به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، آناهید خزیر در ایبنا نوشت: کتاب «شهریار ایرانی: ظهور و رستاخیز یک کهن الگوی امپراتوری» که نامش از کتاب ماکیاولی وام گرفته شده، فراتر از خیالپردازیهای ماکیاولی در مورد چگونگی حکومت بر جهان است. حمید دباشی، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا و نویسنده این کتاب، ایده جسورانه و جدیدی از شهریار ایرانی را بیان میکند - استعارهای از اقتدار سیاسی، آرمانی مجازی که عمیقاً در خاطرات جمعی ملتهای متعدد ریشه دارد، و ساختاری ادبی که امپراتوریهای مسلمان را در طول زمان و مکان به هم متصل میکرد و همچنان بر بحثهای سیاسی امروز تأثیر میگذارد.
دباشی با بهرهگیری از آثاری از دوران باستان کلاسیک و جهانهای پهناور پارسی از هند تا مدیترانه، و همچنین کتاب مقدس عبری و نصیحتالملوکهای قرون وسطایی اروپایی برای شاهزادهها، با استفاده از مجموعهای متنوع از اندیشههای سیاسی، ساختار شاهزاده ایرانی را به عنوان یک کهنالگو قدرتمند آشکار میکند. او این کهنالگو را در بسترهای تاریخی متنوع آن ردیابی میکند و آن را در اندیشه سیاسی پسااستعماری به عنوان یک شورشی، یک پیامبر، یک شاعر و یک کوچنشین در حال ظهور مجدد میبیند. او با کنار هم قرار دادن شاعرانگی و سیاست، نشان میدهد که چگونه این چهره کهنالگویی مدتهاست که اقتدار سیاسی را در سراسر جهان وسیعتر ایرانی و اسلامی تعریف کرده است.
این اثر جامع با توجه دقیق به متون ادبی و شعری، رسالههای اخلاقی و فلسفی، داستانهای تمثیلی و حکایتی، شواهد مقدس و سکولار، هنرهای تجسمی و نمایشی، تاریخ امپراتوریهای جهانی و فتوحات استعماری، اثری عمیقاً آموزنده، غنی و دگرگونکننده از تفکر انتقادی ارائه میدهد. همانطور که دباشی نشان میدهد، شهریار ایرانی همچنان موضوع بحثهای جاری در جهان اسلام و فارسیزبانان، در منازعات بر سر حوزه عمومی و اراده جمعی به قدرت، و مهمتر از همه در چشمانداز نهادهای دموکراتیک است. با حمید دباشی، استاد ادبیات تطبیقی و ایرانشناسی در دانشگاه کلمبیا نیویورک درباره کتاب «شهریار ایرانی: ظهور و رستاخیز یک کهن الگوی امپراتوری» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
****

شما مفهوم «شهریار» را در سنت ایرانی چگونه تعریف کردهاید و این بازتعریف چه تفاوتی با «شهریار» ماکیاولی دارد؟
کار فکری من درباره شهریار ایرانی از ماکیاولی مستقیماً متاثر نیست بلکه از آنتونیو گرامشی تاثیر گرفته است جایی که در یادداشتهای زندانش موضوع «شهریار نوین» را مطرح میکند و مفهوم شهریار ماکیاولی را به مفهوم حزب سیاسی در جهان معاصر پیوند میزند. من این تعبیر را در جهان پسااستعماری مثل ایران مرتبط با حزب سیاسی نمیدانم، بلکه آن را در پیوند با سپهر عمومی میدانم که از آن ممکن است حزب سیاسی ظهور کند. سه متفکر در نتیجه در شکلگیری مفهوم «شهریار ایرانی» در تفکر من موثر بودند: نیکولو ماکیاولی، آنتونیو گرامشی و ارنست کاسیرِر (Ernst Cassirer). کاسیرر معتقد است که شهریار ماکیاولی ضداخلاق نیست، غیراخلاقی است. بدین ترتیب مفهوم شهریار برای من واحد و عنصری مفهومی و نظری است و بار سیاسی اخلاقی و غیراخلاقی ندارد.
غیر از این نظریهپردازان برای مفهوم «شهریار ایرانی» چند منبع داشتهام:
۱. آثاری در یونان باستان مثل کتاب «کوروشنامه» گزنفون و ادبیات لاتین (مثل کوروشنامه که به یونانی نوشته شده است).
۲. آثار و اندیشههای ایرانی قبل از اسلام مثل خداینامهها که در شاهنامه تجلی پیدا میکند.
۳. آثار هندی که از طریق کتابهایی مثل کلیله و دمنه وارد فضای فرهنگی و فکری ما میشود.
۴. افکار فلسفه سیاسی اسلامی.
تجلی همه آنها در نصیحتنامهها و سیاستنامههاست. این مطالب نیمه اول کتاب را در بر میگیرد که درباره شکلگیری واحد کهنالگوی شهریار ایرانی است. قسمت دوم کتاب درباره فروپاشی این کهنالگو تحت تاثیر استعمار مدرن است که به چهار خردهالگوی شاعر، یاغی، پیامبر، و زائر اشاره دارد.
