آیت‌الله لاهوتی: به طرفداری از بنی‌صدر متهم هستم/ هنوز سیستم مردسالاری در جامعه ما حکمفرماست/ تضعیف سپاه را صحیح نمی‌دانم

این پیام را به مجاهدین می‌دهم که همه ایدئولوژی و افکارتان را بر امام عرضه کنید و او را آینه خودتان بدانید و هرچه خلاف امام است دور بریزید.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یک سال و چهار ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی التهاب انقلابی، تشتت در ساختارهای قدرت، و بحث درباره ماهیت رهبری، حرکت‌های اجتماعی و نقش نهادهای نوظهور همچنان موضوع گفت‌وگو و جدال‌های فکری جامعه بود. در چنین فضایی، «مجله زن روز» با رویکردی متفاوت و جسورانه، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۵۹ به گفت‌وگو با آیت‌الله سیدحسن لاهوتی اشکوری پرداخت؛ کسی که در شهریور ۵۸ از سوی امام مامور تشکیل سپاه پاسداران شد و پس از چند ماه در ۲۸ خرداد ۵۹ به خاطر اختلاف با شماری از فرماندهان این نهاد و به زعم خود دخالت حزب جمهوری اسلامی در فرماندهی آن استعفا داد. لاهوتی در هنگام انجام این مصاحبه نماینده رشت در نخستین دور مجلس شورای اسلامی و نیز امام جمعه این شهر بود. همچنین او همواره به طرفداری از مجاهدین خلق متهم می‌شد که در این مصاحبه به‌صراحت اعلام کرد آنان باید از امام تمکین کنند.

این مصاحبه که در شماره مورخ ۴ مرداد ۱۳۵۹ «زن روز» منتشر شد، هم یک سند کم‌یاب از دغدغه‌ها، نقدها و تعارضات اوایل دهه شصت است و هم آیینه‌ای است از نگاه صریح لاهوتی نسبت به رهبری امام، صف‌بندی‌های درونی سپاه، جدال قدرت میان نهادها، و بیم و امید نسبت به سرنوشت انقلاب. بخش‌هایی از مصاحبه را در پی می‌خوانیم:

چگونه می‌توان تشخیص داد که چه کسانی به ارزش روح انسانی نظیر امام ارادت دارند و چه کسانی به عنوان بهره‌برداری، خود را در پشت چنین نام‌هایی قرار می‌دهند؟

بنده فکر می‌کنم که بهترین جواب به سوال شما این خواهد بود که ابتدا امام را بتوانیم حدودا بیان کنیم و بعد ببینیم که چه کسی در دنبال چنین فردی به عنوان خط عقیدتی حرکت می‌کند و چه کسی به عنوان بهره‌برداری سیاسی و غیرسیاسی از موقعیت او استفاده می‌کند. و خلاصه این‌که چه کسانی با اخلاص و ایمان در پشت سر او قرار می‌گیرند و چه کسانی با اغراض و به عنوان بهره‌برداری.

بیان امام و مشخص کردن چهره او آسان نیست، زیرا در جامعه ما امام به عنوان رهبر سیاسی – مذهبی شناخته شده است. یعنی در جامعه هم مرجع تقلید است و هم با توجه به این‌که جامعه ما معتقد به امامت است و امامت را در دوازده نفر مشخص می‌شناسد و به دلیل اعتقاد به غیبت امام دوازدهم، قبول دارد که افرادی با مشخصاتی معین، جانشین امام غایب هستند و این امام یعنی امام خمینی با همان ادله و برهان از سال‌ها پیش جانشین امام دوازدهم است و پس از وفات آیت‌الله بروجردی، بسیاری در جوامع ما ایشان را نایب‌الامام دانستند.

به اضافه این مقام مبارزات ایشان بر علیه استثمار و استعمار لقب امام بدون هیچ‌گونه قراردادی از جانب مردم به او داده شد... چراکه هیچ‌کس قرار نداشت که آیت‌الله العظمی آقای خمینی، لقب امام داشته باشد. همان‌طوری که دیگران نیز چنین لقبی به خود نگرفتند. به اضافه همین مقام از سال‌ها پیش ایشان به عنوان یک فرد سیاسی و درگیر مطلق با حکومت‌ها و سیاست‌های استعماری خصوصا اسرائیل و آمریکا شناخته شد و برای آن‌هایی که در تاریخ مبارزات ایران مطالعاتی دارند، مشخص است که از سال‌ها پیش اسرائیل و آمریکا مداخله کرده‌اند و آن‌هایی که تاریخ اشغال فلسطین را توسط یک مشت صهیونیست مطالعه کرده باشند، خواهند گفت که تاسیس دولت اسرائیل به عنوان یک ولد ناصالح جنگ جهانی دوم و با دست مستقیم آمریکا صورت گرفت و از آن تاریخ بسیاری را درگیر این مسئله کرده است، و اگر ملت ما به یاد داشته باشند امام در اولین سخنرانی اجتماعی‌اش که بعد از حادثه مدرسه فیضیه بود، به همین مدرسه رفته و برای اولین بار شاه را مخاطب قرار داد و این صحبت علنی برای هیچ‌کس قابل باور نبود؛ چراکه او در این سخنرانی خود، شخص شاه را با لقب «ای بدبخت»، «ای بیچاره»، «ای آقای شاه» مخاطب قرار داد و باز اگر ملت ما یاد داشته باشد چندی قبل امام مجددا در مدرسه فیضیه گروه‌هایی را مخاطب قرار داده و به آن‌ها گفت:

«من در همین مدرسه فیضیه شاه را نصیحت کردم، نفهمید. شما که کسی نیستید و چیزی نیستید!» و ما دیدیم که در آن زمان (زمان سخنرانی اول) در جایی که عوامل ساواک و شاه به مدرسه فیضیه حمله کرده‌اند، امام می‌گوید: «اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علما باشند. اسرائیل با مدرسه فیضیه مخالف است. اسرائیل به بچه‌های سیزده چهارده ساله ما حمله می‌کند و اسرائیل...»

امام در حوزه قم به عنوان یک فیلسوف شناخته می‌شد و متاسفانه این در زمانی بود که در حوزه‌های علمی ما فلسفه و فیلسوف محکوم بود و حتی آقای بروجردی هم با تدریس فلسفه خیلی موافقت نمی‌کرد.

و این مطالب در آن زمان عمقش مفهوم و مشخص نبود و حالا کم‌کم روشن می‌شود که منظور چه بود و به هر حال این هم یک چهره‌ای از امام امت و جامعه ما امام را پیروز بر رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی می‌شناسد و کم‌کم او را منهای قداستش تجلی‌گاه تمنیات خود می‌داند و چون متاسفانه جامعه ما به مادیات بیش از معنویات اهمیت می‌دهد، خیال می‌کند که یک انقلاب مادی اسلامی کرده و امام هم می‌تواند این انقلاب مادی اسلامی را به ثمر برساند در حالی که به نظر من این‌ها هیچ‌کدام چهره حقیقی امام نیست و من بر اثر مراودات و ارتباط شاگرد با استاد و بالاخره ارتباط سیاسی – مذهبی که با ایشان داشتم و شاید کمی هم بیشتر از این‌ها، یعنی رابطه مسترشد و مرشد و امام و ماموم است اگر بخواهم چهره ایشان را تعریف کنم، همچنان‌که در یکی دو سخنرانی هم اظهار کرده‌ام، چهره‌هایی نظیر چهره یک پیشوا چیزی است که برای‌شان عارض شده است و بیش از آن امام در حوزه قم به عنوان یک فیلسوف شناخته می‌شد و متاسفانه این در زمانی بود که در حوزه‌های علمی ما فلسفه و فیلسوف محکوم بود و حتی آقای بروجردی هم با تدریس فلسفه خیلی موافقت نمی‌کرد. گرچه در آن زمانی که آقای بروجردی با این مسئله موافق نبود، امام فلسفه تدریس نمی‌کرد ولی معذلک جامعه روحانی او را به نام استاد فلسفه می‌شناخت و از شاگردان برجسته ایشان نیز می‌توان آقای مطهری و آقای منتظری را نام برد که زیربنای تفکر فلسفی آن‌ها متاثر از امام است. بنابراین اولین چهره امام، چهره فلسفی او بود که بعدها چهره دیگری با عنوان فقیه و نایب‌الامام پیدا نمود و سپس لقب رهبری هم بعدها عارض بر چهره امام شد. اما به هر حال امام از نظر من قبل از همه چیز ساکن محله عرفان هستند و بیش از هر چیز عارف هستند. البته مشخص است که منظور از عارف نه به معنی صوفی یا این‌که سرسپرده جایی بودن، بلکه عارف به معنای «باشناخت»، «آشنا» و همان «شناسای خدا و موحد» و یعنی کسی که راه پیوستن به خدا را می‌پیماید.

