به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، فریدون مجلسی از مترجمان و نویسندگان پرکار کشورمان است که آثار متعددی را از هاوارد فاوست، رابرت گریوز، آمارتیاسن، فیلیپ راث و… به فارسی ترجمه کرده و آثاری را نیز تألیف کرده است. در این گفتوگو، پرسشهایی را درباره آثاری که در ارتباط با تاریخ ایران نوشته است با وی در میان گذاشتهایم.
به نظر شما، تاریخ به ما چه میآموزد؟ و شهروندان تا چه اندازه، و چرا باید به مطالعه تاریخ بپردازند؟
خاطرات مشترک مردمی که در سرزمینی گرد آمده و دور هم زندگی میکنند از آنها یک ملت و از آن سرزمین یک کشور میسازد و خاطرات مشترک که در اذهان و رفتارهای مشترک آنها وجود دارد روح هویتبخشی است که آن را هویت مینامیم. با این هویت زندگی میکنیم. به ما هدف و مقصد و مقصودی میبخشد. برای چه و در چه رشتهای درس بخوانیم و آموزش ببینیم، چه شغلی داشته باشیم، چرا و چگونه ازدواج کنیم و خانه و مسکن تدارک ببینیم، درباره آینده خودمان و خانواده و شهر و کشورمان چه میاندیشیم، از چه چیز برای آن خشنود و از چه چیز برای آن ناراحت و نگران میشویم، چرا در این احساسات با مردم دیگر پیرامون خودمان در خانواده و محله و شهر و کشور احساس اشتراک و تعلق میکنیم، ریشههای این احساس تعلق در چیست و در کجاست؟ این تعلق در وجوه هویتی و ابعاد مبتنی بر خاطرات مشترک ماست که ریشه در تاریخ دارد. تاریخی ویژه، هویتبخش ماست. ریشهها هرچه عمیقتر و متنوعتر و متکثرتر احساس هویت و تعلق بیشتر. این تاریخ در علوم و فنون و عادات و جشنها و مراسم سالانه و فصلی و حتی عزاهای مشترک نهفته است. در کشت و کار و تنوع غذایی ما نهفته است. در افتخارات و تحقیرهای جمعی ما و در هنرهای متنوع ما از فرش زیر پا تا سقف روی سر و تا نواختن و شنیدن موسیقی و دستگاهها و در نقاشی و تندیس و طلاکاری و مسکوبی و پالان و زین و زره تا شمشیر و فولاد و نجاری و خیاطی ما نهفته است. در فراز و فرود سیاسی و در ادبیات و شعر و نثر ما نهفته است. هر کدام از اینها تاریخ و ریشهای دارد. آموختن و دانستن تاریخ هر یک از اینها بر عمق اشتراک هویتی ما میافزاید. بر اعتماد به نفس ما و در هدفمند کردن زندگی ما میافزاید. همه خاطرات در آنچه با آن بزرگ شده و شناخته و عادت کردهایم نیست. اینها نوک کوه یخ هویتی است که بخش مهم و سکان آن نهفته است. تاریخ و دانستن آن ابزار کاوش و شناخت ژرفای آن است.
شما در کتابهای «اسیر افتخار» و «ساعت طلا» به تاریخ سیاسی ایران میپردازید، ولی در شکل داستانی. چرا چنین شکلی را برای پرداختن به رویدادها در نظر گرفتید؟
تاریخنگاری کار مورخان است. کار هم کردهاند و میکنند. من به تاریخ، رنگ روایی در قالب رمان دادهام. مورخ در پژوهش و نگارش خودش به تحلیل انگیزهها نمیپردازد، مگر اینکه انگیزه هم مستند باشد. اما به نظر من، انگیزهها سبب اصلی تصمیمها و عملکردها هستند که اغلب پنهان میمانند یا واقعی نیستند و برای رد گم کردن گفته میشوند. شاید بتوان گفت که از تجربیات تحلیلگری سیاسی و یا اشتغال میدانی در عرصه احداث در نقاط مختلف کشور در این دو رمان که در بستر تاریخ معاصر رخ میدهند سود بردهام. ضمن اینکه تجربه ترجمه دهها رمان تاریخی و اغلب مستند برای خودم آموزندهتر و به یادماندنیتر از کتابهای تاریخی صرف بوده است. لذا فکر کردم که شاید دیگرانی هم مانند خودم تاریخ را در قالب رمان بیشتر دوست داشته باشند. کتاب «ساعت طلا» در واقع یادآوری اتفاقی تلخ در گذشته است که من آن اتفاق را بهانهای برای بیان اتفاق تاریخی بسیار مهمی یعنی تلاش خونین شوروی برای سلطه بر آذربایجان دیدهام که به موازات پیشرفت داستان بیان میشود. در ادبیات تاریخی خودمان زیاد به آن توطئه نپرداختهاند. «اسیر افتخار» یا «ولی افتاد مشکلها» نیز روایتی متفاوت یعنی به صورت رمانی با آغازی پلیسی و واقعی در بستر اقدام قهرمانانه ملی کردن نفت «در راه سعادت ملت ایران» بود که به جای حل و فصل سریع و بهرهمندی ملت اسیر قهرمانی خود شد و به بیراهه تعطیل و سیاست اقتصاد بدون نفت کشانده شد و بیبرنامه ناکام ماند. به موازات داستانی از یک زندگی ساده اما دارای برنامه.
ایدهای که موجب شد کتاب «ساعت طلا» را بنویسید، چگونه شکل گرفت؟ و چرا خواندن گزارش سید محمود طالقانی با نام «مشاهدات من در زنجان» تا این اندازه نظر شما را جلب کرد که کتابتان را نیز با آوردن آن پایان میدهید؟
میخواستم اتفاق تلخی را که زمانی رخ داده بود بنویسم. میتوانست یادداشتی در حد یکی دو صفحه باشد. اما زمان وقوع جالب بود پس از غائله آذربایجان بود و مکانی که برای سیر داستان در نظر گرفتم در منطقه زنجان، جایی بود که در زمان فعالیت میدانی و پلسازی با رودخانهها و طبیعت و آداب و زندگی مردم و آنچه در دو قرن اخیر بر آن گذشته بود آشنا شده بودم. فکر کردم آن ماجرای اولیه را در آغاز و پایان قرار دهم و زندگی و وضعیت اجتماعی و تأثیر حوادث تاریخی در آن روستای کوچک را در متن قرار دهم. با توجه به اینکه برخی حوادث به قدری شرورانه بود که میتوانست باورنکردنی و ساختگی تلقی شود در حاشیه به گزارش مرحوم طالقانی در آن باره اشاره کردم که خبرنگار جوان روزنامهای مذهبی بود و به راستگویی شهرت دارد.
وقتی کتاب «ساعت طلا» را میخوانیم، مشخص است که با فرهنگ، روحیات، آداب و رسوم، و عرف و عادات مردمانی که دربارهشان مینویسید، آشنایی خوبی دارید. یعنی هم آن مناطق، و هم ساکنان آن را میشناسید. این شناخت را چگونه به دست آوردهاید؟
راستش باید بگویم شناخت را از انقلاب به دست آوردم! پس از معاف و مرخص شدن از زندگی دیپلماتیک به کاری مدیریتی در یک شرکت فرانسویِ متخصصِ ساختِ پل و اسکله مشغول شدم که کارش میدانی و در نقاط مختلف کشور از آذربایجان تا بلوچستان و از خراسان تا خوزستان و از گیلان و مازندران تا تهران و اصفهان و شیراز بود. کاری که پیش از آن به مغزم خطور نمیکرد. در سرکشیهای چند روزه در هر کارگاه خصوصیات آن منطقه و مردم و زندگی آنها برایم جالب بود و درباره نقاط مختلف کشور چنین تجربیاتی کسب میکردم. پس از راه افتادن شبکه اینترنت و جستوجوی اینترنتی، اطلاعات اضافی هم به دست آوردم که کمک میکرد.
اگر نگاهی به آثار شما بیندازیم، تعداد قابل توجهی کتاب بهویژه در زمینههای ادبی، تاریخی و سیاسی به فارسی ترجمه کردهاید. اما با توجه به مطالعات گسترده و توانی که در تحلیل مسائل تاریخی و سیاسی دارید، به قلم خودتان در زمینه تاریخ سیاسی ایران، فقط دو کتاب به شکل داستانی نوشتهاید. چرا در این زمینه بیشتر کار نکردهاید؟
ببینید، شاید این دو کتاب مربوط به تاریخ معاصر باشد. اما بسیاری از ترجمههای من در حوزه ادبیات تاریخی کلاسیک محسوب میشود. رابرت گریوز در این زمینه کمنظیر است. دو جلد کتاب کلودیوس او و کتاب کنت بلیزاریوس او که نام مضاعف «قیصر و کسرا» بر آن گذاشتم و کتاب «عیسای پادشاه» همچنین آثار رابرت گریوز درباره تاریخ ایران باستان مانند «هلنا» یا «دو خواهر» و کتاب «یولیانوس»، همچنین ترجمه دو کتاب درباره ایران باستان از لوید لِوِلین جونز یعنی «پرسیکا» و «شاه و دربار در ایران باستان»، مشوق من در نوشتن رمانهای تاریخی «کارنامک شاپور اورمزد» (زندگی شاپور دوم ساسانی) و رمان «چاتورانگا» (شطرنج، زندگی پرماجرای خسرو انوشیروان ساسانی) همچنین نمایشنامه زرینه که نخستین داستان از ایران باستان بوده است. این کتابها بازخورد دلگرمکنندهای نداشت، لذا نوشتن را به کار مطبوعاتی و کتابهای سیاسی و محیطزیستی اختصاص دادم.
۲۵۹
نظر شما