به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین الهام عبادتی در مقدمه متن گفت و گوی خود با وحید اسلامزاده که در ایبنا منتشر شده نوشت: بحران اقلیمی دیگر صرفاً یک مسئله علمی یا زیستمحیطی نیست؛ بلکه به موضوعی عمیقاً سیاسی، اقتصادی و اخلاقی بدل شده است. در جهان امروز، پرسش از این که چه کسانی بیشترین سهم را در تخریب زمین دارند و چه کسانی بیشترین آسیب را متحمل میشوند، ما را ناگزیر به مفهومی میرساند که سالهاست در ادبیات محیطزیست و علوم اجتماعی جایگاهی محوری یافته: عدالت زیستمحیطی.
نائومی کلاین در کتاب پر سر و صدای خود «آخرین فرصت برای تغییر» با بیانی تند و روزنامهنگارانه به همین پرسشها پرداخته و نشان داده است که چگونه نئولیبرالیسم و ذهنیت استخراجگرایانه، نه فقط اقتصاد بلکه آینده سیاره را گروگان گرفتهاند. او بر این باور است که رهایی از بحران اقلیمی تنها با بسیج اجتماعی، عشق به مکان و بازتعریف رابطه ما با طبیعت ممکن خواهد بود؛ روایتی که هم الهامبخش بسیاری از فعالان زیستمحیطی بوده و هم منتقدان جدی در محافل دانشگاهی برانگیخته است. در چنین فضایی، ترجمه کتاب «عدالت زیستمحیطی» به فارسی فرصتی فراهم کرده تا نسبت میان اندیشههای کلاین و مباحث گستردهتر عدالت، قدرت و مسئولیت در قبال محیطزیست مورد بازاندیشی قرار گیرد. وحید اسلامزاده پژوهشگر و مترجم آثاری چون فقر فلسفه، انسان تک ساحتی و … به نقد و بررسی این کتاب پرداخته است. آنچه پیشِرو دارید، گفتوگویی است درباره نقاط قوت و ضعف روایت کلاین، نسبت آن با نظریههای عدالت زیستمحیطی، و پرسش اساسیای که همچنان پابرجاست: چگونه میتوان از دل نظامهای سیاسی-اقتصادی موجود، جنبشی جهانی برای نجات زمین و تحقق عدالت برپا کرد؟
****

کتاب آخرین فرصت برای تغییر با وجود استقبال گسترده فعالان محیطزیست، از سوی برخی منتقدان سادهانگارانه توصیف شده است. شما بهعنوان مترجم «عدالت زیستمحیطی»، فکر میکنید چگونه میتوان بین دو نگاهِ «سادهسازی برای جلب توجه عمومی» و «تحلیل عمیق دانشگاهی» در حوزه بحران اقلیمی تعادل برقرار کرد؟
کتابهای محبوب روزنامهنگاران به ندرت در مجلات دانشگاهی مورد نقد و بررسی قرار میگیرند، اما کتاب نائومی کلاین در مورد تغییرات آب و هوایی، «آخرین فرصت برای تغییر»، به وضوح شایسته یک استثنا است. اهمیت فراگیر تغییرات اقلیمی، توجه تمامی اعضای هیئت علمی و دانشجویان رشتههای مطالعات و علوم محیطی را میطلبد، حتی اگر در مسائل اقلیمی تخصص نداشته باشند. علاوه بر این، این کتاب مورد استقبال فوقالعاده بسیاری از فعالان محیطزیست قرار گرفته است، به این معنی که پیام آن به بسیاری از دانشجویان ما رسیده است.
با این وجود، این کتابِ بهخوبی نوشتهشده، مشکلاتی را برای منتقد ایجاد میکند. توصیف سادهای از استدلال آن میتواند به شرح زیر باشد: «مسئولیت تغییرات اقلیمی بر عهده سرمایهداران رادیکال - نئولیبرالها - است که مقررات را محکوم میکنند و «مناطق آزاد تجاری» ایجاد کرده تا توانایی شهروندان عادی را برای تغییر اقتصاد انرژی جهان پایمال کنند. شورش مسالمتآمیز شهروندان، راهحل پایان دادن به سلطه نئولیبرالها است، و بسیاری از عملیاتهای موفق، نویدبخش این امر هستند.»
بله، البته کتابی که ۵۶۶ صفحه دارد، مثالهای زیاد و انبوهی از جزئیات هم دارد، اما پاراگراف بالا جوهره آن را بیان میکند.علیرغم شکست کتاب «آخرین فرصت برای تغییر» (از این به بعد با عنوان «تغییرات» یاد می کنم) در پوشش کامل مباحث مربوط به تغییرات اقلیمی، این کتاب سوالات مهمی را در مورد چالشهای یافتن راهحلهای قابل قبول مطرح میکند. اگر راهحلها دم دست بودند، تغییرات توجه کمی را برمیانگیزاند. اما مسئله این است که اینطور نیست. این کتاب، مسائل اساسی را مطرح میکند.
کلاین در کتابش دو مفهوم بنیادین را برجسته میکند: «نئولیبرالیسم» بهعنوان ساختاری بازدارنده برای مقابله با تغییرات اقلیمی و «استخراجگرایی» بهعنوان ذهنیتی ریشهدار در همه دولتها و جوامع مدرن. از نگاه شما، این دو مفهوم چه نسبتی با مباحث عدالت زیستمحیطی دارند و آیا میتوان راهحلی برای بحران اقلیمی تصور کرد که از دل همین نظامهای وابسته به استخراج و مصرف بیرون بیاید؟
روزنامهنگاری تحقیقی که ژانر کلاین است، معمولاً نظریههای پشت روایت خود را به روشنی توضیح نمیدهد. با این وجود، کتاب «تغییرات» بر دو گزاره ایدئولوژیک استوار است که هر دو تا حدودی توضیح داده شدهاند و برای درک دستاوردهای کتاب ضروری هستند. اول، کلاین به طور مفصل استدلال میکند که یافتن راهحلهایی برای تغییرات اقلیمی در چارچوب یک فلسفه سیاسی-اقتصادی نئولیبرال امکانپذیر نبوده و رخ نخواهد داد. دوم، او استدلال میکند که فلسفهی «استخراجگرایی» در تمام دولتهای مدرن نفوذ کرده و تفکر در مورد توسعهی اقتصادی را هدایت میکند.
در ادبیات عدالت زیستمحیطی امروزی، نئولیبرالیسم عموماً به عنوان یک کلمه تحقیرآمیز بیان میشود که توسط چپها برای انتقاد از راستها به کار میرود. کلاین از این اصطلاح برای اشاره به اقتصاد ناعادلانه و غیرمنصفانهای استفاده میکند که جامعه بشری و زمین را نابود خواهد کرد. او در جاهای مختلف، تلویحاً نئولیبرالیسم را اینگونه تعریف میکند: کاهش مالیات، تجارت آزاد، خصوصیسازی شرکتهای دولتی (۳۹)؛ مخالف برنامهریزی مرکزی و ضدکمونیسم (۴۳)؛ خصوصیسازی کالاهای عمومی، مقرراتزدایی از کسبوکار، هزینههای پایین دولت (۷۲-۷۳)؛ تجارت آزاد جهانی (۸۰)؛ مجوز دزدی (۱۵۴)؛ و انکار و مسدود کردن هرگونه تلاش برای مقابله با تغییرات اقلیمی (۱۵۸).
از این رو، اولین ارزیابی از کتاب «تغییرات»؛ اگر تا به حال نام نئولیبرالیسم را نشنیدهاید یا نمیدانید به چه معناست، به سرعت متوجه میشوید که کلاین این فلسفهی حکومت را تقریباً به عنوان شر مطلق میبیند. اگر استفاده کلاین از این اصطلاح را بپذیرید، از انتقاد شدید او از نئولیبرالها به عنوان کسانی که مسئول اصلی سوق دادن جهان به سوی نابودی هستند، نگران نخواهید شد. اگر درک وسیعتری از خاستگاههای فلسفه نئولیبرال داشته باشید، یا اگر یک نئولیبرال باشید، به احتمال زیاد از خواندن کتاب «تغییرات» اجتناب خواهید کرد یا با انزجار آن را به گوشهای دیگر پرت خواهید کرد. تمامی این پاسخها گمراهکننده هستند، بنابراین اولین توصیه من این است که بدون تأمل بیشتر، استدلال کلاین را نپذیرید یا رد نکنید.

کلاین در کتابش راهحل نهایی را در «بسیج اجتماعی و عشق به مکان» میبیند و حتی مبارزه با سوختهای فسیلی را با جنبشهای بزرگی مثل الغای بردهداری مقایسه میکند. شما فکر میکنید این قیاس تاریخی تا چه اندازه برای مخاطب امروز قانعکننده است؟ و مهمتر اینکه، عدالت زیستمحیطی چگونه میتواند بهعنوان موتور چنین جنبش اجتماعی فراگیری عمل کند؟
اکنون میتوانیم به ارزیابی کاملتری از «تغییرات» بپردازیم. هر یک از سه بخش کتاب، بخشی از داستان را روایت میکند. بخش اول (۵ فصل) نظریه او را شرح میدهد که تغییرات اقلیمی همه چیز را در مورد اقتصاد و حکمرانی آن تغییر داده یا قطعاً باید تغییر دهد. فصل اول استدلال میکند که از دهه ۱۹۶۰، یک فلسفه سیاسی نئولیبرال قدرتمند بر دموکراسیهای غربی حاکم شده است. بگذارید بازار تصمیم بگیرد، از مقررات و مالیاتهای دولتی اجتناب کنید، مالکیت املاک و صنایع دولتی را به حداقل برسانید، نگران نابرابریها و بیعدالتیها نباشید، و روحیه کارآفرینی افرادی را که رشد اقتصادی و رفاه بیپایانی را برای جامعه ایجاد میکنند، گرامی بدارید: اینها قوانینی هستند که اکنون ما بر اساس آنها زندگی میکنیم و به عنوان یک بسته ارائه میشوند. کلاین سپس استدلال میکند (که دقیقاً یکی از قویترین نکات کتابش است)، ایدئولوگهای متعهد نئولیبرال به درستی تشخیص میدهند که پیشبینیهای فاجعه احتمالی ناشی از تغییرات اقلیمی، تهدیدی مرگبار برای کل دستور کار نئولیبرالیسم است. پذیرش تغییرات اقلیمی به عنوان یک مشکل، تقریباً به ناچار به تنظیم مقررات دولتی در مورد انتشار کربن و از این رو به پایان نئولیبرالیسم منجر میشود.
فصل دوم به تفصیل به خطراتی که تغییرات اقلیمی برای نئولیبرالها ایجاد میکند، میپردازد. به طور خاص، «تغییرات» به توافقنامههای تجارت آزاد و سازمان تجارت جهانی به عنوان دشمن مرگبار کسانی که تغییرات اقلیمی را کاهش میدهند، حمله میکند. کلاین استدلال میکند که شاید نگرانکنندهترین نکته برای نئولیبرالها، به رسمیت شناختن کاهش تغییرات اقلیمی به عنوان توزیع مجدد ثروت، یک امر منفور توسط آنهاست.
فصلهای ۳ و ۴ استدلال میکنند که دولت باید برای برنامهریزی فعالیتهای اقتصادی، نه گفتن به شرکتها و حتی تصاحب صنایعی مانند شرکتهای برق، وارد عمل شود. او به درستی استدلال میکند که کسانی که میخواهند تغییرات اقلیمی را کاهش دهند، همانطور که نئولیبرالها قبلاً آموختهاند باید یاد بگیرند که کاهش تغییرات اقلیمی به معنای حل مشکلات و پویایی سرمایهگذاری، به ویژه در زیرساختهای انرژی است. از نظر کلاین، چپگرایانی که خواهان عدالت اجتماعی هستند و طرفداران زیستمحیط که میخواهند تغییرات اقلیمی را کاهش دهند، باید با هم متحد شوند. نمونههای خوبی از آنچه باید انجام شود همین حالا هم وجود دارد، برای مثال، تلاش آلمان برای ساخت انرژیهای تجدیدپذیر. از نظر کلاین، مشکل در عدم انسجام کافی بین چپهای میانهرو (یعنی غیر نئولیبرالها) و عدم اقدام در مقیاسی به اندازه کافی بزرگ نهفته است.