و من بر این ادعایم می‌توانم شاهدی هم بیاورم؛ بدین ترتیب که شما چهره‌های متعددی از امام دیده‌اید فرضا چهره‌های بشاش، قاطع، غمگین، مصمم و تند امام را دیده‌اید و ضمنا چند جلسه بحث تفسیری امام را هم با نام «قرآن در صحنه» دیده‌اید، و من می‌توانم ادعا کنم که هرکس آن صحنه را دیده می‌تواند تشخیص دهد که امام ساکن همان محله عرفان است.

... حالا با این چهره‌ای که من از امام می‌شناسم، معنی کنیم که چه کسانی به قصد خیر یا شر در صدد استفاده هستند. چراکه امام به یک عابد و زاهد شبیه‌تر است تا به یک سیاستمدار پرتلاطم. من چند روز پیش از یکی از نزدیک‌ترین افراد ایشان خواستم که به من بگوید امام در یک بیست‌وچهار ساعت چکار می‌کند، او ضمن آن‌که از برنامه بیست‌وچهارساعت امام سخن می‌گفت اظهار کرد که امام روزانه هشت بار قرآن می‌خواند و حداقل هر ده روز یک بار یک دوره قرآن را ختم می‌کند! در جایی که اصولا تلاوت قرآن دیگر در جامعه ما رسم نیست و حتی از بین علمای ما هم تلاوت قرآن خداحافظی کرده است و هرکدام ما خود را به یکی از مشاغل سرگرم کرده‌ایم و فکر می‌کنیم که هرکس صبح زودتر به سر کارش برود هنر کرده است! و این تنها امام است که در عرض چهل الی پنجاه سال چهره‌اش عوض نشده است...

به طرفداری از بنی‌صدر متهم هستم/ هنوز سیستم مردسالاری در جامعه ما حکمفرماست/ تضعیف سپاه را صحیح نمی‌دانم

امام تنهاست؛ در فلسفه تنهاست، در امامت تنهاست در عرفان و نترسیدن از خلق موقعیت‌ها امام تنهاست، در مرجعیت و فقه تنهاست و در بیدار کردن مردم و در شب‌ها و روزها امام تنهاست؛ بنابراین همه دارند از امام استفاده می‌کنند.

به هر حال این کسی که امروز به عنوان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی از او نام برده می‌شود، پنجاه سال است که نماز شب او قطع نمی‌شود. در حالی که اگر نماز شب در این جامعه وجود داشته باشد در میان همه اقشار آن وجود ندارد و حتی همین جوانانی که فریاد می‌زنند: «ما همه سرباز توییم خمینی» یا سیل عظیم جمعیتی که هربار به خاطر نام او حرکت می‌کردند و می‌کنند، اهل نماز شب نیستند. در حالی که امام در شبی که از قم به قصد اقامت در بیمارستان قلب به تهران حرکت داده شد، در راه تهران – قم به حالت خوابیده نماز شب خود را خواند و حتی می‌توانم ادعا کنم که امام اولین انسانی است که نماز شب خود را بین زمین و آسمان یعنی در هواپیما که او را به خاک ایران می‌آورد خوانده است...