چه نگاهی به روایتهای کلاسیک تاریخنگاری ایران مانند تاریخ طبری، بیهقی یا خواجه نصیرالدین طوسی دارید و چگونه آنها را در بحث قدرت و هویت بازخوانی میکنید؟
مسئله اصلی مورد نظر من در این کتاب نظام تولید قدرت موجه است: چه از طریق کهنالگوی شهریار ایرانی در زمان کلاسیک و چه از طریق خردهالگوهای متشکله آن در عصر معاصر. منابع کلاسیک فارسی و عربی مورد نظر من آثاری مثل تاریخ طبری و بیهقی و غیره نیست، نظریههای سیاسی منظور من در سیاستنامهها، اندرزنامهها و نصیحتالملوکها و کتب اخلاقی سیاسی مثل اخلاق ناصری و غیره است.
منابع هندی و منابع ایرانی قبل از اسلام همانقدر مورد نظر من است که منابع اسلامی. بحث اصلی شکلگیری سوژه کلاسیک و سوژه ویژه معاصر است؛ یکی قبل از هجوم استعمار اروپایی و دیگری بعد از آن هجوم. چهار خردهالگوی شاعر و پیامبر و یاغی و زائر چهار الگویی است که انسان معاصر ایرانی از آن «موضوعیت» یعنی سوژه بودن هویت خود را باز مییابد.
آیا در این کتاب از مفهوم «دیگری» برای نقد روایتهای مدرن از هویت ایرانی بهره گرفتهاید؟
من در این کتاب به طور خاص توجهی به مفهوم «دیگری» ندارم و در آن مقوله «روایتهای مدرن» تلویحاً مورد سوال قرار میگیرد. مساله این کتاب ردیابی کهنالگو و خردهالگوهای ناشی از آن در استنباط از «خود» التقاطی ایرانی است که در شکلگیری وجودی آن از فرهنگ یونان و روم و ایران قبل از اسلام تا منابع هندی و عبری و البته منابع اسلامی را در بر میگیرد. این کتاب پرداختن به مفهوم «دیگری» را پشت سر گذاشته است و در پی درک مفهوم «خود» به قول اقبال لاهوری در «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» است. یعنی به دنبال درک چگونگی سوژه بودن یک فرد ایرانی که واجد حافظه تاریخی خود است.
در این حافظه تاریخی کهنالگوی «شهریار ایرانی» در واقع هم شکل گرفته، هم از هم پاشیده است و به اجزاء متشکله خودش یعنی شاعر و پیامبر و یاغی و زائر تبدیل شده است. یاد «شهریار ایرانی» هنوز در مخیله هر کدام از این چهار خردهالگو مستمر است.
رویکرد شما به تاریخ و فرهنگ ایرانی تا چه حد از نظریههای پسااستعماری بهویژه ادوارد سعید تأثیر پذیرفته است؟
ریشههای نظری تفکر پسااستعمار و استعمارزدایی عمیقتر و وسیعتر از افکار مهم و زمینهساز رفیق و همکار و همرزم من مرحوم ادوارد سعید است؛ متفکرینی مثل امه سزر، فرانتس فانون و لئوپولد سدار سنگور Léopold Sédar Sengho و متفکرین دیگری مثل انریکه دوسل Enrique Dussel و مدیمبه V. Y. Mudimb که همطراز و همسنگ او بودند، هم مهم هستند.
نقش خود ادوارد سعید هم البته بسیار مهم است. این نظریات را به صورت کلیشهای نمیشود به تاریخ و فرهنگهای مختلف تعمیم داد. نوعی تفکر پسااستعماری که این متفکرین وضع کردند باید در پسزمینه فکری جایگزین شود، مثل الفبا و دستور یک زبان، بعد با آن زبان و آن الفبا حرفهای جدیدی در ساحت فرهنگهای مختلف بیان کرد.
با ریشهیابی افکار من، در مییابیم که بهطور قطع از این متفکرین متاثر هستم، ولی محدود به آنها هم نیستم. متفکرین آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا نقش مستمری در شکلگیری افکار من داشتهاند. شاید مهمترین آنها فیلسوف تراز اول کنگویی مدیمبه و فیلسوف آرژانتینی انریکه دوسل هستند که ریشه افکار آنها قدیمیتر و فلسفیتر از ادوارد سعید است، ولی سرچشمههای اصلی فکری من تاریخ مبارزات ضداستعماری دو قرن اخیر خود ایران است.
اگر ماکیاولی شهریار خود را برای ساخت دولت مدرن در ایتالیا نوشت، شما «شهریار ایرانی» را برای چه نوع دولت و جامعهای نوشتهاید؟
سوال خوبی است. هدف من بازسازی کهنالگویی است که در کل ساحت تاریخ ایران و جهان ایرانی جاری و مستمر و موجه بوده است. منظورم ماهیت چندجانبه و التقاطی این کهنالگوست که به مولفههای ایرانی و اسلامی محدود نیست و با جهان متمدن پیرامونش در گفتوگو و اختلاط بوده است.
نصف کتاب من به بازسازی این کهنالگو اختصاص دارد. نیم دوم کتاب ولی به سرنوشت این کهنالگو بعد از مقابله با استعمار اروپایی قرون هجدهم، نوزدهم و بیستم میپردازد که این کهنالگو تحت فشار هژمونی استعمار به مولفههای متشکله خود تقسیم میشود. این مولفهها همانطور که عرض کردم چهار خردهالگوی شاعر، پیامبر، یاغی و زائر است که در واقع در شکلگیری ابتدایی همان کهنالگو موثر بودهاند.
توجه کتاب در نتیجه به سوی ساحت سوژه معتبر انسان ایرانی معاصر است که همریشه در خاستگاههای فرهنگی خود دارد و هم با مفهوم «شهریار ایرانی» که جنسیتزده نیست، مرتبط است. شهریار شخص نیست شخصیت است، نه مرد است و نه زن، هم مرد میتواند باشد و هم زن. یعنی هدف اصلی بازشناسی یا باستانشناسی سوژه معاصر ایرانی اعم از مرد یا زن است.
آیا «شهریار ایرانی» پاسخی انتقادی به نخبگان فکری ایران معاصر است یا نقدی به ساختارهای تاریخی قدرت؟
هر دو. البته منظور من پاسخی انتقادی به نخبگان فکری ایران معاصر نبوده است. ولی این قرائت از کتاب من قرائت موجهی است، به خصوص در مورد مقوله «ایرانشهری» استاد مرحوم بزرگوار جناب سید جواد طباطبایی. فرهنگ سیاسی ما نه صرفاً «ایرانشهری» است نه ضد ایرانشهری، بلکه فرهنگی است و مثل همه فرهنگهای سیاسی دیگر التقاطی و متعددالاضلاع است اعم از ایرانی و غیرایرانی. فرهنگهای تکساحتی، فاشیستی هستند.
این تصور که همه فرهنگهای سیاسی از یونان باستان و روم سرچشمه گرفتهاند از بیخ و بن غلط است. مولفههای فرهنگ سیاسی ما عوامل یونانی و رومی و هندی و سریانی و عبری و اسلامی را هم دربردارد. این مولفهها در گذر تاریخ و فرهنگی بوده و هستند.
البته لبه تیز این کتاب به صورت تلویحی متوجه ساختار ایدئولوژیک قدرت هم هست اعم از معاصر یا متقدم. کل این کتاب در واقع شرح و بسط یک نظریه فلسفی-تاریخی است که اساس نظری جدیدی را برای قرائتی مستند، درباره عملکرد سیاسی معاصر و متقدم ما عرضه میکند. به قول یک اصطلاح انگلیسی من در این کتاب به نقطه بالای رودخانهای که فعلاً در جریان میبینم رفتهام تا جریان جاری این رودخانه را در بستری تاریخی، نظری و فلسفی گستردهتری ببینم.
شما در این کتاب چه نوع آیندهای برای اندیشه و سیاست ایرانی متصور شدهاید؛ احیای سنت، عبور از آن، یا بازسازی مدرنیته؟
ممنون از شما بابت این سوال که متاسفانه در مخیله بسیاری متفکرین ایرانی شکل گرفته است. کتاب من از بیخ و بن ضد این دوگانه کاذب سنت و مدرنیته است. سنت بزگترین مخلوق مدرنیته اروپایی و «اروپامرکز» است. من نه به دنبال احیای سنتی کاذبم نه برای مقوله مدرنیتهای که برای من مدرنیته استعماری است، موضوعیتی قائلم.
هدف من در این کتاب و کتابهای دیگر عبور از این دوگانه کاذب ذهنهای استعمارزده است. من به دنبال بازسازی عناصر تاریخی ایران هستم که ذاتاً متکثر هستند. این التقاط و تکثر ویژگی قدرت و دلیل استمرار فرهنگ چندجانبه ماست. من برای ایران، آیندهای مبتنی بر تجارب تاریخی متصورم. مولفههای این تاریخ و ریشههای اندیشگی آن تحت تاثیر دوگانههای کاذبی مثل «سنت و مدرنیته» از بیخ و بن تحریف شده است.
اولین کاری که باید بکنیم این است که این دوگانههای کاذب استعماری و استعمارزده را به بایگانی تاریخ بسپاریم. سپس برگردیم به شناسایی مجدد مولفههای فرهنگ خودمان بر اساس متون و شواهد تاریخی و فلسفی و فکری و…، بعد هم به برساختن و پرداختن آن مولفهها برای نسل جدیدی از تفکر بپردازیم.
۲۱۶۲۱۶







نظر شما