فصل ۵ به بنبست استخراجگرایی میپردازد. این بخش از کتاب بیش از همه یادآور آثار کلاسیک «بهار خاموش» نوشتهی راشل کارسون (۱۹۶۲) و «مرگ طبیعت» نوشتهی کارولین مرچنت (۱۹۸۰) است. کلاین برای فرار از طبیعتِ خودسر، ما را به بیکن و موتورهای بخار جیمز وات بازمیگرداند که تولید را از نوسانات تأمین آب برای نیروی آب رها کردند، تغییری که این حس را برانگیخت که اقتصادها میتوانند بدون محدودیت رشد کنند. گذشته از این جزئیات که موتور زغالسنگی توماس نیوکامن واقعاً این دوره جدید را حدود ۶۰ سال زودتر از وات آغاز کرد، تغییراتی که با استفاده از زغالسنگ برای تولید گرما جهت ایجاد حرکت ایجاد شد، دوره جدیدی را برای زندگی بشر گشود، دورهای که ما هنوز در آن زندگی میکنیم و باید راه خروج از آن را بیابیم. کلاین نیز مانند کارسون از عصر نئاندرتالها در زیستشناسی و فلسفه میترسد، زمانی که تصور میشد طبیعت برای راحتی انسان وجود دارد… (۱۸۵).
بخش دوم، تفکر جادویی، خشم موجود در کتاب «تغییرات» را به بهترین شکل ممکن به نمایش میگذارد. کلاین در سه فصل، با زبانی ساده و صریح به ما میگوید که چه چیزی برای کاهش تغییرات اقلیمی مؤثر نخواهد بود.
فصل ششم ممکن است برخی از طرفداران و سازمانهای زیستمحیطی را ناراحت کند، زیرا او گروههای اصلی زیستمحیط را که بیش از حد به نئولیبرالیسم نزدیک شدند و در نتیجه برنامهها و یکپارچگی خود را به خطر انداختند، به باد انتقاد میگیرد. صندوق دفاع از زیستمحیط، سازمان حفاظت از طبیعت، فدراسیون ملی حیات وحش و شورای دفاع از منابع طبیعی، در کنار سایر نهادها، به ویژه از طریق ائتلاف زیستمحیطی صنعت برای ترویج قانون تغییرات اقلیمی که از سال ۲۰۰۷ آغاز میشود، مورد توجه ویژه قرار گرفتهاند. کلاین بهطور خاص از تلاشها برای راهاندازی برنامهی محدودیت انتشار کربن انتقاد میکند و آن را چیزی بیش از یک بهانهی سادهلوحانهی نئولیبرالی برای نگهداشتن همه چیز در بازارها با کمترین دخالت دولت ممکن نمیداند.
فصلهای ۷ و ۸ به ترتیب ایدههایی را که میلیاردرها و مهندسی زمین، هر کدام به نوبه خود میتوانند مفید باشند به باد انتقاد میگیرند. کلاین استدلال میکند که وقتی شرایط به نقطه حساسی برسد، میلیاردرها نمیتوانند هم به عنوان سرمایهدار در بازار و هم به عنوان متحدان مفید در کاهش تغییرات اقلیمی عمل کنند. او نام میبرد: ریچارد برانسون، جرمی گرانتهام، وارن بافت، تام استایر، مایکل بلومبرگ، بیل گیتس و تی. بون پیکنز احتمالاً همگی پوست کلفت هستند و به «تغییرات» اهمیتی نخواهند داد. استدلالهای او علیه مهندسی ژئوماتیک بر احتمال ضرر بیشتر از سود، همراه با کسانی که آن را به یک سرمایهگذاری تجاری تبدیل میکنند و در نتیجه دچار تضاد منافع غیرقابل تحمل میشوند، متمرکز است.
خلاصه اینکه، بخش دوم معتقد است سازمانهای بزرگ سبز، افراد ثروتمندی که جدیت تغییرات اقلیمی را پذیرفتهاند و مهندسی زمین، ما را نجات نخواهند داد. اما چه چیزی نجات خواهد داد؟ این مربوط به بخش سوم است، پنج فصلی که کلاین در آنها سرشار از خوشبینی است.
فصلهای ۹ تا ۱۲ به راحتی با یک موضوع اصلی مطابقت دارند: افرادی که عاشق مکان هستند میتوانند برای جلوگیری از استخراجکنندگان سازماندهی شوند، یاد بگیرند که پروژههای خوب (مثلاً انرژی تجدیدپذیر) را به روشهایی که برای جوامع قابل قبول است، تأمین مالی کنند، استدلال اخلاقی لازم را به مباحث مربوط به تغییرات اقلیمی تزریق کنند و از حقوق معاهداتی مردمان اولیه برای ادعای موفقیتآمیز قدرت بر استفاده از زمین بهره ببرند. بنابراین، در این چهار فصل، قلب پیشنهادات کلاین در مورد آنچه باید انجام شود، نهفته است. پاسخ به وضوح در بسیج افرادی است که عاشق مکان خود هستند و خواستار «عدالت زیستمحیطی» میباشند.
فصل ۱۳ به موضوع تا حدودی متفاوت اما همچنان مرتبط میپردازد و همچنین به فلسفه طبیعت ارائه شده در فصل ۵ اشاره میکند. کلاین با مثال زدن بارداری خودش، قویاً استدلال میکند که استخراجگرایی که او به عنوان زیربنای تغییرات اقلیمی میبیند، خطرات سمی را نیز برای جنین قبل از تولد ایجاد میکند. این فصل یادآوری قدرتمندی است که تمام بحثها در مورد تغییرات اقلیمی و سایر مشکلات زیستمحیطی، حقوق اساسی بشر برای زندگی و تولید مثل را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
کتاب با نتیجهگیریای به پایان میرسد که استدلالهای اصلی کتاب «تغییرات» را مرور میکند. از همه قدرتمندتر، این کتاب جنبشهای اجتماعی دیگری را که در سرنگونی دشمنان موفق بودهاند، بازگو میکند: جنبش حقوق مدنی، جنبش کارگری، جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و انتخاب سوسیالیستهای دموکرات. با عدالتی که این جنبشها ایجاد کردهاند، نخبگان اقتصادی مختلف متحمل ضررهای واقعی شدهاند، به همین دلیل آنها با این جنبشها مخالفت کردند. با این حال، کلاین بزرگترین جنبش اجتماعی را به عنوان نمونهی واقعیِ آنچه که در معرض خطر است، یعنی لغو بردهداری، مطرح می کند. این یک قیاسی گویا است، زیرا سوختهای فسیلی، مانند بردهداری، برای کسانی که از آنها استفاده میکنند مزایایی دارند، همانطور که بردهداری برای صاحبان برده چنین مزایایی داشت. همانند لغو، کاهش یا پایان دادن به استفاده از سوختهای فسیلی، شیوه زندگی را تهدید میکند. لغو [استفاده از] سوختهای فسیلی به یک فاجعه اخلاقی و اقتصادی نابخشودنی پایان داد، و لغو سوختهای فسیلی راه جلوگیری از یک فاجعه زیستمحیطی بالقوه است.
کلاین همزمان بهخاطر برجستهکردن نسبت تغییرات اقلیمی با عدالت و بازتوزیع ثروت تحسین میشود و هم بهخاطر محدودماندن تحلیلش به چند کشور غربی و تأکید افراطی بر «گناه نئولیبرالیسم» نقد میشود. به نظر شما، برای اینکه گفتمان عدالت زیستمحیطی واقعاً جهانی و کارآمد باشد، چه مؤلفههایی باید به آن افزوده شود تا از مرزهای غرب عبور کند و مورد پذیرش جوامع متنوعتری قرار بگیرد؟
کتاب «تغییرات» نقاط قوت واقعی دارد که من در کتابهای دیگر در مورد تغییرات اقلیمی و انرژی نیافتهام. دو مورد از قویترین آنها عبارتند از شناسایی او از (۱) مخالفت منطقی نئولیبرالهای محافظهکار با صحبت در مورد تغییرات اقلیمی، و (۲) ارتباط کاهش تغییرات اقلیمی با توزیع مجدد ثروت و قدرت، عدالت و بیعدالتی، و مسائل عمیق فلسفه طبیعت.
مخالفت محافظهکاران اغلب توسط محققان زیستمحیطی به ناآگاهی یا تمایل آنها به نادیده گرفتن علم اقلیم نسبت داده میشود. بنابراین، آموزش بیشتر در مورد علوم اقلیمی ممکن است سواد علمی منکران تغییرات اقلیمی را بهبود بخشد. آیا این کار را خواهد کرد؟ اگر کلاین درست میگوید، که من فکر میکنم درست میگوید، پاسخ منفی است. از نظر محافظهکاران، کاهش تغییرات اقلیمی کل چارچوب ایدئولوژیک آنها را که به افراد آزاد اجازه میدهد در مورد فناوری در بازارهای آزاد انتخاب کنند، برهم میزند. مطمئناً، اگر فاجعه غیرقابل انکار بود، نئولیبرالها ممکن بود آهنگ متفاوتی بنوازند، اما تغییرات تا به امروز ظریف، نامشخص، مورد مناقشه و قابل دوام هستند. محققان زیستمحیطی که از کاهش خطرات حمایت میکنند، باید با ایدئولوژی نئولیبرال کنار بیایند.