... به هر حال من اگر بعد از تمام این توصیفات بگویم که این امام تنهاست، می‌ترسم مثل کسی بشود که قبلا این ادعا را کرد و متهم شد که خیر، این حرف صهیونیست‌هاست و...! ولی به هر حال من امام را تنها می‌دانم و اگر کسی همراه او باشد، امام راهور بی‌انتهایی است که هرکس با یک قدم یا نیم قدم همراهی با او خسته می‌شود و او را رها می‌کند و خلاصه در زهد، امام تنهاست؛ در فلسفه تنهاست، در امامت تنهاست در عرفان و نترسیدن از خلق موقعیت‌ها امام تنهاست، در مرجعیت و فقه تنهاست و در بیدار کردن مردم و در شب‌ها و روزها امام تنهاست؛ بنابراین همه دارند از امام استفاده می‌کنند و حالا که من متهم هستم، این را هم می‌گویم که هرکسی که بیشتر از امام استفاده می‌کند، او بیشتر خود را در پشت سر امام مخفی کرده است، زیرا دنبال امام رفتن ساده نیست ولی مدعیان زیادند.

این پیام را به مجاهدین می‌دهم که همه ایدئولوژی و افکارتان را بر امام عرضه کنید و او را آینه خودتان بدانید و هرچه خلاف امام است دور بریزید.

شما در موارد متعددی به وحدت مسلمین اهمیت داده و از لکه‌دار ساختن آن ابراز خطر کرده بودید. از طرفی با توجه به مسائلی که در چند هفته گذشته نسبت به «سازمان مجاهدین خلق» روی داد، نظریات مختلفی در بین مردم رایج گشت که ازجمله گروهی بر این اعتقادند که چنین موضع‌گیری‌هایی نسبت به این سازمان وحدت درون جامعه را به مخاطره خواهد افکند و گروهی ادعا دارند که اطلاعات مهمی نسبت به برخی مسائل و مسئولین مملکت در دسترس این سازمان قرار دارد که به منظور لوث نمودن اهمیت افشای این اطلاعات توسط این سازمان به بدبین نمودن اذهان عمومی نسبت به آنان پرداخته‌اند وگروهی نیز این مسئله را به دلیل منحرف ساختن افکار عمومی از تصمیماتی که می‌باید و یا نباید در مورد سیاست‌های کلی مملکت اخذ شود، می‌دانند و حتی کسانی هستند که این مسائل را در ارتباط مستقیم با چند محاکمه‌ای که در پیش است و یکی از آنان نیز آغاز شده است می‌بینند! حال، شما نیز تحلیل خود را از ریشه و ارتباطات ذاتی و عارضی این جریان بفرمایید.

چقدر خوب بود که جامعه ما هم از همان دیدگاهی که امام نسبت به این مسئله اظهارنظر کرد، مسئله را می‌دیدند. چون بیشترین خطر واقعا از همان جایی که امام تذکر داد، احساس می‌شود. بنده تصور می‌کنم که امام آن‌چه که درباره این‌ها گفته، عبارت از این است که اینان در تعالیم‌شان و نشان دادن اسلام‌شان دچار اشتباه هستند. اگر این‌ها خیال می‌کنند که آن‌چه که نشان می‌دهند، اسلام است و در تحلیلات و تبیینات خود، چهره واقعی اسلام را نشان می‌دهد. اگر گمان می‌کنند که اسلام همانی است که این‌ها در کتاب‌های‌شان عرضه کرده‌اند، این‌ها اشتباه می‌کنند و ای کاش که هرچه زودتر همه تالیفات و افکارشان در پیش امام بریزند و او را سنگر و پناهگاه خود قرار دهند. به عبارت دیگر اگر قرار باشد که اسلام یکی آن اسلامی باشد که امام می‌گوید و یکی هم اسلامی باشد که مجاهدین می‌گویند، در این‌جاست که چون خاصیت اسلام همان هدیه آرامش ایمانی و عقیدتی به انسان است، لذا به نظر من در جامعه ما، اسلام به عنوان یک عقیده ایمانی و یک مبدأ تکامل، آنی خواهد بود که امام نشان می‌دهد. زیرا این اسلام انسان را بیشتر آرام‌تر می‌کند، همان‌طوری که خود او نیز آرام‌تر از همه است.

