از نامه‌های معشوقه موسولینی: بی‌وفایی تو اعصابم را خرد کرده/ نزدیک است دیوانه شوم، بهتر است جدا شویم

... اگر عشق من اسباب خنده و تمسخر تو شده است حق دارای این‌گونه با من رفتار کنی، و مادامی که درماندگی و بدبختی من تو را این‌گونه خوشحال و مسرور می‌نماید مانعی ندارد که مرا تا به این حد پست و تحقیر کنی... من راستی از رفتار و حرکات تو متحیر و سرگردانم و نمی‌دانم عواطف و احساسات تو نسبت به من چیست؟! 

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، پنج سال پس از اعدام موسولینی رهبر فاشیست‌های ایتالیا و معشوقه‌اش کلارا پتاچی در شمال ایتالیا، مدارک مهمی راجع به این دو در آن منطقه به دست شهربانی افتاد. در میان این مدارک، نامه‌های عاشقانه‌ای دیده می‌شد که معشوقه موسولینی، کلارا، برای محبوب خود نوشته بود. در پاییز همان سال شهربانی ایتالیا اجازه چاپ و انتشار نامه‌های یادشده را صادر کرد.

از این بیش از ۶۰ نامه یافت‌شده، چنین برمی‌آمد که معشوقه دیکتاتور سابق ایتالیا چندین بار محبوب خود را تهدید به تمام کرده رابطه کرده است. در همان برهه کارشناسان درباره صحت و سقم این نامه‌ها تحقیقات و مطالعات بسیاری کرده و بر آنان ثابت شد که آن نامه‌ها را کلارا معشوقه موسولینی برای دیکتاتور سابق ایتالیا فرستاده بود.

نکته قابل تامل این است که خانواده کلارا خود را مالک این نامه‌ها می‌دانستند، زیرا مامورین شهربانی آن نامه‌ها را در میان لباس‌ها و اثاثیه کلارا در ویلای «چرفیس» واقع در اطراف شهر «گاردونه» پیدا کرده‌ بودند. تعجب در این بود که تمام این نامه‌های عاشقانه با جوهر سرخ نوشته شده بود... نکته دیگر این‌که کلارا عادت داشت که یک نسخه ماشین‌شده از این نامه‌ها را در نزد خود نگاه دارد.

از نامه‌های معشوقه موسولینی: بی‌وفایی تو اعصابم را خورد کرده/ نزدیک است دیوانه شوم، بهتر است جدا شویم

مجله آسیای جوان به تاریخ ۱۷ آبان ۲۹ بخش‌هایی از سه نامه کلارا را به نقل از روزنامه‌های وقت ایتالیا منتشر کرد که در پی می‌خوانید:

بی‌وفایی تو اعصابم را خرد کرده

به تاریخ ۲۳ آوریل سال ۱۹۴۳ [۲ اردیبهشت ۱۳۲۲]

عزیزم... من نمی‌توانم بیش از این چند سطری را که ملاحظه می‌کنی برایت بنویسم زیرا از بی‌وفایی تو احساس به ناخوشی و غم و اندوه فراوان می‌نمایم...

من شب‌های درازی را در انتظار آمدنت بیدار ماندم و نخوابیدم، و این بی‌وفایی تو اعصابم را خرد کرده و مرا ناخوش و رنجور ساخته است! شاید که حقیقتا تو از من سیر شده و از عشقم بیزار گردیده‌ای که این‌گونه ستم و جفا به من روا می‌داری... اگر عشق من اسباب خنده و تمسخر تو شده است حق دارای این‌گونه با من رفتار کنی، و مادامی که درماندگی و بدبختی من تو را این‌گونه خوشحال و مسرور می‌نماید مانعی ندارد که مرا تا به این حد پست و تحقیر کنی... من راستی از رفتار و حرکات تو متحیر و سرگردانم و نمی‌دانم عواطف و احساسات تو نسبت به من چیست؟! آیا هنوز مرا دوست می‌داری یا این‌که از من سیر و بیزار شده‌ای؟ آیا تو در احساساتی که نسبت به من نشان می‌دهی صادق و راستگو هستی یا با سخنان شیرین خود مرا مسخره می‌کنی؟! من تصور می‌کنم که حقیقتا دیوانه شده‌ام و اگر دیوانه نشده باشم حتما با این رفتار تو دیوانه خواهم شد!

نمی‌دانم اکنون که قربانی افکار گوناگون و یأس و ناامیدی شده‌ام چه بگویم.

عزیزم... اگر بدانی که من از عشق تو چه می‌کشم، من با هوایی که تو تنفس می‌کنی دشمن هستم و بر آن رشک می‌برم!

من از فکر این‌که آتش عشقم در قلبت دارد خاموش می‌شود بی‌اندازه درد می‌کشم و محزون می‌باشم... آرام جانم من خوش دارم که همین اکنون بمیرم و نبینم که تو مرا فریب می‌دهی و بر عشق و محبتم می‌خندی، آری تو مانند سابق مرا دوست نمی‌داری...

تو نمی‌دانی من در چه بدبختی و عذابی گرفتار هستم... طول مفارقت و هجران تو از یادم برده است که روزگاری در عنفوان جوانی و دلربایی معشوقه موسولینی بزرگ بودم و موسولینی دیوانه‌وار مرا دوست می‌داشت و مرا بر تمام زنان رجحان و برتری می‌داد... من امروز فقط به این دلخوشی هستم که لااقل تو از من یادی می‌کنی... عزیزم تو نمی‌دانی در غیبتت به چه درد و رنجی مبتلا هستم... این همه دوری و هجران برای چه؟!

هر قدر هم به من تهمت بزنی یقین بدان که من بی‌گناه و نسبت به تو وفادار می‌باشم

در نامه دیگر کلارا به موسولینی چنین نوشته بود:

تو گاه‌گاهی مرا رنج و عذاب می‌دهی... ولی بدان که در این کار اشتباه می‌کنی، زیرا من از تهمتی که به من زده‌ای بری و بی‌گناهم... محبوبم یقین بدان که من بی‌گناه هستم... تو همیشه نسبت به من باوفا نبوده‌ای بلکه مرا فریب می‌داده‌ای، از این رو رفتار من درباره تو کاملا عادلانه بوده است، تو هر گمان و عقیده‌ای که داشته باشی و هر قدر هم به من تهمت بزنی یقین بدان که من بی‌گناه و نسبت به تو وفادار می‌باشم...

من هماره جور و جفای تو را ندیده گرفته و تو را بخشیده‌ام و صبر و شکیبایی را پیشه خود ساخته‌ام و بدی تو را به نیکی پاسخ داده‌ام و همچنان‌ در عشق و محبت تو پایدار مانده‌ام...

من بیش از قدرت بشری صبر و تحمل از خود نشان داده‌ام! اگر تو بخواهی گفته‌های مرا باور نکرده و همین رفتار را ادامه دهی و از آن عدول نکنی مرا در دریای بدبختی و ناامیدی غرق و هلاک خواهی ساخت... من به یاد ندارم که در این اواخر رفتار خوش از تو دیده و یا حرف محبت‌آمیزی شنیده باشم. آیا خیال می‌کنی پس از آن‌که روحم مرد دیگر تهدیدهای تو در من اثری خواهد کرد؟! من می‌پرسم: آیا پس از این من می‌توانم زنده بمانم و از عشق برخوردار گردم؟!

نزدیک است دیوانه شوم، بهتر است جدا شویم

و در نامه سوم چنین نوشته بود:

تو می‌توانی هر کاری را که بخواهی بکنی، اما من نمی‌توانم، زیرا من در دست تو جز عروسک بی‌اراده‌ای نیستم!

من اگر از بی‌وفایی تو شکوه و ناله کنم و درد دل خود را بر تو آشکار سازم مجنون و دیوانه‌ام می‌خوانی!... تو مثل این است که نمی‌خواهی معنی صحبت‌های مرا بفهمی و روز به روز محبتت نسبت به من کمتر می‌شود و چیزی نخواهد گذشت که زن دیگری را به جای من برخواهی گزید.

من در این باره خیلی فکر می‌کنم ولی قادر به تلاش و مقاومت نیستم! حالا دیگر از نظر تو افتاده‌ام، و تو اعتنایی به من نداری... چنین نیست؟!

من هرگز تو را خوشبخت و سعادتمند نکردم... بلکه اوقاتی را هم که در کنارت گذرانده‌ام وقت تو را تلف کرده‌ام و حالا ابدا مایل نیستی آن لحظات را به خاطر آوری. من نزدیک است دیوانه شوم، و چون تو حاضر نیستی تغییری در رفتار خود نسبت به من بدهی بهتر آن است که از همین لحظه از یکدیگر برای همیشه جدا شویم. خداحافظ ای کسی که روزی به من ابراز علاقه می‌کردی.

۲۵۹

کد خبر 2141639

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار