هوش مصنوعی مترجمان را خانه نشین می کند / مدرنیته ایرانی نوعی جنبش ترجمه بود / برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر ایران در علوم انسانی اغلب مترجم بوده‌اند

اکبرزاده معتقد است فرایند مدرنیته ایرانی اساساً نوعی جنبش ترجمه در تمام سطوح بود و فکر می‌کنم همچنان تا حدی هست. برگرداندن دانش عموماً غربی در حوزه‌های مختلف باعث شکل‌گیری گفتمان‌های مختلفی شد که به‌صورت مشخص در علوم انسانی تا جایی پیش رفت که برخی را نگران این رویه کرد.

 به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، الهه شمس در مقدمه گفت و گویش با فرهاد اکبرزاده در بخش اندیشه نوشت: «دهه‌هاست که مترجمان ایرانی نقش مهمی در انتقال دانش و آگاهی ایفا کرده‌اند و گاه حتی مسیر فکری و فرهنگی کشور را به سمت تازه‌ای سوق داده‌اند. این نقش تا حدی پررنگ بوده که برخی از مترجمان همانند متفکران بزرگ عرصه علم و اندیشه ستوده شده‌اند. اما آیا هنوز هم ترجمه در ایران همان اقتدار را دارد یا دوران جدید، همراه با هوش مصنوعی و دگرگونی‌های اجتماعی، جایگاه مترجمان را دستخوش تغییر کرده است؟ در این زمینه به سراغ فرهاد اکبرزاده، مترجم، ویراستار و صاحب‌نظر، رفته‌ایم تا نظرات او را جویا شویم.»

هوش مصنوعی مترجمان را خانه نشین می کند / مدرنیته ایرانی نوعی جنبش ترجمه بود / برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر ایران در علوم انسانی اغلب مترجم بوده‌اند
فرهاد اکبرزاده مترجم 

نخست بفرمایید اصولاً نگاه‌تان به ترجمه چیست و چه تعریفی از ترجمه دارید؟

خب، در سطحی کلی و بنیادی فکر کردن هم برای من نوعی ترجمه است، ترجمه‌ی امور ناآشنا به امور آشنا. همین را هم می‌توان در دل مفهوم استعاره دید، مثلاً فهم ذهن به صورت یک ساعت یا رایانه، که دقیق یا سریع کار می‌کند، خودش نوعی برگرداندن است. به عبارتی، ما غرابت جهان را به بدن ترجمه کردیم. و با بدن شروع کردیم به فهمیدن، مثلاً در ابتدا جهان تقسیم شد به دو بخش چیزی‌هایی که می‌توانستیم بخوریم و چیزهایی که نمی‌توانستیم، جاهایی که می‌توانستیم در آن پناه بگیریم و جاهایی که نمی‌توانستیم. ما خانه را به‌عنوان اصلی‌ترین سازه بشری از روی همین فهم ساختیم. و بعد با خانه بیرون و درون معنا گرفت و فهمیدیم چه چیز مال من است و چه چیز مال من نیست، و همین‌طور با خانه کمبود و وفور (اقتصاد) را فهمیدیم و شروع کردیم به محوطه‌سازی جهان از طریق گسترش خانه‌ها. شاید اصلاً بتوان گفت کل فرایند «اهلی‌سازی» یا همان «به‌خانه آوردن» نوعی تلاش مستمر بود برای ترجمه‌ی جهان طبیعی از چیزی غریب، وحشی و ترسناک به چیزی آشنا، اهلی و رام.

از این تعریف کلی که بگذریم، ترجمه به‌عنوان یک شغل به شخصه برای من فرصتی بوده برای امرار معاش و زندگی در سایه‌ی سرکردن با کلمات. امکانی که به‌عنوان نویسنده و منتقد باعث می‌شد متونی را که نیاز و علاقه دارم انتخاب کنم و برای درک بهتر به فارسی برگردانم تا با این کار هم‌زمان هم متنی را بخوانم که دوست دارم و هم کاری داشته باشم به‌عنوان شغل، و هم به‌واسطه متون انتقادی که انتخاب می‌کنم پاسخی بدهم به نوعی نیاز ذهنی برای درک بهتر موضوعات.

به نظر شما نقش و تاثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟

فرایند مدرنیته ایرانی اساساً نوعی جنبش ترجمه در تمام سطوح بود و فکر می‌کنم همچنان تا حدی هست. برگرداندن دانش عموماً غربی در حوزه‌های مختلف باعث شکل‌گیری گفتمان‌های مختلفی شد که به‌صورت مشخص در علوم انسانی تا جایی پیش رفت که برخی را نگران این رویه کرد. مثلاً همین مفهوم «غرب‌زدگی» که هم حاکی نوعی بازگشت «ارتجاعی» بود و هم به درستی روی نوعی حس «خودتحقیری» و «خود رعیت‌پنداری» انگشت می‌گذاشت از دل همین وضعیت ترجمه همه چیز غربی به همه چیز وطنی بیرون آمد. خلاصه، مترجمان ایرانی با ترجمه ادبیات جهان سبک زندگی، شکل اندیشیدن و اصولاً تمام ارکان زندگی فارسی زبان‌ها را به درجات مختلف دگرگون کردند.

آیا می‌توان دوران کنونی را یک عصر ترجمه خواند؟

بله همچنان می‌توان این‌طور گفت، هرچند روند ترجمه با فیلتر انتقادی روبرو شده و دیگر هر چیزی به سادگی پذیرفته نمی‌شود، یا امیدوارم این‌طور باشد. به هرحال اندیشه انتقادی، که خود از آورده‌های سیلاب ترجمه در ایران بود، این ایده را در دل خود دارد که هر چیزی را بدون سبک سنگین‌کردن و بدون نگاه انتقادی نپذیریم و خود همین ایده ترجمه علم یا متون علوم انسانی را در جاهایی با نقدهای جدی در مورد ضرورت و چرایی روبرو کرد. مثلاً، یکی از ایده‌هایی که در مقابل ترجمه بی‌پروای فکر غربی در حوزه علوم سیاسی ایستاد نظریه ایرانشهری بود. این نظریه در ساده‌ترین تعریف معتقد به نوعی اندیشه ایرانی است که در طول سده‌ها و هزاره‌ها در فرهنگ ایرانی ایجاد شده. حرفم تایید یا رد آن نیست. حرفم این است که گویی آن روند ترجمه همه جانبه غرب به شرق که مثلاً «مطالعات پسااستعماری» آن را نوعی فاز پسااستعماری می‌بیند در سال‌های اخیر دچار بازنگری‌های جدی شده، که اگر کمی گسترده‌تر آن را ببینیم شبیه بازنگری در نفسِ مدرنیته به‌عنوان نوعی فرایند رهایی بخش است.

آیا با این دیدگاه ‎ موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شده‌اند یا دست کم نقش و جایگاه آنها را گرفته‌اند؟

بی‌تردید می‌توان فیگور مترجم را از فیگورهای اصلی دو سه قرن اخیر زندگی ایرانی دانست. مثلاً همین که نام مترجم را همراه نویسنده روی جلد کتاب می‌آوریم حاکی از همین اهمیت است. شاید بتوان گفت برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر ما در علوم انسانی اغلب مترجمانی کار بلد بوده‌اند و اغلب معرفِ اندیشمندان برجسته غربی. بزرگانی چون مرحوم ادیب سلطانی، محسن جهانگیری، شرف الدین خراسانی، سید جواد طباطبایی، عبدالکریم رشیدیان یا مراد فرهادپور و…

هوش مصنوعی مترجمان را خانه نشین می کند / مدرنیته ایرانی نوعی جنبش ترجمه بود / برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر ایران در علوم انسانی اغلب مترجم بوده‌اند
محمد علی فروغی

 آیا فکر نمی‌کنید برخی در اهمیت و تاثیر مترجمان اغراق می‌کنند؟

شاید این‌طور باشد. اما چیزی که هست ما اغلب شاهد ترکیب نقشِ مترجم با مدرس، منتقد، نویسنده و سیاست‌مدار هم هستیم. همان‌طورکه در بالا اشاره کردم بیشتر متفکران بزرگ دست‌کم صد سال اخیر دستی در ترجمه داشته‌اند. مثلاً افرادی مثل مرحوم علی اصغر حکمت یا محمد علی فروغی، جدا از نقش فرهنگی و سیاسی موثرشان در شکل‌دادن به نظام آموزش عالی مدرن در ایران، دستی هم در ترجمه داشتند. پس به‌طور کلی می‌توان گفت فیگور مترجم در اغلب موارد در سده اخیر با فیگور آدم باسواد گره خورده که دلایل تاریخی و خاص خود را دارد.

جایگاه واقعی یا حقیقی و بجای مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟

من فکر می‌کنم مترجم در فارسی جایگاه خوبی داشته که به بخشی از آن در بالا اشاره کردم. اما این نقش با در دسترس قرارگرفتن منابع اصلی و بالا رفتن سطح زبان‌دانی عمومیِ خوانندگان و از آن مهمتر کمک‌گرفتن از ابزارهایی ترجمه‌ی مبتنی بر اینترنت رفته رفته کم‌رنگ‌تر شده. نشانه‌های این کم رنگ شدن نقش مترجم را می‌توان در افزایش کلاس‌های دایر در موسسات فرهنگی موازی دید، که در آن مترجمان به تدریس منابع یا فیگورهایی می‌پردازند که کتاب یا کتاب‌هایی از آن ترجمه کرده‌اند. و از قضا، اغلب در معرفی دوره‌های‌شان به‌عنوان پژوهش‌گر برمی‌خوریم، که خب اشکالی هم ندارد و چیز بدی هم نیست. اما نشانی از نوعی فرسایش جایگاه نمادین مترجم و به همین نسبت وضعیت اقتصادی اوست.