من در سخن امام دعوت همه‌جانبه‌ای در مورد بازگشت به اسلام و بازیافت اسلام دیدم و اگر در جامعه ما همین که امام گفته بود تجلی می‌کرد خیلی خوب بود. ولی متاسفانه این روزها همه مشغول تصفیه‌حساب هم هستند و این شایعات هم جزو جریاناتی است که پس از هر انقلابی پدیدار می‌شود و دارای مضار و منافعی هم خواهد بود. بنابراین من درباره شایعات نمی‌توانم نظر بدهم ولی صمیمانه این پیام را به مجاهدین می‌دهم که همه ایدئولوژی و افکارتان را بر امام عرضه کنید و او را آینه خودتان بدانید و هرچه خلاف امام است دور بریزید.

متاسفانه دست‌هایی را در داخل سپاه دیدم که دست به اعمالی خلاف آیین‌نامه داخلی سپاه می‌زنند. سپاه قرار بود به هیچ‌یک از نهادهای سیاسی مملکت وابسته نباشد و مستقل از تمام احزاب باشد.

شما جزو گروه اولی بودید که درصدد سازمان‌دهی به سپاه پاسداران وارد این تشکیلات شدید و باز جزو اولین گروهی بودید که از این سمت و مسئولیت کناره‌گیری نمودید. ضمن آن‌که کناره‌گیربی خود را به عنوان اعتراض اعلام نموده و قرار بر این بود که در اسرع وقت دلیل کناره‌گیری خود را به اطلاع عموم برسانید. از طرفی مسئله سپاه پاسداران، به‌ظاهر یکی دیگر از صحنه‌های برخورد و رقابت قدرت‌ها شده و شاید که از یک فرماندهی واقعی نیز بی‌بهره مانده است.

مدینه گفتی و کردی کبابم. من بعد از کناره‌گیری از سپاه قرار بر این بود که دلایل را شرح دهم که به مختصری از آن اکتفا کردم. اندکی با تو بگفتم غم دل، ترسیدم که دل‌آزرده شوی ورنه سخن بسیار است. بچه‌های سپاه هم تحریک شدند و نزد امام رفتند و مرا از امام خواستند... رابطه امام با بچه‌های سپاه همان روابط پدر و فرزندی است و آن‌ها گمان کردند که پس از مطالبی که امام فرمودند من مجددا به سپاه باز خواهم گشت، ولی من دیدم که قادر به این کار نیستم و دلایلم را خدمت امام عرض کردم. دلایلی کلی من این بود که من دیدم ما یا باید سپاه را آن‌گونه که امام می‌گوید بسازیم، یا این‌که سپاه هم یک جریانی باشد که از کنارش بهره‌برداری شود. و من متاسفانه دست‌هایی را در داخل سپاه دیدم که دست به اعمالی خلاف آیین‌نامه داخلی سپاه می‌زنند. سپاه قرار بود به هیچ‌یک از نهادهای سیاسی مملکت وابسته نباشد و مستقل از تمام احزاب باشد و حتی با کمال صراحت در آئین‌نامه قید شده بود که اگر شخص وابسته‌ای بخواهد وارد سپاه شود باید منهای وابستگی‌اش از کلیه مقررات داخلی سپاه اطلاعت کند ولی متاسفانه سپاه وابسته شد.

صریحا بفرمایید که به کدام حزب سیاسی وابسته شد؟ (در این‌جا آقای لاهوتی به جای جواب، لبخند پرمعنایی را تحویل دادند که این بار می‌بایست از ایشان دلیل خنده مورد سوال قرار می‌گرفت)

دلیل خنده من فقط شدت وضوح سوال شماست. و درحقیقت جوابش مثل روز روشن است. به هر حال ما شش ماه صبر کردیم که شاید بتوانیم سپاه را از این وابستگی نجات دهیم چراکه من نمی‌توانستم شاهد آن باشم که سپاه تبدیل به یک سپر گوشتی شود. من نمی‌توانستم ببینم که سپاه در آینده به نوعی پاسبان آریامهری و ژاندارم آریامهری تغییر یابد.

اگر ما می‌توانیم سپاه را همان شکلی که امام گفته بود ترسیم کنیم، سپاه ارگان بسیار خوبی می‌شد و فعلا مفهوم «بسیار خوب شد» برای جامعه ما کمی هضمش مشکل است. ولی اگر در آینده از مسائلی که وجود دارد جلوگیری به عمل نیاید سپاه همان سپر گوشتی و پاسبان آریامهری خواهد شد. مگر آن‌که طبق گفته امام، نود درصد با ایمان و عقیده‌اش و تنها ده درصد هم با تفنگش پاسداری کند. و من هم در زمانی که مسئولیت مستقیم در سپاه داشتم و هم در زمان حال می‌دانم که چگونه خلاف می‌شود. آن‌هایی که در سنگرها می‌جنگند و شهید می‌شوند، یک حسابی دارند و آن‌هایی که تن به عافیت‌طلبی داده و با ماسک سپاهی تخلف می‌کنند، آن‌ها نیز حساب جداگانه‌ای دارند.

با تمام این اوصاف مسئله فرماندهی کنونی سپاه پاسداران را چگونه توصیف می‌کنید؟

همه مشکلات در فرماندهی خلاصه می‌شد و بیشترین وابستگی را همان فرماندهان داشتند تا وقتی که فرماندهی کل قوا را به آقای بنی‌صدر دادند و از آن تاریخ هم مدتی آقای دودوزانی و سپس آقای ابوشریف فرمانده سپاه بودند بدین ترتیب حالا سپاه بی‌فرمانده نیست ولی سردمداران سپاه حالت عدم تمکین از فرمانده را دارند. به هر حال من در شش ماهه دوم دیدم که مسائل از طریق بالا! می‌گردد و به همین لحاظ صلاح را در کناره‌گیری خود دیدم و شاید که تا این لحظه نیز همه دلایل کناره‌گیری‌ام را به طور پراکنده اعلام کرده باشم.

به نظر شما در حال حاضر سپاه پاسداران باید از چه کسی به عنوان فرمانده تمکین کند؟

این تمکین باید از شخص رئیس‌جمهور باشد ولی متاسفانه که پیروی از آقای بنی‌صدر به مذاق‌شان سازگار نیست، زیر بار قبول این امر نرفته‌اند و البته آن‌ها نمی‌دانند که عدم تمکین یک تشکیلات نظامی از فرمانده‌اش، چه فاجعه‌ایست. البته مجددا این توضیح را باید بدهم که ایراد من به آن سپاهی نیست که در سنگر هستند، بلکه منظورم فرماندهان آنان است.

البته من متهم هستم که یک مقداری از آقای بنی‌صدر طرفداری می‌کنم ولی من درحقیقت از حق و قانون طرفداری می‌کنم... از طرفی من تضعیف سپاه را هم صحیح نمی‌دانم.

اطلاع دارید در روزهای کشف توطئه اخیر در خوزستان، مهندس غرضی استاندار این استان پس از دستگیری فرماندهان توطئه‌گر و مشکوک ارتش، فرماندهان سپاه پاسداران منطقه را جانشین فرماندهان دستگیرشده ارتش آن منطقه نمود. رئیس‌جمهور نیز طی یک مصاحبه تلویزیونی نسبت به این عمل ایشان شدیدا اعتراض نمود. آیا به نظر شما این امر از جانب استاندار خوزستان تعدی از قانون بوده و یا می‌توان آن را در حیطه اختیارات ایشان، خصوصا در چنین مورد حساس و اضطراری فرض نمود؟

من با تمام علاقه‌ای که به استاندار خوزستان دارم، در این مورد با آقای رئیس‌جمهور هم‌عقیده هستم. زیرا بحث بر این نیست که آیا سپاهی می‌تواند فرماندهی قسمتی از ارتش را به عهده بگیرد یا خیر، بحث بر این است که آیا باید فرمانده کل قوا چنین تصمیم را اتخاذ نماید یا این‌که یک استاندار می‌تواند همه این کارها را انجام دهد؟

و من با صراحت می‌گویم که بعضی از استاندارها اصولا شایستگی مقام استانداری را ندارند. البته استاندار خوزستان یک حالت استثنایی دارد چراکه او فردی است مبارز، باسواد و ایدئولوگ. ولی این عملش حتی اگر باعث نجات یک لشکر یا ارتش و حتی یک مملکت هم شده باشد، معذلک عمل صمیمی نبوده است.

البته من متهم هستم که یک مقداری از آقای بنی‌صدر طرفداری می‌کنم ولی من درحقیقت از حق و قانون طرفداری می‌کنم و در این مورد هم حق را به آقای بنی‌صدر می‌دهم و ایشان هم حق ندارد از این حق خود صرف‌نظر کند چراکه این انصراف نوعی مسامحه خواهد بود و در آینده باید جواب‌گوی تاریخ باشد.

از طرفی من تضعیف سپاه را هم صحیح نمی‌دانم. به هر حال انتظار من این است که شما این مسئله را به‌وضوح منعکس کنید که عده‌ای از افراد سپاهی هستند که در سنگرها جان می‌دهند و آن‌ها حساب جداگانه دارند. یک عده هم در شهرها و مراکز مشغول تقسیم اراضی کشاورزی و بازداشت هستند و در این‌ها خلاف قانون بسیار مشاهده می‌شود و این‌ها هستند که فاجعه‌آفرین خواهند بود. این‌ها کسانی هستند که به جای این‌که ده درصد با تفنگ‌شان کار کنند، نود و نه درصد اتکای‌شان به ژ -۳ است. در حالی که سپاه پاسداران به معنای حقیقی کلمه، یعنی فداکارترین فرد در مملکت به منظور حفظ انقلاب و چنین افرادی را چرا و چگونه می‌توان تضعیف نمود؟

در مورد شایعه‌ای که مبنی بر ادغام یا انحلال ارگان‌های نظیر جهاد سازندگی و بنیاد مستضعفان بر سر زبان‌هاست، نظر خود را بیان کنید.

من با اطلاع کمی که از این دو ارگان دارم، می‌دانم که این‌ها برخلاف کارهای‌شان، اسم‌هایشان بسیار بزرگ است! کلماتی نظیر «جهاد» و «سازندگی» می‌تواند شکل‌دهنده معانی بسیار عمیق و بسیطی باشد اما شما فقط به یک مثال که خواهم گفت توجه کنید. جریان مربوط به چند شب قبل است که پدری از دخترش می‌خواست که فردا به کمک مادرش کاری را در منزل سر و صورت دهد و دختر جواب داده و اظهار کرد که «من می‌خواهم فردا بروم جهاد سازندگی اطراف کن، گندم بچینم!» پس یک وقت جهاد سازندگی این معنا را دارد که تلویزیون بیاید از چند جوان که هر کدام در دست‌شان خوشه‌ای از گندم است و سرود می‌خوانند فیلمی تهیه کند! یک وقت هم جهاد سازندگی این معنا را دارد که جمعیتی تصمیم بگیرند تا در راه «سازندگی» جهاد کنند. اگر این معنای عام و تمام کلمه را منظور کنیم، اسمی است بسیار بزرگ و در حال حاضر بسیار بی‌مسما!

بنیاد مستضعفین هم که امام فرمود «شنیده‌ام بنیاد مستضعفین به بنیاد مستکبرین تبدیل شده». و متاسفانه هم همین‌طور شد و فقط خدا کند که حداقل آن‌هایی که از طرف امام مامور بررسی این مسئله شده‌اند، خودشان در این اقیانوس مستکبرین غرق نشوند! به هر حال آن‌چه مسلم است بسیاری از اسامی در این انقلاب دلربایی می‌کنند ولی عمل‌شان خیر! البته این منظور نیست که این‌ها هیچ‌کدام، هیچ کاری نکرده‌اند و از طرفی مردم می‌توانند خود، ماهیت بنیاد مستضعفین و مستکبرین را تشخیص دهند. فقط مسئله‌ای که باید روشن شود این است که این قبیل ارگان‌ها به اندازه‌ای که باید مفید باشند، مفید بوده‌اند یا خیر؟

گمان می‌کنم که اولین نماینده‌ای باشم که عطای مجلس را به لقایش می‌بخشد.

... شما یک بار عنوان کرده بودید که کناره‌گیری خود را از صحنه سیاست به عنوان یک اعتراض انجام داده‌اید حال ورود مجدد شما را به صحنه سیاست، باید مدیون مثمر بودن حرکت اول‌تان فرض نمود یا این‌که تشخیص به بی‌ثمر بودن آن شما را وادار به یک تجربه عملی دیگر نموده است؟

اگر ورود مجدد من را از زمانی که به مقام «امام جمعه» رشت منصوب شدم فرض کنید که به امر امام بوده و ربطی به اراده من نداشته. ولی از آن‌جایی که دست به استعفای من بسیار خوب است، من از کس دیگری خواهش کرده‌ام که به جای من در رشت نمازهای جمعه را اداره کند و این‌طور هم که مسائل در مجلس پیش می‌رود گمان می‌کنم که اولین نماینده‌ای که عطایش را به لقایش می‌بخشد من خواهم بود.

من خیال می‌کردم که در مجلس شورای اسلامی بتوانیم منشأ اثر مثبتی باشیم ولی هر لحظه‌ای که احساس کنم که وجودم مثل وجود اواخرم در سپاه خواهد بود همان روز از مجلس هم خداحافظی خواهم کرد.

هنوز سیستم مردسالاری در جامعه ما حکم‌فرماست

با توجه به حضور تنها دو نماینده زن در مجلس، احتمال نمی‌دهید که مسائل زنان در این مجلس نیز نادیده گرفته شود؟

البته حق مطلب همان بود که امام گفت و گرچه او هرگز غلو نمی‌کند ولی کلماتش را اکثرا درست هضم نمی‌کنیم و بعدها می‌فهمیم که نفهمیده بودیم!

امام گفته که این انقلاب مدیون حرکت خانم‌هاست و در جامعه‌ای که پیروزی‌اش مدیون گروه همین خانم‌هاست، آیا خود این‌ها این معنا را درک کرده‌اند؟ آیا در این انقلاب به جایی رسیده و یا خود را به جایی رسانده‌اند؟ در جایی که مقامش به حدی می‌رسد که امام می‌گوید اگر زنی قصد شرکت در تظاهرات را داشت، شوهرش اجازه منع شرکت زن را ندارد و پدر اجازه منع شرکت دختر را ندارد.

اما حضور تنها دو زن نماینده در مجلس بیشتر به این دلیل است که هنوز سیستم مردسالاری در جامعه ما حکم‌فرماست.

به دکتر شریعتی چه در زمان حیاتش و چه حالا خیلی ظلم شده است

به عنوان آخرین سوال، آیا احساس نمی‌کنید که گروه‌هایی به عمد می‌خواهند پل ارتباطی خاصی بین شریعتی و مطهری زده و هریک از آنان به دلیل منافع خاص خود برای بزرگداشت یکی از این دو، دیگری را تخطئه می‌کند و باعث پیدایش یک جریان کاذب و انحرافی شده‌اند؟

حقیقت این است که به دکتر شریعتی چه در زمان حیاتش و چه حالا خیلی ظلم شده است و من با این نکته موافقم که از وجود این دو نفر برای بسیاری مقاصد ناسالم سوءاستفاده می‌شود.

۲۵۹

کد خبر 2096340

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین