او ، آدمی معمولی نیست. نویسنده است ، نویسنده ای خودساخته که همه ی عمرش را به تجربه های ناب و کم مانند گذرانده است . امروز وقت آن رسیده است که حاصل این زندگی کم نظیر و سرشار از تجربه های نفیس بر کاغذها ثبت شود ؛ اگر نفس های خسته ی مرد بگذارد.
او نویسنده ای معمولی نیست. روزی که قلم زدن برای این مردم از یادها رفته بود ، از فقر و شوربختی پایین شهری ها ، از استبداد شاهانه و از رنج های مردمان این سرزمین نوشت و لحظه های ناب انقلاب این مردم را باقلمش ثبت کرد . کوله بارش را بست و رفت تا از جنگ و مصایبش بنویسد و چیزهایی نوشت که ماندگار شده اند و در حافظه ی تاریخی این ملت ، ماناست.
او بیماری معمولی نیست. بیمار است و مشکل تنفسی دارد اما کاش یادمان باشد نفس های خسته اش به نفس این مردم ، مردم رنج دیده و بلاکشیده بند است . نفس های مردی که همراه همه ی ما بوده است ، دوچندان قیمت دارد.
امروز تنها و رنجور روی تخت بیمارستانی در همین شهر افتاده است و کسی حتی زحمت حال پرسی از او را به خود نمی دهد. خطاب من به مسوولان است ، بیانیه های شاعرانه و زیبایشان را در ماتم هنرمندان خوانده ایم ؛ حالا منتظر عمل مردانه و اگاهانه ی آنان هستیم . یادشان نرود نام این بیمار " سید محمود گلابدره ای " است ، مردی که دوست و همنفس جلال بود. اگر هرسال به نام جلال ، تالار وحدت را سکه باران کنیم اما امثال گلابدره ای تا زمانی که به حال مرگ نیفتند از خاطرمان بروند، خطا کرده ایم و این خطا ها ، در نزد دوستداران ادبیات بخشودنی نیست.
نظر شما