی به ایران و هند می پردازد و می گوید: « آریایی ها هم به هند رفتند و هم به ایران آمدند. در جامعه هند نظام کاستی شکل گرفت که در آن تحرک از  طبقه ای به طبقه دیگر وجود ندارد، ارزش ها بیشتر انتصابی و نه اکتسابی و نقش ها بیشتر مبتنی بر خون و خلوص نژادی است و به صورت ارثی منتقل می شود. در نتیجه طبقات برهمند کاست خاصی هستند و دیگر طبقات نمی توانند تحرک عمودی و افقی داشته باشند. اما آریایی هایی که به ایران آمدند، زیست جهان ایرانی را با صورت های خیال و خصیصه های ارتباطی، فرهنگی و اجتماعی شکل دادند، که سبب شد با وجود همه محدودیت ها، قابلیت ها و پویایی هایی از خود نشان بدهند، که مانع شکل گیری نظام کاست در ایران بود. به استناد شاهنامه به صورت مختصر این ها را توضیح می دهم.»

فراستخواه با تاکید بر این که «البته محدودیت های اقتصاد سیاسی در ایران بود، اما در ایران  قابلیت های اجتماعی می توانست بر محدودیت اقتصاد سیاسی تحت کنترل دولت کمی فائق بیاید» گفت: «برای مثال خاندان های ایرانی، تا اندازه ای با کارکرد خود، آن محدودیت های طبقاتی در ایران را جبران می کردند. حتی در دوره اشکانی بخشی از خاندان ها که از نجبا بودند، می توانستند قدرت شاه را نیز محدود بکنند. برای همین است که به نظر من ذهن و حیات فرهنگی در جامعه ایران کاری کرده ، قابلیت هایی در جامعه ایران به وجود آمده، که برای توضیح جامعه ایران، نظریاتی مانند نظریات مارکس کفاف نمی دهد، بلکه باید از نظریات وبر و سایر نظریات استفاده کنیم تا بتوانیم جامعه ایرانی را توضیح بدهیم. چرا؟ چون در ایران خصیصه فرهنگی و اجتماعی، قابلیت ها و پویایی های دینامیسم خاصی وجود دارد. خون ، مالکیت ، و ارزش های انتصابی در نظام شاهی محوریت داشت، اما آموختن، هنر و دانش منشاء خرد و فن ورزی منشاء ارتقاء انسان در ساخت ایران و ایرانیان بود؛ نه به معنای ذات باور، بلکه به لحاظ تکوین تاریخی این سرزمین و اجتماع به این صورت بود. به همین دلیل است که پیشه وری که پیشه وری و کوشندگی می کرد، باعث می شد که پویایی هایی پیدا بکند، و می توانست تحرکی عمودی و افقی داشته باشد.»

نوشتن و آموختن در شاهنامه؛ شغل‌ها و دادوستد اقتصادی و سرمایه اقتصادی با سرمایه اجتماعی می‌ماند

فراستخواه سپس با توسل به اشعار فردوسی ابیاتی را در اهمیت دانش ذکر می کند: « وقتی شاهنامه را مرور و اسطوره ها و استعاره هایش را مطالعه می کنید، می بینید دانش نوشتن مهمترین بسامد را دارد. مانند آموختن، دانش، هنر در روایت طهمورث؛

نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند

نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی

چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی

جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر»

این استاد دانشگاه در ادامه به اشاره به این که «در شاهنامه ده‌ها سال جمشید کمک به توسعه طبقات پیشه‌ها کرده است و مهارت‌آموزی شغلی آنان را افزایش داده» می گوید:«در شاهنامه آموختن وجود دارد:

بیاموختشان رشتن و تافتن

منظور آموزش به طبقات است؛ آموزشی است که بتوانند بریسند، بتابند، ریسندگی و بافندگی بدانند:

به تار اندرون پود را بافتن
چو شد بافته، شستن و دوختن

در این جا مراحل یک شغل را بیان کرده است:

بسودی سه دیگر گره را شناس
کجا نیست از کس بر ایشان سپاس

این ابیات خیلی مهم هستند. می‌گوید شغل‌ها و دادوستد اقتصادی و سرمایه اقتصادی با سرمایه اجتماعی می‌ماند. می‌گوید جامعه بر این‌ها سپاس دارد که آنان نیز خوب می‌توانند بکارند. می‌گوید:

بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش سرزنش نشنوند

به عبارت دیگر تولید اقتصادی روی سرمایه اجتماعی و همبستگی اجتماعی شکل می‌گیرد.»