به همین ترتیب، کسانی که علم اقلیمشناسی را میپذیرند، باید بدانند که تغییرات اقلیمی فقط به معنای پذیرش علم و جستجوی راهحلهای علمی برای آن نیست. مسائل فلسفی و اخلاقی بسیار عمیق و قدرتمندی در تلاشها برای تغییر سیستمهای انرژی و کاهش تهدیدات تغییرات اقلیمی نهفته است. انتشارات هیئت بین دولتی تغییرات اقلیمی (IPCC) بررسیهای بسیار خوبی از متون علمی مرتبط، چه در علوم فیزیکی و چه در علوم اجتماعی، ارائه میدهد، اما کاهش موفقیتآمیز تغییرات اقلیمی باید با یک فلسفه اخلاقی و سیاسی قابل قبول نیز ترکیب شود تا در یک مبارزه سیاسی جهانی پیروز شود.
این دو دلیل به تنهایی خواندن کتاب «تغییرات» کلاین را توجیه میکنند. با این حال، این بدان معنا نیست که هر استدلالی که او مطرح میکند، وحی منزل است. برخی از نقاط ضعف شدید، به حق، باعث ایجاد نگرانی در میان خوانندگان میشود.
درباره این نقاط ضعفی که اشاره کردید توضیح دهید؟
بیایید با عنوان «آخرین فرصت برای تغییر» شروع کنیم. من فکر میکنم عنوان دقیقتر «باید همه چیز را تغییر داد» باشد. اگر واقعاً همه چیز از قبل تغییر کرده بود، پس چرا رأیدهندگان کانادایی در کشور زادگاه کلاین، دولتی را روی کار آوردند که تصمیم گرفته بود تغییرات اقلیمی اقتصاد کانادا را نابود کند؟ و چرا رأیدهندگان در ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ تصمیم گرفتند کنگرهای را منصوب کنند که در برابر پرداختن به تغییرات اقلیمی بیتفاوت باشد؟ اگر رهبر اکثریت سنای ایالات متحده بتواند پیشنهاد دهد که فرمانداران ایالتی طرح انرژی پاک رئیس جمهور را نادیده بگیرند، آیا واقعاً اوضاع تغییر کرده است؟ و چرا رأیدهندگان بریتانیایی اخیراً حزب محافظهکار را برای ۵ سال دیگر در قدرت قرار دادند؟ یک ناظر بیرونی ممکن است برتری نئولیبرالیسم را در جهان ببیند.
کتاب کلاین به طور مشروع بر حل چالشهای مربوط به کاهش تغییرات اقلیمی تمرکز دارد و بر این اساس، او در مورد علل تغییرات اقلیمی، سرعت تغییر آن یا ارتباط آن با اقتصاد انرژی و سایر جنبههای زندگی مدرن، اطلاعات کمی ارائه میدهد. ناعادلانه است که از او بخواهیم کتاب دیگری بنویسد، اما کاهش تغییرات اقلیمی به شدت به آنچه ما علل آن میدانیم و چگونگی تغییر انرژی بستگی دارد. کتاب او اگر حداقل کمی بیشتر در مورد این دو موضوع مرتبط صحبت میکرد، قدرت بیشتری پیدا میکرد.
با وجود این نقاط ضعف و دیگر نقاط ضعف کتاب «تغییرات»، این کتاب شایستهی جایگاهی در میان آثار پژوهشگران زیستمحیطی است. مطالعه دقیق این بخش توسط دانشجویان، چشمان آنها را به موضوعات مهمی که در بقیه متون مربوط به تغییرات اقلیمی نادیده گرفته شدهاند یا کمتر به آنها پرداخته شده است، باز میکند. کتاب کلاین سهم مهمی در حل مشکل زیستمحیطی مهم قرن بیست و یکم دارد.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما