گروه اندیشه: «داوری درباره اندیشههای دکتر رضا داوری و راهی که پیموده است کار دشواری است. او از لزوم عبور از ارکان اندیشه رفاه طلب غربی که نهایتا در «توسعه» متجلی شده است، شروع کرد. اما سرانجام رضا داد به «ناچاری تلاش برای توسعه یافتن». او را میتوان «فیلسوف آرامِ ناآرام» نام نهاد، که عمری در نقد مدرنیّت (مدرنیته) گفتونوشت و سرانجام «راهِ چاره ناچار» را در مدرنیّت یافت.» این بخشی از نوشته دکتر محسن رنانی در مقدمه کتاب «روایت رضا» است که توسط انتشارات شرق و موسسه پویش توسعه منتشر شده است. رنانی در مقدمه ای که بر این کتاب نگاشته، به طور خلاصه به تحول فکری و "ناچاری" دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف برجسته ایرانی، از موضع نقد رادیکال مدرنیته و توسعه غربی به سمت پذیرش ناگزیر «تلاش برای توسعه یافتن» در بستر واقعیات کنونی میپردازد. نویسنده با لقب «فیلسوف آرامِ ناآرام» بر این تحول تأکید میکند که داوری، پس از دههها انتظار برای «عالم دیگری» پس از انقلاب اسلامی، به این نتیجه رسید که «راهی جز راه توسعه» که جهان معاصر گشوده، در برابر ایران نیست.
اما نقد نویسنده به داوری این است که او «خویشتن نوشدهاش» و این تحول فکری را به موقع و با صدای بلند (به ویژه در نقد حرکتهایی چون «جنبش نرمافزاری») فریاد نکرد. نویسنده همچنین از فروتنی و حقیقتجویی داوری ستایش میکند که در سن بالا، صراحتاً تفکر اولیهاش را مبنی بر «نیاز نداشتن به غرب و علم آنها» را پذیرفته و اذعان کرده که «تاریخ حسابوکتاب دارد» و توسعه بدون مقدمات آن محقق نمیشود.. یادداشت محسن رنانی بر کتاب روایت رضا از نظرتان می گذرد:
****
داوری درباره اندیشههای دکتر رضا داوری و راهی که پیموده است کار دشواری است. او از لزوم عبور از ارکان اندیشه رفاه طلب غربی که نهایتا در «توسعه» متجلی شده است، شروع کرد. اما سرانجام رضا داد به «ناچاری تلاش برای توسعه یافتن». او را میتوان «فیلسوف آرامِ ناآرام» نام نهاد، که عمری در نقد مدرنیّت (مدرنیته) گفتونوشت و سرانجام «راهِ چاره ناچار» را در مدرنیّت یافت.
درواقع باوجود انتظار اولیهای که در انقلاب اسلامی برای قاطبه اندیشمندان کشور (از مسلمان تا مارکسیست و از فیزیکدان تا فیلسوف و جامعهشناس و روشنفکر) ایجاد شد، که با انقلاب اسلامی قرار است آدم دیگری ساخته و عالم دیگری برپا شود و قرار است ما راهی دیگرگون و کاملا متفاوت از آنچه جهان معاصر غربی تجربه کرده است را طی کنیم، فیلسوف ما (داوری) نیز مانند بسیاری دیگر، کمکم متوجه میشود که راهی جز راهی که جهان کنونی به نام توسعه برای ما گشوده است در برابر ما نیست و فعلا افق دیگری پدیدار نیست و ما باید آینده را نه براساس اوهام بلکه بر اساس این واقعیتها بسازیم. چنین میشود که فیلسوف بزرگ «تجدید عهد دینی» پس از چند دهه به فیلسوف «توسعهاندیش»، تحول مییابد.
به نظر میرسد دکتر داوری خیلی سال پیش به تجدید نظر اساسی در ساختار اندیشگی خود در باب توسعه دست زده است، اما شاید حضور در ساختار، اجازه نداده بود خویشتن نوشدهاش را فریاد بزند. و اشکال کار همینجا بود که اصولا او اهل فریاد نبود. ای کاش اهل فریاد بود و خویشتن نو شدهاش را خیلی زودتر فریاد زده بود؛ یعنی به همان اندازه تحول فهمش و به موقع، از تحول و توسعه و علم در جهان مدرن گفته بود.
بنابراین شاید اگر داوری، در مقام فلسفی مردِ مقبولِ نظام سیاسی، همین فهم را به موقع و مبسوط بر سر کویوبرزنِ ساختار حاکم فریاد کرده بود (یعنی آن موقع که شعار «جنبش نرمافزاری و تولید علم» و کرسیهای نظریهپردازی به عنوان دستور کار نظام سیاسی به تب روز نظام دانشگاهی ما تبدیل شده بود و مسابقه برای تولید مقاله را به عنوان راهکاری برای «رشد علمی» جامیزدند) شاید نظام دانشگاهی ما این دوره بیباریِ مقالهزاییِ نمایشی را به آن شیوه سخیف تجربه نمیکرد. و آنچه را امروز درباره فهمش از توسعه به زبان آورده است، اگر همان زمان که در مسیر فهم آنها حرکت میکرد، نه با خود که با جامعه خود و با ساختار مقبول خود زمزمه میکرد، شاید راه طیشده رنگوبوی دیگری میداشت. چرا که من معتقد نیستم آنچه داوری اکنون میگوید را «اکنون فهمیده باشد». مطمئنم که سرعت تحول فهم او خیلی بیش از سرعت تجربههای او و سرعت تحولات پیرامون او بوده است.
با همه اینها انصاف باید داد که این فیلسوف انقلابی (دکتر رضا داوری) آن اندازه فروتنی و حقیقتجویی دارد که وقتی متوجه خطای خود شد یا وقتی اندیشه مخملین انقلابیاش در برخورد با صخره سخت واقعیت دیگرگون شد، پیرانهسر، به صراحت و به صدای بلند اعلام کند و بگوید:
«تصور میشد که ما نیازی به غرب و علم آنها نداریم؛ فکر میکردیم که ما وارد راه دیگری میشویم؛ شاید این توهمی بوده است و حق نداشتیم این کار را بکنیم. زیرا اگر میاندیشیدیم که چگونه تجدّد شروع شده و چه مقدّماتی – هنری، فرهنگی، علمی و فلسفی – داشته است، آنگاه متوجه میشدیم آنچه میخواهیم، باید مقدماتی داشته باشد و این مقدمات با یک سال و دو سال و پنج سال فراهم نمیشود. تجربه نشان داد که تاریخ حسابوکتاب دارد و بدون فراهمشدن مقدمات، نمیتوان به توسعه رسید.» (برگرفته از همین کتاب).
بسیار خرسندم که این توفیق حاصل شد که در فرایند استخراج «روایت رضا» در کنار تیم تحقیق باشم و آموختنیهای فراوانی بیاموزم. در به انجام رسیدن اینکار، پیش از همه، از دکتر رضا داوری، فیلسوف نامدار و ارجمند ایرانی سپاسگزارم که در ۸۵ سالگی همچون یک معلم صبور و دوستدارِ دانش (فیلو-سوفیا) در جلسات متعدد سهچهار ساعته گفتوگوهای توسعه با گروه پرتعداد این پژوهش، نشست و شنید و توضیح داد و بحث کرد و با صبوری پاسخ داد. در جریان این نشستها واقعاً حس کردم دکتر داوری از نفْسِ گفتوگو برای فهمیدن، لذت میبرد و انرژی میگیرد.

۲۱۶۲۱۶





نظر شما