شهر ، انجمن و آبادی شهر در شاهنامه

فراستخواه افزود: «در شاهنامه یک از واژگان کلیدی شهر است. فردوسی از شهرها، شهریاران، کدخداها، توانگری در شهر، نام می برد و در خیلی جاها، ایران را شهر ایران می نامد. شهرهای هگمتانه، پارسه، فیروزآباد را نام می برد. فردوسی می گوید:

وزآنجا بیامد سوی شهر سغد
وزآنجا به شهر بخارا رسید

همه شهر ز ایشان توانگر شدند

در این جا فردوسی به توانگری و تولید ثروت ملت و ثروت در شهر و پویایی های طبقاتی خاصی در ایران اشاره می کند که هرچند متفاوت با جوامع اروپایی است، اما تهی دست هم نیست. در شاهنامه بازار و انجمن در شهر مطرح شده است و این خود یک قابلیت مدنی ، اجتماعی ، طبقاتی و قشربندی اجتماعی است:

براو انجمن گشت بازارگاه
زان خرمی زان دشت و راه»

این استاد دانشگاه سپس به «آبادی شهر در شاهنامه به عنوان یک اصل اساسی» اشاره می کند و می گوید: «در شاهنامه شهر دارای بیمارستان، مدرسه، کتابخانه، و حمام است. دور شهر خندق قرار دارد. از این رو دارای دروازه های متعدد است. در شهر انجمن ها کار می کنند. در روایت فریدون آمده است که:

یکی انجمن کردم از بخردان
ستاره شناسان و هم موبدان

چو آباد دادند گیتی به من
نجستم پراگندن انجمن

از نظر شاهنامه این عالم برای بشر میراثی است که نباید آن را ویران کند. هرچند چیرگی قدرت حکومت بر شهر مانند چیرگی انوشیروان بر یزد ، یا سلطه قباد در کازرون یا اردشیر  در خیلی شهرها را می توانیم ببینیم ولی به نظر من این ها یکسره مانع پویایی شهر و طبقات مستقر در آن نمی شود. از این رو از مازاد تولید مناطق حاصلخیز جلگه ای و روستایی شهر به وجود می آید، و شهر دارای کارکردهای خدماتی و اجتماعی و دارای سیستم آبیاری است. و این ها به ویژه در دوره های مختلف به ویژه در سده سوم و ششم میلادی که دوره ساسانی و دوره متاخر است، بیشتر در شاهنامه تکرار شده است.»
 

نقد فراستخواه به اشرف در باره پویایی طبقات اجتماعی ایران / شناخت ایرانیان از طریق اسطوره هایش / با شاهنامه و خودیابی حاصل از آن به توسعه می رسیم

ققنوس رشد شهر در ایران و ایجاد اوقات فراغت برای هنرورزی و صنعتگری

شاهنامه روایتگر سوختن شهرهای ایران و بازسازی ان توسط مردم است. فراستخواه در این باره می گوید: «در تاریخ پرحادثه ایران چه بسا شهرها در آتش می سوختند، روایت هایی در شاهنامه داریم  دوباره این شهرها توسط طبقات اجتماعی، بازرگانان، و قشرهای مختلف اجتماعی، ساخته شده اند. این ققنوس ایرانی شهرهایی مانند بلخ، بخارا، نیشابور را مجددا ساخته است.»

این استاد دانشگاه با اشاره به این که «آن چه به طور خاص در شاهنامه می بینیم، شهرهایی با حضور صنعتگران و هنرمندانی است که دارای اوقات فراغت هستند» می گوید: «بنابراین در ایران اوقات فراغت بود. شاهنامه به عنوان یک ماخذ مطرح می کند که ایرانیان به رغم تمام مشکلاتی که داشتند، اوقات فراغتی تولید می کردند که در آن جا هنر بورزند. صنعتگران و دیگر مشاغل را در شاهنامه مشاهده کنید: زرگر، رویگر، نقره کار، حفار، مغنی، تسهیلگر، خنیاگر، رقاص، سله کشی در عملیات کشاورزی، سقایان. در روایت هوشنگ فردوسی می گوید که:

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری ارّه و تیشه کرد»

شناختن یک ملت از پس اسطوره ها و الگوهایش

فراستخواه سپس به شناخت ملت ها از طریق اسطوره هایش ارجاع می دهد و می گوید: «سهیل عنایت الله یکی از آینده پژوهان بزرگ پساساختارگرا است، او می گوید اگر می خواهید آینده یک ملتی را تحلیل بکنید، اسطوره ها و جهان خیالیش را لایه به لایه تحلیل بکنید. ببینید اندیشه در نزد فردوسی چقدر مهم است که می گوید:

بدو گفت کای گازر پیشه‌دار
همیشه روان را به اندیشه دار

روی پیشه اندیشه را مطرح می کند؛ پیشه ای که با خلاقیت، مهارت اندوزی تازه، دانش تازه، خودش را نو می کند. پیشه در شاهنامه تنها نان آوردن نیست؛ تنها برای تامین ارزش بقا نیست، بلکه پیشه برای خود شکوفایی و خودبیانی است. چرا؟ می گه:

بدو گفت کاین جامه برزن به سنگ
که از پیشه جستن ترا نیست ننگ

از پیشه جستن عزت نفس پیدا می کنید. وقتی جامه را بر سنگ می زنید و آن را می شورید با توجه به مهارتی که به دست می آورید، عزت فردی و استقلال فردی برایت ایجاد می شود. به انواع پیشه ها نیز اشاره می کند:

یکی پیشه کار و دگر کفشدوز
دبیری است از پیشه های ارجمند

در این جا شاهنامه به کارکنان یقه سفید به عنوان دبیران اشاره و آن ها را با شغل های دیگر مقایسه می کند.»

 جمع بندی

 فراستخواه در آخر بحث خود را این گونه جمع بندی کرد:

«شاهنامه، منبعی بی‌همتا و چندوجهی در تاریخ اجتماعی ایران به ویژه برای مطالعات بین رشته ای به شمار می‌رود. در این بحث، ساختار طبقاتی ایران و این پرسش که آیا استبداد حکومتی به طور مطلق بر این طبقات حاکم بود و آیا آن‌ها فاقد هرگونه کنشگری بودند، مورد بررسی قرار دادم. و گفتم اگر ایرانیان هیچ ابتکار عملی از خود نشان نمی‌دادند، چگونه نبوغ بقای آنان در طول هزاره‌ها تداوم یافته است؟ زندگی پر فراز و نشیب و توأم با ستم، اما در عین حال آزادمنشانه و معطوف به بقا و پیشرفت ایرانیان، همواره قابل توجه بوده است. در این راستا، تلاش کرده‌ام ضمن احترام به دکتر احمد اشرف، نقدی بر دیدگاه ایشان مبنی بر عدم وجود تحرک عمودی و افقی طبقاتی مشابه اروپا در ایران انجام بدهم. مطالعات دیگر پژوهشگران، از جمله فلور، تیشنر، لمبتون و کریستوفرنی، نظریه متفاوتی را مطرح می‌کنند که بر وجود پویایی‌های فرهنگی و اجتماعی، قدرت تخیل و ظرفیت‌های انسانی در جامعه ایرانی تأکید دارد. چنانکه توضیح داده‌ام، حتی جنبش شعوبیه نیز از همین قابلیت‌ها نشأت گرفت. همچنین، با مقایسه آریایی‌های هند و ایران، نشان دادم که ایرانیان در موقعیت زیست خاص، تعاملات ارتباطی و حیات فرهنگی و اجتماعی خود، ظرفیت‌های نوینی بروز دادند. به نظر می‌رسد که همواره در ایران، توانایی‌های انسانی توانسته است از موانع ساختاری عبور کرده و تا حدی آن‌ها را محدود نماید و بدین ترتیب، از دشواری‌های ساختاری رهایی یابد. در حال حاضر نیز چنین است. در ادامه، به اختصار به نظریه‌هایی که می‌توان با آن‌ها جامعه ایران را تحلیل کرد، اشاره و تاکید کرده ام که نظریه مارکس برای توضیح جامعه ایران کافی نیست بلکه نظریه وبر در این باره مناسب به نظر می رسد.  نقش خاندان‌های ایرانی در جبران نسبی کاستی‌های ساختار طبقاتی و همچنین نمود تحرک طبقاتی و ارزش‌های اکتسابی در شاهنامه تبیین کردم. علاوه بر این، به شهرها، اقشار اجتماعی، صنعت‌گری، بازارها، انجمن‌ها، کار و تولید، مهارت‌آموزی شغلی و به‌ویژه دانش و خردمندی در ایران پرداختم. از این رو معتقدم با مطالعه شاهنامه، می‌توان به نوعی خودشناسی و بازاندیشی در توانمندی‌ها و ظرفیت‌هایمان برای توسعه پایدار در عصر حاضر دست یافت.»

بیشتر بخوانید: 

شاهنامه بزرگترین خردنامه جهان / فدریکو مایور: ۱۰۰۰ سال پیش از رنسانس و دکارت، فردوسی خردگرا بوده است / فردوسی تنها به ایرانیان تعلق ندارد
فردوسی سراینده شکست‌ها و پیروزی‌های مردمانی است که گذشته و نیاکان خود را گم‌ کرده‌اند/ شاهنامه ستایش زندگی است نه قوم و قبیله‌ای
شاهنامه حاصل تفکر و زایده تخیل یک فرد، به تنهایی نیست/شاهنامه نتیجه تمدن چندین هزارساله است که حکمت و دانش آن، در شاهنامه متجلی شده است 
فردوسی، آرش کمانگیر زمان خود / هویت ایرانی در تیر پرتاب شده از کمان آرش

216216

کد خبر 2065521

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین