ممدانی بدون تحقیر کردن ترامپ، حرفش را زد

آسیبی که جریان چپ (تحت القاء حزب توده) از زمان پهلوی به ایران زد این بود که باب گفت وگوی جامعه ایرانی با نخبگان جامعه آمریکا را بست. بخش مهمی از جریان اندیشه‌ورزی و نوآوری در آمریکا توسط «مهاجرین» شکل می‌گیرد و متاسفانه رسانه‌ها و نخبگان ایرانی هیچ‌گونه گفت وگوی فکریِ دامنه‌داری با رسانه‌ها و نخبگان آمریکایی نداشته و ندارند. جامعه روشنفکری ایرانی سال های طولانی است که هیچ گفت وگوی جدی با «ممدانی‌های آمریکا» نداشته است. و سؤال اینجاست که این روند تا کی ادامه خواهد یافت؟

این میزان پخته رفتار کردن یک جوان در این سن‌وسال شگفت‌آور است. بدون استرس، بدون تیک‌های عصبی، بدون هیجان‌های پرخاشگرانه، زبان بدن او توأم با متانت و وزانت بود. این سوال پیش می‌آید که او چه مشاورینی داشته؟ و چه مشاورینی دارد؟ در قلب ثروت و قدرت و جایی که بسیاری از افراد دچار استرس و تنش‌های رفتاری می‌شوند، این میزان وقار و پختگی فراتر از تصور است. کتاب «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» نوشته جان بولتون در ۵۹۲ صفحه به این می‌پردازد که چقدر فضای این اتاق توأم با استرس و تنش است. درباره رفتار زهران ممدانی ذکر این نکات ضروری است:

 ۱- بجای “مرگ بر” گفتن! (تفاوت ممدانی با باراک اوباما)

کنشگری ممدانی یک تفاوت اساسی با کنشگری اوباما داراست: از سال ۲۰۱۶ که بحث بهمن شدنِ گلوله برفی ترامپ در سیاست آمریکا جدی شد تا به امروز  (۲۰۲۵) گفتمان اصلی باراک اوباما و تیم او (نظیر بایدن، میشل و کامالا هریس) پریدن به ترامپ است. عملا اوباما در تمام این سال ها هیچ «حرف جدید و جدی»‌ای نداشته/نزده و اوج کنشگری اوباما «کوبیدن ترامپ» بوده است. در حالی که زهران ممدانی در نیویورک (که شهر ترامپ است!) بجای اینکه صرفا کوبیدن ترامپ را «محور» فعالیت‌هایش قرار بدهد، حرف های جدیدی زد و محورهای دیگری (غیر از دشنام دادن به ترامپ) را برگزید.

عملا ممدانی بجای شعار مرگ بر گفتن، کوشید که «حرفی‌ برای گفتن» داشته‌باشد. او با این که نسبت به ترامپ و اسرائیل موضع جدی داشت، ولی از مسیر دیگری با قلب‌ها و اذهان شهروندان نیویورک ارتباط گرفت. مسیری که اوباما و کامالا هریس از آن عاجز بوده‌اند.

 ۲- هنر ذهن بشر در تقسیم قدرت

کاخ سفید دیروز یکی از محصولاتِ ذهن «انسان» در طراحی ساختارهای جو امع را دید: تقسیم قدرت. ترامپ می‌داند که نمی‌تواند بر اریکه امپراطوری فعال مایشاء تکیه بزند، و ناچار است که به قدرتِ ممدانی تمکین کند. ممدانی هم می‌داند که برای اداره نیویورک «ناچار است» پنجره گفت وگو با ترامپ را گشوده داشته باشد.این «هنرِ انسان» است که سال‌ها پیش فهمید «قدرت» باید «تقسیم» شود.

تصوّر کنید زاکانی به دیدار پزشکیان برود و این گونه متین، وزین و پخته رفتار کند. هرگز زاکانی چنین رفتار نخواهد کرد. چون درک زاکانی از مفهوم قدرت، و تقسیم قدرت درکی بسیط و ساده است. و چرا فقط زاکانی؟ عملکرد هیجانی فرماندار کالیفرنیا، گوین نیوسام را مقایسه کنیم با عملکرد زهران ممدانی: گوین نیوسام هم در عنفوان جوانی شهردار سانفرانسیسکو شد (و سپس فرماندار کالیفرنیا)، ولی رفتارها و مواضع هیجانی او حتی از زاکانی هم بدتر است.

ممدانی درک روشنی از مفهوم قدرت دارد. او بدون لکنت در قلب کاخ سفید از نسل‌کشی توسط اسرائیل سخن می‌گوید ولی همزمان می‌فهمد که برای پیشبرد اهدافش نباید پرخاشگری پیشه کند. آنگونه پرخاشگری که امثال زاکانی یا گوین نیوسام پیشه کرده‌اند.

  ۳- از سندرز سالخورده تا ممدانی جوان

سال‌های طولانی برنی سندرز در سخنرانی‌های متعدد نسبت به مشکلات ساختاری آمریکا سخن گفت، ولی مسیری را که سندرز در نزدیک به ۵۰ سال طی کرد، ممدانی در کمتر از ۳ سال طی کرد. حرف‌های سندرز همیشه اصولی بوده، ولی پیرمرد در برقراری ارتباط با «جمهورِ جامعه آمریکایی» موفق نبوده است.

سندرز با اینکه موفقیت‌هایی داشته، ولی هرگز موج جدی در میان جمهور جامعه ایجاد نکرد. ولی ممدانی در همین مدت کوتاه مسیر سندرز را با ارتفاع موج بلندتر طی کرده است. ممدانی به ظرائفی توجه داشته که سندرز در هشتادسالگی به آن ها بی‌توجه است.

  ۴- ما و آمریکا

سخنان سعید لیلاز درباره آمریکا شنیدنی است! چنان درباره آمریکا سخن می‌گوید که گویی آمریکا روستایی در ضلع شمالی روستای اجدادی‌شان است. مشکل از سعید لیلاز نیست؛ جامعه روشنفکر ایرانی از زمان جلال آل‌احمد نسبت به «مفهوم آمریکا» با ساده‌سازی سخن گفته‌است.

در نگاه روشنفکر/سیاستمدار ایرانی، آمریکا کشوری است که توسط چند نفر پشت‌پرده! مدیریت می‌شود حال آنکه آمریکا دیگِ‌ جوشانی است که در آن نه نژاد به استقرار رسیده و نه اندیشه. از این دیگ جوشان گاه باراک‌اوباما بیرون می‌آید و گاه ایلان ماسک. گاه سندرز سخن می‌گوید و گاه ممدانی.

آسیبی که جریان چپ (تحت القاء حزب توده) از زمان پهلوی به ایران زد این بود که باب گفت وگوی جامعه ایرانی با نخبگان جامعه آمریکا را بست. بخش مهمی از جریان اندیشه‌ورزی و نوآوری در آمریکا توسط «مهاجرین» شکل می‌گیرد و متاسفانه رسانه‌ها و نخبگان ایرانی هیچ‌گونه گفت وگوی فکریِ دامنه‌داری با رسانه‌ها و نخبگان آمریکایی نداشته و ندارند. جامعه روشنفکری ایرانی سال های طولانی است که هیچ گفت وگوی جدی با «ممدانی‌های آمریکا» نداشته است. و سؤال اینجاست که این روند تا کی ادامه خواهد یافت؟

منبع: کانال نویسنده

۲۱۶۲۱۶

کد مطلب 2146674

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار