اگر آلمان، فرانسه و بریتانیا هم‌زمان به‌سمت راست افراطی بروند چه می‌شود؟ / رشد جریان‌های گریز از مرکز در اتحادیه اروپا / از دست رفتن هویت راست سنتی

فروپاشی جریان راست سنتی، یکی از بزرگ‌ترین دگرگونی‌های سیاسی اروپا پس از جنگ جهانی دوم است. با این حال، بعید به نظر می‌رسد محور مشترکی از پوپولیست‌های بریتانیا، فرانسه و آلمان شکل بگیرد.

خبرآنلاین- نویسنده: گرگوری روس - مترجم: علی مجتهدزاده: وقتی آندری بابیش، نخست‌وزیر پیشین جمهوری چک، یک‌شنبه گذشته دوباره به قدرت برگشت، در نگاه اول شاید به‌نظر می‌رسید این هم یکی از همان نوسانات کوتاه‌مدت سیاسی در قاره‌ای باشد که مدت‌ها به ظهور و سقوط پوپولیست‌ها عادت کرده. ولی بازگشت او شاید معنایی فراتر داشته باشد. به‌قول چرچیل، این شاید «پایان آغاز» برای راست ضدنظام در اروپا باشد، نه آغازی برای یک پایان.

بیش از یک دهه است که جنبش‌های ملی‌گرا از حاشیه به قلب سیاست اروپا نزدیک می‌شوند. آن‌ها پیوسته نخبگان بی‌ریشه و بی‌ارتباط با مردم، خود بروکسل و جهانی‌سازی را هدف قرار داده‌اند ولی تا همین اواخر از قدرت واقعی دور بودند.

اما اکنون دیگر از «دیوار محافظ» سنتی که احزاب پوپولیست را بیرون نگه می‌داشت، چیز زیادی باقی نمانده. با کوچک شدن جناح میانه و ظهور نسل جدیدی از رأی‌دهندگان یعنی همان نسلی که روایت‌های ضد فاشیستی برایش مبهم و دور به‌نظر می‌رسند راست‌ پوپولیست در حال رسیدن به بلوغ سیاسی‌ است.

از حاشیه به مرکز

تأثیر این تغییر در قلب اروپا، بیش از هر جای دیگری آشکار است. در آلمان، حزب «آلترناتیو برای آلمان» یا همان AfD از یک نیروی اعتراضی حاشیه‌ای به بازیگری ساختاری در سیاست ملی تبدیل شده است. حزبی که حالا درباره مهاجرت، انرژی و محدودیت‌های بدهی، دستورکار کشور را تعیین می‌کند و در نظرسنجی‌ها پیشتاز است.

در فرانسه، حزب «اجتماع ملی» که همان RN باشد با رهبری مارین لوپن شعار خروج از اتحادیه اروپا را کنار گذاشته و خود را به‌عنوان حزبی «ملی‌گرا بدون گسست» معرفی می‌کند؛ جایگزینی هم برای ماکرونیسم و هم برای بروکسل.

در بریتانیا هم حزب «اصلاح‌طلب بریتانیا» که نام Reform UK را بر پیشانی نشانده به مرکز ثقل راستِ سرگردان تبدیل شده و بازمانده‌های سنت محافظه‌کار قدیمی را در خود جذب کرده است.

سؤال اصلی حالا دیگر این نیست که آیا موج پوپولیستی به برلین، لندن و پاریس یعنی سه قدرت اصلی اروپا یا همان «E3»  خواهد رسید یا نه، بلکه پرسش این است که اگر هر سه حزب AfD، اجتماع ملی و رفورم بریتانیا تقریباً هم‌زمان به قدرت برسند، چه بر سر اتحادیه اروپا و جایگاه ژئوپلیتیکی قاره خواهد آمد؟

از نظر زمانی، تقویم انتخابات در اروپا می‌تواند چنین هم‌زمانی‌ای را ممکن کند. اما اگر این اتفاق بیفتد، چه تأثیری بر انسجام اقتصادی اروپا و ثبات یورو خواهد داشت؟ و شاید مهم‌تر از آن، ناتو که همین حالا هم دچار تزلزل است، و تعهد اروپا به اوکراین چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟

اگر آلمان، فرانسه و بریتانیا هم‌زمان به‌سمت راست افراطی بروند چه می‌شود؟ / رشد جریان‌های گریز از مرکز در اتحادیه اروپا / از دست رفتن هویت راست سنتی

البته چنین وضعیتی لزوماً به معنای شکل‌گیری یک اتحاد منسجم از نیروهای «حاکمیت‌طلب» نخواهد بود. در عمل، احتمالاً اروپا به مجموعه‌ای از ملی‌گرایی‌های موازی تبدیل می‌شود که هرکدام در مسیر خود، ولی تقریباً در یک جهت حرکت می‌کنند. نتیجه‌اش قاره‌ای خواهد بود که نه با وحدت تعریف می‌شود و نه با گسست، بلکه با نوعی «سرگردانی آرام» در هدف و جهت، جایی که راستِ سردرگم دوباره به نوعی در رأس قدرت قرار می‌گیرد.

مرکز ثقل تازه برای راستِ سردرگم

بخش زیادی از محبوبیت روزافزون راست پوپولیست نتیجه از دست رفتن جایگاه و هویتِ راستِ سنتی است. ائتلاف قدیمی متشکل از دموکرات‌های مسیحی، گلیست‌ها، محافظه‌کاران و طرفداران بازار آزاد، زیر فشار جهانی‌سازی، ناامنی فرهنگی و تناقض‌های درونی درباره آینده‌ی اروپا از هم پاشیده است.

در سراسر بریتانیا، فرانسه و آلمان، این دگرگونی الگوی مشابهی داشته است. پوپولیست‌ها راستِ قدیمی را سرنگون نکردند، بلکه رأی‌دهندگانش را برای خود به ارث بردند و در عین حال از قیدوبندهایش رها شدند. حزب جمهوری‌خواهان فرانسه Les Républicains زمانی با شعار «راستِ بی‌پرده» تلاش می‌کرد رأی‌دهندگانی را که به لوپن پیوسته بودند بازگرداند.

آن‌ها یاد گرفته‌اند خود را نه به‌عنوان تندرو بلکه به‌عنوان واقع‌گرا معرفی کنند. یا به قول آقای باردلا، جانشین مارین لوپن، تجسمِ «عقل سلیم». چه در برلین، چه در لندن و چه در پاریس، سیاست آن‌ها بر پایه‌ی رک‌گویی به‌عنوان نشانه‌ی اصالت شکل گرفته است. روایتی که در آن، خشم به‌جای ضعف، نشانه‌ی صداقت تلقی می‌شود. مگر دونالد ترامپ نشان نداده که این روش تا چه اندازه می‌تواند موفق باشد؟

در آلمان، بخش زیادی از پایگاه رأی حزب «آلترناتیو برای آلمان» از همان رأی‌دهندگانی می‌آید که زمانی ستون اجتماعی حزب دموکرات مسیحی CDU بودند. در فرانسه هم جنبش مارین لوپن توانسته رأی طبقه‌ی کارگر و قشر پایینِ طبقه‌ی متوسط را که پیش‌تر پشتیبان جنبش گلّیستی بودند، به دست آورد.

در بریتانیا، حزب «رفورم بریتانیا» به میدان جذابی برای محافظه‌کاران سابق تبدیل شده است. کسانی که در سخنان نایجل فراژ، نسخه‌ی خالص‌تری از نارضایتی‌های خود را می‌بینند. این روند در افزایش شمار نمایندگان حزب محافظه‌کار که به رفورم بریتانیا می‌پیوندند، کاملاً آشکار است.

این رخداد و تغییر مرزهای تعریف‌شده‌ی «مرکز سیاسی» را جابه‌جا کرده است. شاید همین موضوع بزرگ‌ترین پیامد نهادی پیشروی پوپولیست‌ها در سه کشور اصلی اروپا یعنی E3 باشد؛ پیامی که اثراتش در سال‌های آینده نیز ادامه خواهد داشت.

شکاف‌ها در ظاهرِ وحدت

این احتمال که احزاب AfD، اجتماع ملی و رفورم بریتانیا تقریباً در یک بازه‌ی زمانی مشابه به قدرت برسند، بسیاری را به فکر ایجاد یک محور پوپولیستی میان سه اقتصاد بزرگ اروپا انداخته است. با این حال، چنین هم‌سویی‌ای از نظر سیاسی بعید و از نظر ماهیت، غیرممکن است.

نخستین مانع، ساختاری بوده چون بریتانیا دیگر عضو اتحادیه اروپا نیست، و این مسئله هرگونه همگرایی نهادی را عملاً محدود می‌کند. پایگاه جدید حزب رفورم بریتانیا بیشتر از میان محافظه‌کاران سرخورده و جناح راستِ طرفدار کسب‌وکار شکل گرفته؛ گروه‌هایی که بیش از هر چیز به دنبال انعطاف‌پذیری مقررات هستند، نه تقابل با اروپا. و همان‌طور که مؤسسه‌ی Institute for Government به‌تازگی اشاره کرده، گرایش اقتصادی این حزب بیش‌تر تاچری است تا انقلابی.

در مقابل، حزب AfD ایدئولوژیک‌ترین و مصالحه‌ناپذیرترین حزب از میان این سه به شمار می‌رود. این حزب هنوز آشکارا از خروج آلمان از یورو و اتحادیه اروپا حمایت می‌کند و در سیاست خارجی، موضعی دوپهلو در قبال روسیه و دیدگاهی تردیدآمیز نسبت به ناتو دارد.

در سوی دیگر، حزب «اجتماع ملی» فرانسه مسیر کاملاً متفاوتی را در پیش گرفته است. این حزب که مدت‌ها پیش از شعار «فرگزیت» در انتخابات ۲۰۱۷ عقب‌نشینی کرده بود، حالا خود را مدافع قدرت خرید مردم فرانسه و حافظ حاکمیت ملی در چارچوب «اروپای ملت‌های آزاد» معرفی می‌کند. برنامه‌ی انتخاباتی این حزب در سال ۲۰۲۴، کم‌لیبرال‌ترین طرح اقتصادی در میان این سه حزب و تا حد زیادی دولتی‌ترین است. تا جایی که از نظر لحن، بیشتر به ژان ژورس سوسیالیست فرانسوی شباهت دارد تا به «بانوی آهنین» مارگارت تاچر.

این تفاوت‌های راهبردی، نهادی و اقتصادی نشان می‌دهد که حتی اگر این سه کشور E3 هم‌زمان زیر رهبری پوپولیست‌ها قرار گیرند، مسیر مشترکی نخواهند داشت. اروپا با یک محور واحد روبه‌رو نخواهد شد، بلکه با مثلثی از «حاکمیت‌های رقیب» مواجه می‌شود که هرکدام از مرزها و منافع خود محافظت می‌کنند.

جنجال بی‌دلیل؟

اگر چنین سناریویی تحقق یابد، اتحادیه اروپا با مجموعه‌ای از آزمون‌های ساختاری روبه‌رو خواهد شد. از نظر اقتصادی، درخواست AfD برای خروج از اتحادیه‌ی اروپا، همراه با گرایش‌های حمایتی و دولتی اجتماع ملی، می‌تواند بازارها را بی‌ثبات کند و هماهنگی مالی درون اتحادیه را دشوارتر سازد آن هم درست در زمانی که بلوک در تلاش برای گسترش همگرایی مالی است.

از نظر سیاسی، نزدیکی حزب رفورم بریتانیا به راستِ سردرگم بریتانیا می‌تواند تنش‌هایی درباره هماهنگی مقررات، تجارت و همکاری‌های فرامرزی ایجاد کند.

در حوزه دفاعی نیز، وجود سه دولت ملی‌گرا ناگزیر باعث ناهماهنگی راهبردی می‌شود. تعهدات ناتو ممکن است به چالش کشیده شوند، آمادگی جمعی تضعیف گردد و سهم اروپا در حمایت از اوکراین کاهش یابد. در مجموع، انسجام نهادی اروپا از منطقه یورو تا سیاست خارجی و امنیتی مشترک نه با انقلاب بلکه با ملی‌گرایی‌های موازی و ناسازگار به آزمون گذاشته خواهد شد.

با این حال، این سناریو به اندازه‌ی نتیجه، به روند نیز مربوط است. دولت‌های پوپولیست به‌سختی می‌توانند یک بلوک واحد تشکیل دهند. هم‌سویی آن‌ها ساختاری است، نه ایدئولوژیک. اتحادیه اروپا در برابر حمله‌ای هماهنگ فرو نخواهد پاشید، ولی با فشارهای گریز از مرکزِ پیاپی مواجه می‌شود که هر بار آن را وادار به سازگاری یا مصالحه می‌کند. تجربه‌ی جورجیا ملونی در ایتالیا هم نشان می‌دهد ممکن است اتحادیه اروپا در جایی که انتظار ندارد، متحدانی بیابد.

منبع: اندیشکده چتم‌هاوس

۳۱۲/۴۲

کد خبر 2128499

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین