در سالهای پس از بهار عربی، که مقدمات آن در دل تغییرات اجتماعی و سیاسی جوامع منطقه شکل گرفت، شاهد تحولات گستردهای در خاورمیانه بودیم. این جنبشها گرچه نتایج متفاوتی داشتند، اما بدون شک زمینهساز تغییرات عمیق ساختاری و سیاسی شدند. بهار عربی نشان داد که نظم قبلی منطقه به هیچ وجه پایدار نیست و فشارهای داخلی به همراه کوچکترین مداخلات خارجی میتواند ساختارهای سنتی قدرت را دگرگون کند.
تحولات پس از ۱۱ سپتامبر در خاورمیانه به شدت یادآور رویدادهای پس از جنگ اول جهانی در اروپاست که منطقه آبستن اتفاقات بزرگ بود و ۷ اکتبر، هیتلر خفته در خاورمیانه را بیدار کرد و امروز پس از جنگ ۱۲ روزه، خاورمیانه در دو راهی انتخاب جنگ سوم جهانی یا پیمان های موفق منطقه ای پس از جنگ جهانی دوم قرار دارد.
خاورمیانه، منطقهای که همواره به عنوان هارتلند (کانون تحولات جهان) شناخته میشد، حالا دیگر صرفاً منبع انرژی نیست؛ بلکه نقش آن به مثابه قلب تپنده ژئوپولیتیکی جهان، مهمتر از همیشه است.
دیگر انرژی تنها عامل اهمیت منطقه نیست بلکه جایگاه استراتژیک و پیچیدگیهای سیاسی و امنیتی آن، خاورمیانه را به نقطهای حساس در نظم جهانی تبدیل کرده است.
اما تحولات اخیر، به ویژه پس از حمله اسراییل به ایران، نشان داد که دیگر هیچ بازیگر منطقهای یا فرامنطقهای به تنهایی توان هژمونی و کنترل کامل اوضاع در خاورمیانه را ندارد. این مسئله، فضای قدرت را میان بازیگران مختلف منطقهای و بینالمللی به گونهای متلاطم و غیرقابل پیشبینی تبدیل کرده است که وقوع هر جرقه ای محتمل است و خلأ قدرت برتر و رقابتهای شدید، زمینهساز بیثباتی و تعارضات گستردهتر شده است که در این فرایند دیگر نمی توان انتظار شکل گیری قدرت برتر و ژاندارم منطقه را داشت مگر اینکه یک ساختار مبتنی بر همگرایی منطقه ای بر پایه ظرفیت های متنوع و متعدد منطقه ایجاد شود که به هژمونی غالب تبدیل شود.
دنیا باید بداند ثبات و پایداری منطقه رابطه مستقیمی با ثبات همه بازیگران منطقه را دارد و ادامه روند سابق و سیاستهای تهاجمی و مداخلهجویانه و منفعت طلبانه آمریکا توسط اسراییل که امروزه در بیان برخی صاحب نظران آمریکایی مشاهده می شود فقط ایران را در معرض لیبی شدن قرار نمی دهد بلکه میتواند خاورمیانه را به «لیبی بزرگ» تبدیل کند؛ منطقهای که سالهای زیادی در آن جنگهای نیابتی، فروپاشی ساختارهای دولتی و آشوبهای مداوم، زندگی میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار دهد.
تجربه تلخ لیبی، زنگ هشداری است برای همه بازیگران که در صورت تاثیرپذیری مطلق از سیاست های خارج از منطقه و بدون تغییر رویکرد، مسیر ویرانی و نابسامانی در منطقه ادامه خواهد یافت.
در این میان، روشن است که هیچ راهی جز ایجاد همگرایی منطقهای و همکاری میان کشورهای خاورمیانه و تشکیل پیمانهای متعدد و مطمئن منطقه ای وجود ندارد. امنیت و توسعه منطقه فقط با همکاری و تفاهم متقابل و پایدار قابل تحقق است.
همگرایی میتواند پایهای برای ساختن نظم جدید منطقهای باشد که به جای رقابت مخرب، بر منافع مشترک و دیپلماسی مبتنی باشد و در این میان تجریه اتحادیه اروپا پس از سه جنگ ویرانگر در آن قاره محمل مناسبی برای بحث و بررسی می باشد.
در نهایت، نظم جدید منطقه ای بر مبنای طرح خاورمیانه بزرگ مبتنی بر منافع بازیگران منطقه ای تنها زمانی میتواند به واقعیت تبدیل شود که کشورها به خطر پیش رو توجه عمیق و ژرفی داشته باشند، خطری که فقط ایران را تهدید نمی کند، بلکه منطقه را کانون هسته های پراکنده و غیرقابل مهار و کنترل منافع و مطالبات متنوع و متکثر خواهد کرد.
همانگونه که کشوری به گستردگی ۱۰۰ میلیون جمعیت و پراکندگی اقوام و قومیت های متعدد و پتانسیل بالای اقتصادی و نظامی می تواند در ایجاد همگرایی منطقه ای موثر باشد در صورت بی ثباتی و خروج از ساختار تمرکزگرایی و دولت ملتی، به سهولت به کانون های غیر قابل پیش بینی و اجتناب ناپذیر در سراسر منطقه تبدیل خواهد شد.
بی شک زمان آن رسیده که همه بازیگران منطقهای و جهانی به دنبال ساخت آیندهای پایدار و صلحآمیز برای خاورمیانه باشند؛ آیندهای که در آن امنیت، توسعه و همگرایی جایگزین هرجومرج و جنگ شود.
نظر شما