شکست اسراییل از مردم چگونه رقم خورد؟ / خیزش ایران در برابر جنایت شبانه باطل السحر اسراییل

اما صبح روز پایتخت، باطل‌السحر آنان بود. مردمان متین سر بر آوازه تاریخ نهادند. کمتر از هر جمعه دیگر از خانه بیرون آمدند. خانواده‌ها دل در گروی مهر یکدیگر دوختند. آن کسانی که بیرون بودند، از همیشه با یکدیگر مهربان‌تر بودند. غریبگی از میان برخاسته بود. نفرت و کینه از تجاوز گلوهای‌شان را می‌فشرد. غیرت انتقام قلب‌هایشان را به تپش وامی‌داشت. دشمن شکست خورده بود. دشمن در آن هدف بنیادین خود ناکام ماند. ایران و ایرانی به فراسوی تاریخ، به آن سپیده‌دم آغازین بازگشت.

گروه اندیشه: روزنامه اعتماد یادداشتی را منتشر کرده به قلم علی آهنگر، با تیتر «خیزش ایران در برابر جنایت شبانه». این یادداشت روایتگر شکست اسراییل از اتحاد مردم است در برابر آنچه او انتظار داشت، به وقوع بپیوندد. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:

****

 ایران سرزمینی از سپیده‌مان تاریخ است. تاریخ که می‌آمد با خود نخستین حکومت و دولت سازمان‌یافته را در سرزمین ایران برای بشریت به ارمغان آورد. طرفه آنکه آن نخستین حاکمیت سازمان‌یافته بشری، در ایران، با هدف مقاومت در برابر تجاوز خارجی قامت کشید. بابلیان قومی سرکش بودند. آنچنان که رینولدگیریشمن در «کتاب ایران» می‌سراید و دیگر شواهد تاریخی نشان می‌دهد، آنان برای به دست آوردن آذوقه، اسب و علیق، هر ساله به ایران تجاوز می‌کردند و تا کوه دماوند که آنان آن را «بیکنی» می‌نامیدند، می‌تاختند.

تا آنجا که صبر از قدرت‌های محلی ربودند. سران و بزرگان اقوام گرد هم آمدند. چاره را در مسیر سرفرازی رقم زدند. در جمع خویش، خویشتن را سرودی کردند: «دریغ است ایران که ویران شود/کنام پلنگان و شیران شود». پس دست در دست اتحاد نهادند. از جدایی و تفرقه دوری گزیدند. بر سر راه تجاوز همیشگی دشمن نبردگاهی برافراشتند. نامش را هگمتانه گذاشتند. جان‌های رشید و سروقامتان دلیر دست به گرز و شمشیر ساییدند. سپاه ساختند؛ سپاهی از آهیخته‌مردان رزم‌آزمون. عهد بستند؛ سوگند راست کردند که
«همه سربه‌سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم». 

از آن روز بود که ایران از چندین و چند اقوام جدا از یکدیگر، دولت-ملتی واحد و عظیم برساخت. بر اهریمنان تاخت و درفش ایران را بر فراز کوه لاجورد دماوند که بابلیان آن را آخر دنیا می‌پنداشتند، برافراشت. آن دولت و آن ملت از آن سپیده‌دم تاریخ تا این زمان، کتاب پرسرگذشت تاریخ است. آنچه می‌داند از شجاعت‌های سرداران و سربازان خویش است. ایران از هجوم اسکندر تا مغول سرفراز بیرون آمد؛ هر چند که هر زمان زخم‌های کاری خورد. اما خیلی زود زخم‌هایش را بست. به پا ایستاد، سر برافراشت و سرنوشت خویش را دوباره آن‌گونه که می‌خواست، رقم زد.

اینک آزمونی دیگر از ایرانی و ایرانیت این مردمان به میان آمده است. دشمن در جنایتی شبانه به خانه و آشیانه مردمان زد. زن‌ها و دختران و کودکان را آزرد. سرافراز مردانی از جنس ایمان و شهادت را آنان گرفت. اما غرش بمب‌افکن‌ها بیش از آنکه دل بر خون‌هایی که ریخت بسته باشد، چشم در فردای روشنایی داشت. چشم‌ داشت که ببیند مردمان برخاسته در روشنای صبح چگونه از خویش می‌گریزند. چشم داشت که ببیند مردمان این مرز و بوم چسان هراس و ترس را نمایش می‌دهند. چشم داشت که ببیند چگونه بر قفسه‌های نان  و آب  هجوم  می‌آورند!


اما صبح روز پایتخت، باطل‌السحر آنان بود. مردمان متین سر بر آوازه تاریخ نهادند. کمتر از هر جمعه دیگر از خانه بیرون آمدند. خانواده‌ها دل در گروی مهر یکدیگر دوختند. آن کسانی که بیرون بودند، از همیشه با یکدیگر مهربان‌تر بودند. غریبگی از میان برخاسته بود. نفرت و کینه از تجاوز گلوهای‌شان را می‌فشرد. غیرت انتقام قلب‌هایشان را به تپش وامی‌داشت. دشمن شکست خورده بود. دشمن در آن هدف بنیادین خود ناکام ماند. ایران و ایرانی به فراسوی تاریخ، به آن سپیده‌دم آغازین بازگشت. دل‌های جدا و مکدر، با یکدیگر پیوند خورد. در سوگ عزیزانش اشک ریخت. خود را درست مانند آهیخته‌مردان هگمتانه متحد ساخت. شکستن این اتحاد و همدلی هدف اصلی بمباران بود که کام  نیافت.
ایران بار دیگر به پا می‌خیزد. زخم‌هایش را می‌بندد. تن‌های خویش  را  سرودی می‌سازد: 

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

216216

کد خبر 2080934

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =