به گزارش خبرآنلاین، به نقل از یکپزشک، در نگاه اول به نظر میرسد «کوتاهترین مسیر» یعنی خط مستقیم، باید جواب درست باشد. اما اگر کمی فکر کنیم، این پاسخ درست نیست. جسمی که از بالا رها میشود، در ابتدا باید سرعت بگیرد، پس اگر مسیر ابتدا کمی عمودی باشد، زودتر شتاب میگیرد و در مجموع سریعتر میرسد. این تضاد میان «کوتاهترین» و «سریعترین» مسیر، جوهرهٔ مسئلهای است که آن را «براکیستوکرون» (Brachistochrone، یعنی «منحنیِ کمترینزمان» نام دارد.
این پرسش ساده، ذهن بزرگترین ریاضیدانان اروپا را در قرن هفدهم درگیر کرد. از یوهان و یاکوب برنولی در سوییس گرفته تا نیوتن در لندن و لایبنیتس در آلمان، همگی درگیر مسابقهای نانوشته شدند تا نشان دهند چه کسی میتواند قانون واقعی طبیعت را کشف کند. نتیجهٔ این رقابت، نهتنها پاسخ به یک سؤال هندسی، بلکه تولد شاخهای نو در ریاضیات به نام (Calculus of Variations) بود.
از گالیله تا برنولی
پیش از برنولیها، ذهنی دیگر در قرن هفدهم با این ایده بازی کرده بود: گالیله. او در سال ۱۶۳۸، در کتاب مشهورش دو علم جدید (Two New Sciences)، مسئلهای شبیه به براکیستوکرون را مطرح کرد. گالیله گمان میکرد که سریعترین مسیر، «قوس یک دایره» است، چون جسم در ابتدا تندتر سقوط میکند. اما او دانش ریاضی لازم برای تحلیل دقیق این فرضیه را نداشت. در واقع، او به درستی احساس کرده بود که مسیر مستقیم سریعترین نیست، اما ابزار لازم برای اثبات این حس، تازه باید در قرن بعد ساخته میشد.
شش دهه بعد، خانوادهای از ریاضیدانان اهل بازل سوئیس، یعنی برادران برنولی، این مسئله را دوباره زنده کردند. یوهان برنولی (Johann Bernoulli) و برادر بزرگترش یاکوب (Jakob Bernoulli) از شاگردان و پیروان مکتب لایبنیتس بودند و بهویژه به کاربرد مشتق و انتگرال در فهم قوانین طبیعی علاقه داشتند. در سال ۱۶۹۶، یوهان تصمیم گرفت با یک چالش عمومی، بهترین مغزهای اروپا را به آزمایش بگذارد.
در ژوئن ۱۶۹۶، یوهان برنولی مقالهای در مجلهٔ علمی Acta Eruditorum منتشر کرد و در آن نوشت: «من، یوهان برنولی، این مسئله را برای درخشانترین ذهنهای جهان میفرستم. هرکس بتواند مسیر سقوطی را بیابد که زمانش از همه کمتر است، سزاوار ستایش خواهد بود.»
او در ادامه توضیح داد که جسمی را در نظر بگیرید که از نقطهٔ A به نقطهٔ B میلغزد، در حالی که تنها نیروی گرانش بر آن اثر دارد. منحنیای را بیابید که زمان حرکتش از همه کمتر است. او شش ماه برای پاسخ مهلت تعیین کرد.
ماهها گذشت و هیچ پاسخی دریافت نشد. در آن زمان هنوز روشهای مدرن حل این گونه مسائل وجود نداشت. تنها کسی که از مفهوم «کمینهسازی زمان» در نورشناسی استفاده کرده بود، کریستین هویگنس (Christiaan Huygens) بود، اما هنوز هیچکس نمیدانست چگونه آن را برای مسیرهای مکانیکی به کار گیرد. به پیشنهاد لایبنیتس، مهلت پاسخ تمدید شد و این چالش به گفتوگوهای علمی سراسر اروپا راه یافت. بسیاری از دانشمندان برای حل آن دست به قلم شدند، اما کسی به پاسخ دقیق نرسید.
کشف برادران برنولی
پس از چند ماه، خود برنولیها نیز وارد رقابت شدند. یوهان و یاکوب، هر دو به شکل مستقلی روی مسئله کار کردند. آنها متوجه شدند که باید بین شتاب ناشی از گرانش و طول مسیر تعادلی برقرار شود.
اگر مسیر خیلی عمودی باشد، جسم زود سرعت میگیرد ولی مسیرش طولانیتر میشود. اگر مسیر خیلی افقی باشد، مسیر کوتاه است اما سرعت کم است. پس باید شکلی پیدا شود که در آن، این دو عامل دقیقاً بهینه شوند.
یوهان ابتدا حدس زد که جواب «سیکلوئید» (Cycloid) است. اما در اثباتش اشتباهاتی داشت. یاکوب توانست با روش متفاوتی نشان دهد که این منحنی واقعاً همان است که زمان را کمینه میکند، اما یوهان با غرور، نسخه اصلاحشده برادرش را با نام خودش منتشر کرد! این ماجرا سرآغاز دشمنی علمی شد که تا پایان عمر ادامه یافت.
ورود نیوتن به صحنه
در ژانویهٔ ۱۶۹۷، نسخهای از چالش به دست آیزاک نیوتن (Isaac Newton) در لندن رسید. در آن زمان، نیوتن دیگر استاد دانشگاه نبود. او سمت مهمی در دولت بریتانیا داشت: «رئیس ضرابخانه سلطنتی» (Master of the Royal Mint) و بیشتر وقتش صرف نظارت بر ضرب سکه و جلوگیری از جعل پول میشد. اما ذهن نیوتن هنوز همان ذهن درخشان بود.
او حوالی ساعت چهار بعدازظهر نامه را گرفت،و همان شب تا سپیدهدم بیدار ماند. با ترکیب اصول مکانیک خود و روشهای تازه حساب دیفرانسیل، مسئله را از پایه تحلیل کرد. او دریافت که منحنیای که زمان را به حداقل میرساند، نه خط مستقیم است و نه دایره، بلکه همان سیکلوئید وارونه است. تا ساعت چهار صبح، پاسخ کامل آماده بود.
نیوتن پاسخ را بدون امضا برای انجمن سلطنتی فرستاد. وقتی مقاله چاپ شد، یوهان برنولی بلافاصله فهمید چه کسی آن را نوشته است و جمله معروفش را گفت: «من شیر را از چنگالش میشناسم.»
چون روش نیوتن چنان دقیق و قاطع بود که هیچ ذهن دیگری نمیتوانست چنین اثری خلق کند.
در مجموع پنج نفر پاسخ فرستادند: نیوتن، دو برادر برنولی، لایبنیتس و گیوم دو لوپیتال. اما پاسخ نیوتن از همه دقیقتر و موجزتر بود.
او مسئله را به زبانی نوین حل کرد، زبانی که بعدها به نام حساب تغییرات (Calculus of Variations) شناخته شد. در این شاخه جدید، هدف یافتن تابعی است که کمینه یا بیشینه یک مقدار (مانند زمان یا انرژی) را بدهد. این همان ریاضیاتی است که قرنها بعد در طراحی موشک، مسیر پرتاب ماهواره و حتی تحلیل شکل قطره باران به کار رفت.
برنولیها با الهام از این مسئله، مسیر تحقیق خود را ادامه دادند. یاکوب برنولی بعدها مسئلهای سختتر طرح کرد و در مسیر حل آن، مفاهیمی را پایه گذاشت که بعدها اویلر (Leonhard Euler) و لاگرانژ (Joseph-Louis Lagrange) آن را تکامل دادند.
5858
نظر شما