برخی معتقدند که به علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟

نه سر نیامده، وارد فاز دیگری شده. هنوز هم نمی‌توان بعضی از متون را به صورت ماشینی ترجمه کرد و فکر نمی‌کنم در نهایت بشود. به‌خصوص در جاهایی که مفهوم‌پردازی تازه‌ای از وضعیت وجود دارد و به همین نسبت نیاز به ساخت یا بازاندیشی معناها و معادل‌ها هست. اصلاً مگر تاریخ فلسفه به‌طور کلی چیزی جز همین بازاندیشی مدام در معنای کلمات و مفاهیم بوده. چیزی که سر می‌آید احتمالاً نگاه به ترجمه به‌عنوان یک شغل است. که خوب این هم چیزی نیست که مثلاً برای جراح قلب، راننده لیفتراک یا چه می‌دانم اغلب مشاغل مبتنی بر تخصص پیش نیاید. برای نمونه، چند دهه‌ی قبل حروف‌چینی یک شغل مهم بود با دقت، تخصص و حقوق قابل توجه. اما حالا چنین شغلی به‌خاطر تغییر در تکنولوژی چاپ دیگر وجود ندارد. این را می‌توان در مورد هر شغل دیگری هم گفت.

تاثیر پیشرفت ‎ های هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمی‌کنید که مترجمان در حال حذف شدن هستند؟

بله، این اتفاق در حال رخ‌دادن است. مثل خیلی از عرصه‌ها که ماشین جای انسان را گرفت. اما با هوش مصنوعی این روند سرعت صد چندان خواهد گرفت. این موضوع گریبان‌گیر بسیاری از مشاغل حرفه‌ای خواهد شد. بی‌تردید ترجمه ماشینی حتی در حد گوگل ترنسلیت هم در سال‌های اخیر رشد چشمگیری کرده و با این‌که همچنان اشتباهات فاحش و گاه خنده‌داری می‌کند، اما به هیچ وجه نمی‌توان پیشرفت و بهبود روز به روزش را نادیده گرفت.

آینده وضعیت ترجمه و مترجمان در ایران را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟

راستش وضعیت ترجمه به‌عنوان یک شغل در ایران همین حالا هم چندان مساعد نیست و فکر می‌کنم روز به روز هم بدتر شود. و عمده‌ی این حال بد هم به خاطر بحران اقتصادی است که بر قدرت خرید اثر می‌گذارد. و بدتر از آن چشم‌اندازی است که هوش مصنوعی برای آینده مترجمی ترسیم کرده. به شخصه چندان به این شغل خوشبین نیستم و نمی‌دانم در نهایت چه خواهد شد.

هوش مصنوعی مترجمان را خانه نشین می کند / مدرنیته ایرانی نوعی جنبش ترجمه بود / برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر ایران در علوم انسانی اغلب مترجم بوده‌اند

در پایان بفرمایید خود شما در حوزه ترجمه چگونه عمل می‌کنید؟ بر چه مبنایی آثاری را برای ترجمه انتخاب می‌کنید و چه رسالت و وظیفه‌ای برای خودتان به عنوان مترجم قائل هستید؟

من معمولاً کتاب را خودم انتخاب می‌کنم و خود همین یعنی کتابی که ترجمه و منتشر می‌شود براساس خواست و مواضع فکری من است. اوایل فکر می‌کردم بهتر است که بیشتر کتاب‌های دستِ اول فیلسوف‌هایِ به اصطلاح رادیکال مورد علاقه‌ام را ترجمه کنم. اما بعدها، بعد از کتاب «فوکو و ادبیات داستانی»، متوجه شدم که کتاب‌های تشریحی که نویسندگان آن مثل یک معلم خوب مسائل را توضیح می‌دهند خیلی می‌توانند مفید باشند. برای همین دیگر آن وسواس کتابِ دستِ اولِ فیلسوفِ رادیکال را کنار گذاشتم و رفته رفته به سمت کتاب‌هایی رفتم که این ویژگی را داشتند. نمی‌دانم به‌خاطر بالا رفتن سن است یا چیز دیگر. به هرحال بیشتر ترجیح می‌دهم کتاب‌هایی را ترجمه کنم که پرسش‌های درستی مطرح می‌کنند و به این‌جا و اکنون ما مربوط‌ترند. شاید به همین دلیل هم هست که رفته رفته علاقه‌ام از نظریه انتقادی هنر به سمت اقتصادسیاسی و بعد به سمت مسائل ژئوپولتیک گردش کرد.

216216

کد خبر 2104134

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار