به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، کتاب «داستانهایی از علما» به قلم علیرضا خاتمی شامل ماجراها و نکتههای آموزنده از زندگی علما و دانشمندان دینی است که در شمارههای گوناگون تقدیم شما فرهیختگان میشود.
بنا بر روایت حوزه نیوز،سلالة السّادات آقا سیّد محمّدعلی نقل کرد:
سفری به عنوان زیارت به نجف اشرف رفتم و مبلغی پول که با خود برداشته بودم تمام شد و هیچ وسیله نداشتم. حتّی شخص آشنایی نبود که از او پولی بعنوان قرض بگیرم.
مناعت طبع هم مانع بود که به یکی از علماء اظهار کنم.
شب به حرم رفتم و حاجت خود را خدمت حضرت مولا علی بن ابیطالب علیه السلام به عرض رساندم و به آقا گفتم:
اگر حاجتم روا نشد هر طور شده مقداری از طلاهای تو را برداشته و به مصرف می رسانم !
سپس به منزل برگشتم و شب را گرسنه گذراندم.
صبح دیدم کسی مرا صدا می کند. گفت: من ملاّ رحمت اللّه خادم شیخ انصاری می باشم و او تو را می خواهد و فرموده است در این کاروانسرا و در این اتاق تو را پیدا کنم.
با او به خدمت شیخ رفتم، آن بزرگوار کیسه ای به من داد و فرمود: اینها سی تومان ایرانی است که جدّت برای مخارج به تو داده است.
من کیسه را برداشتم. چون چند قدمی از او دور شدم صدایم زد و آهسته فرمود:
دیگر کاری به طلاهای ضریح حضرت نداشته باش و به آنها دست نزن !
از این مطلب بسیار متعجّب شدم. زیرا این قضیّه فقط از خاطرم گذشته بود و اصلاً قصد انجام چنین کاری را نداشتم از شدّت ناراحتی آن معضلی که برایم پیش آمده بود این مطلب را به مولا گفتم.
نظر شما