به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، شیخ مفید (محمد بن محمد بن نعمان) از برجستهترین علماء و متکلمان شیعه در قرن چهارم هجری است که آثار علمی و معنوی او تأثیری عمیق بر تاریخ اندیشه شیعی و حیات حوزههای علمیه داشته است.
زندگی او نمادی است از پیوند علم و ایمان؛ از تربیت اولیه در خانوادهای عالمپرور تا حضور در محافل علمی بغداد و مجادلات علمی با عالمان اهلسنت، و دریافت عنایت و لقبهای والای از سوی امام زمان(عج).
تاریخ ولادت شیخ مفید:
شیخ مفید، این ستاره درخشان آسمان علم و کلام امامیه، در یازدهم ذیالقعده سال ۳۳۶ یا ۳۳۸ هجری قمری سالروز میلاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) در قریه «سویقه ابنبصری» از توابع «عکبرا» دیده به جهان گشود؛ ناحیهای کوچک اما برخوردار از پیشینه علمی، که در ده فرسخی شمال بغداد و در مجاورت شهر دجیل قرار داشت. عکبرا، اگرچه شهری آرام و کمنام بود، امّا تقدیر الهی آن را گهواره یکی از بزرگترین عالمان جهان تشیع ساخت.
پدر شیخ مفید، چنانکه گزارشهای تاریخی نشان میدهد، در شهر واسط به تدریس و تعلیم اشتغال داشت؛ مردی دانشدوست و فروتن که عمر خود را در راه نشر علم و معرفت سپری کرد. سپس به عکبرا کوچ کرد؛ هجرتی که چرایی آن در منابع روشن نیست، همانگونه که کیفیت و انگیزه قتل او ــ که در همانجا رخ داد ــ نیز در پرده ابهام مانده است. با اینحال، همین سرگذشت گنگ و پرغبار، بر شخصیت علمی شیخ مفید سایه نینداخت؛ بلکه شاید رنجهای کودکی و فقدان پدر، از او مردی ساخت که بعدها با صلابت قلم و قدرت استدلال، به «مُفید» امّت بدل شد.
نسب شیخ مفید:
نجاشی، رجالیِ بزرگ شیعه و از شاگردان برجسته شیخ مفید، در آثار خود با دقتی مثالزدنی به نسب شیخ مفید پرداخته و سلسله تبار او را تا یعرب بن قحطان میکشاند. وی چنین مینویسد:
«محمد بن محمد بن النعمان،
فرزند عبدالسلام بن جابر بن النعمان بن سعید بن جبیر بن وهیب بن هلال بن أوس بن سعید بن سنان بن عبدالدار بن الریان بن قطر بن زیاد بن الحارث بن مالک بن ربیعة بن کعب بن الحارث بن کعب بن علة بن خلد بن مالک بن أدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قَحطان»[رجال النجاشی/٣٩٩]
این سلسله طولانی، زنجیرهای است از تاریخ و هویت.
یَعرب بن قحطان در گزارش بسیاری از مورخان، پدر عرب و نخستین سخنگوی زبان عربی دانسته شده است؛ و قحطان، به نقل منابع تاریخی، فرزند حضرت هود(ع) معرفی شده است. بدینسان، نسب شیخ مفید در امتدادی قرار میگیرد که با پیشینهای کهن، اصیل و ریشهدار، در تاریخ عرب و پیامبران جایگاهی ممتاز دارد.
وجه لقب «ابنِ المُعَلِّم»
شیخ مفید در میان القاب متعدد خود، به «ابنِ المُعَلِّم» نیز شناخته میشود. این عنوان، برگرفته از پیشه پدرش ــ محمد بن نعمان ــ است؛ وی نخست در شهر واسط و سپس در عکبرا به کار تعلیم و تدریس اشتغال داشته است. بدینسبب، مردم فرزند او را «ابنِ المعلم» نامیدند؛ لقبی که هم نشانی از شغل پدر دارد و هم بیآنکه مقصود باشد، از آینده فرزند خبر میدهد؛ چرا که شیخ مفید خود بعدها به معلمِ بزرگ کلام امامیه و استاد اندیشه شیعی بدل شد.
وجه لقب «مفید»:
«مفید» در لغت به معنای سودبخش، سودمند، فایدهرسان، اثرگذار، ثمربخش و نافع آمده است؛ واژهای که بر کسی اطلاق میشود که حضورش مایه رشد و اثرگذاری باشد. این لقب در تاریخ برای شیخ محمد بن محمد بن نعمان از آنرو شهرت یافت که آثار، مناظرات و خدمات علمی او ثمربخش و راهگشا بود.
وجه ملقّب شدن محمد بن نعمان به «مفید»:
در سبب شهرت یافتن محمد بن محمد بن نعمان به لقب «مفید»، دو دیدگاه نقل شده است:
۱. نخستین و مهمترین دیدگاه، انتساب این لقب به عنایت و خطاب مستقیم حضرت ولیّعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
علامه بهبهانی گفته است:
در کتاب الاحتجاج توقیعاتی از حضرت صاحبالامر(عج) به جهت جلالت شأن او ذکر شده است…»
شیخ طبرسی در آغاز کتاب الاحتجاج میگوید:
«ما اکثر اخبار را با اسنادشان در این کتاب نقل نمیکنیم؛ بلکه تنها آنهایی را آوردهایم که یا بر اجماع علمای شیعه متفق باشند، یا مطابق آن چیزی باشد که عقل بدان دلالت میکند، یا در سیره و کتابها میان طرفین مخالف و موافق مشهور باشد.
به عبارت دیگر، او تصریح میکند که در کتاب الاحتجاج تنها اخباری نقل شدهاند که با اجماع، استدلال عقلی یا شهرت میان گروههای مختلف شیعه و اهل سنت مطابقت داشته باشند.[نجم الثاقب/٢/۲۴۱]
در طول سی سال، سی توقیع شریف از ناحیه مقدّسه حضرت حجّت(عج) خطاب به شیخ صادر شده است؛ توقیعاتی که در عنوان بسیاری از آنها تعبیرات گرم و تکریمآمیزی چون:
«برادر گرامی و استوار؛ شیخ مفید...»
به چشم میخورد.
شـیـخ طبرسی در احتجاج و ابن شهر آشوب در معالم العلماء آورده که لقب مفید را امام زمان(عج) به شیخ مفید داده است.
شیخ طبرسی در کتاب احتجاج می گوید:
در واپسین روزهای ماه صفر سال ۴۱۰ هجری قمری، توقیعی خطاب به او صادر شد که در آغاز آن، حضرت برای نخستینبار لقب «مفید» را به وی عطا فرمود. توقیع با این عبارت نورانی آغاز میشود:
«لِلْأَخِ اَلسَّدِیدِ وَ اَلْوَلِیِّ اَلرَّشِیدِ اَلشَّیْخِ اَلْمُفِیدِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ أَدَامَ اَللَّهُ إِعْزَازَهُ؛ به برادر استوار و سرپرست خردمند، شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان؛ خداوند عزت و پایندگی او را افزون دارد.»[الإحتجاج/۲/۴۹۵]
در توقیعی دیگر، به تاریخ پنجشنبه ۲۳ ذیالحجة سال ۴۱۲ هجری قمری، لطف و عنایت حضرت افزونتر جلوه میکند و چنین خطاب میفرماید:
«سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلنَّاصِرُ لِلْحَقِّ اَلدَّاعِی إِلَیْهِ بِکَلِمَةِ اَلصِّدْقِ؛ سلام خدا بر تو باد! ای یاریکنندۀ حقّ، ای خوانندۀ به سوی او با کلمۀ صدق و راستی»[الإحتجاج/۲/۴۹۸]
تعبیری که شکوه و عظمت علمی و معنوی شیخ را برای شیعیان زمان آشکارتر ساخت.
ابنشهرآشوب نیز در معالم العلماء همین معنا را تأیید کرده و مینویسد:
"لقبه بالشیخ المفید صاحب الزمان (ص)؛ حضرت صاحبالأمر(عج) او را به لقب مفید ملقّب فرمود."[معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعة و أسماء المصنفین قدیماً و حدیثاً/۱۱۳]
این تعبیرات، نشاندهنده مرتبهای استثنایی از وثاقت، اخلاص و خدمات علمی است؛ گویی امام زمان(عج) با این لقب، مهر تأییدی بر اثرگذاری علمی، صداقت در دفاع از حق، و پایداری شیخ در مسیر امامت و ولایت زده باشد.
۲. دومین دیدگاه، انتساب این لقب به شیخ مفید از سوی دانشمندان اهلسنّت می باشد.
برخی ــ همچون وَرّام بن أبی فراس[مجموعة ورّام(تنبیه الخواطر و نزهة النواظر)/۲/۳۰۲_۳۰۳] یادآور شده اند که این عنوان در آغاز از سوی عالمان بزرگ سنّی در برخورد با شیخ صادر شد.
لقب «مفید» نه تنها از ناحیه امام زمان(عج)، بلکه از سوی دانشمندان برجسته اهلسنّت در بغداد به شیخ مفید داده شد.
بغداد؛ کانون جوشش دانش:
در آن روزگار، بغداد قلب تپنده علم و محل تلاقی اندیشهها بود. فقیهان، متکلمان و محدثان از اطراف جهان اسلامی بدان شهر روی میآوردند و در محضر استادان بزرگ، فنون مختلف را فرا میگرفتند. شیخ مفید نیز پس از گذراندن مقدمات، راه بغداد را در پیش گرفت و نزد چهرههای برجسته هر علم زانوی تلمذ زد و از هرکدام بهرهای وافربرد.
ماجرای مجلس علی بن عیسی الرُّمانی و لقب «مفید»:
ورّام بن ابی فراس در بیان داستان می گوید:
شیخ مفید اصالتاً اهل عکبرا بود. او با پدرش به بغداد آمد و نزد ابوعبدالله معروف به الجعلی در محله درب ریاح مشغول به تحصیل شد. سپس به مجلس درس ابویاسر فرزند أبی الجیش که در محله دروازه خراسان تدریس می کرد حاضر شد.
ابویاسر پس از مدتی به فضل و کمال شیخ آگاه شد و به او گفت: چرا به نزد علی بن عیسی الرُّمانی نمی روی و در علم کلام و سائر علوم اسلامی از او استفاده نمی کنی؟
شیخ مفید فرمود: من او را نمی شناسم و لذا ابویاسر یکی از شاگردان خود را همراه او کرده و نزد رمّانی فرستاد.
دنباله داستان را شیخ مفید(ره) چنین نقل می کند: هنگامی که به مجلس درس رمّانی رسیدم، دیدم مجلس او پر است از فضلاء و دانشمندان.
نزدیک درب نشستم و به تدریج که مردم می رفتند و محفل خلوتتر می شد نزدیک تر می رفتم.
در این میان مردی وارد شده گفت: کسی پشت درب اجازه دخول می خواهد و می گوید اهل بصره هست.
رمانّی پرسید: از دانشمندان است؟
آن مرد گفت: نمی دانم، جوانی است که می خواهد به نزد شما بیاید.
رمّانی اجازه داد و آن مرد وارد شد.
آن دو مدّت زیادی با هم صحبت کردند، تا اینکه آن مرد جوان به رمّانی گفت: چه میفرمایید درباره حدیث غدیر و داستان غار؟ (یعنی جریان رفتن ابوبکر با پیامبر به غار ثور که اهل سنّت آنرا دلیل بر خلافت و فضیلت ابوبکر می دانند)
رمّانی گفت: اما داستان غار درایت و امری مسلّم و معلوم است و اما حدیث غدیر، روایت است و منقول و آنچه از درایت به دست میآید از روایت مستفاد نگردد و همواره درایت بر روایت مقدم است.
مرد بصری دیگر نتوانست سخنی در پاسخ رمّانی بگوید و لذا از مجلس برخاسته و بیرون رفت.
شیخ مفید می گوید: من در این هنگام پیش رفته و به رمّانی گفتم: جناب استاد سؤالی دارم.
گفت: بپرس
گفتم: چه می گویید درباره کسی که بر امام عادل خروج کند و یا با او بجنگد؟
رمّانی گفت: چنین کسی کافر است، و بعد دوباره گفت: نه، بلکه فاسق است.
من گفتم: در مورد امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسّلام ـ چه می گویی؟
گفت: او امام است و مفترض الطاعة.
گفتم:دربارة جنگ جمل و طلحه و زبیر و عایشه چه میگویی؟
گفت: آنها از کرده خود که جنگ با علی ـ علیهالسّلام ـ بود توبه کردند.
من گفتم: اما داستان جنگ جمل درایت و مسلّم است واما حدیث توبه کردن آنها روایت و منقول است.
رمّانی گفت: آیا تو هنگام سؤالات آن مرد بصری از من، حاضر بودی؟
گفتم: آری
گفت: پاسخی که دادی مرا مجیب کرد و در حقیقت این سخن تو در پاسخ همان سخنی بود که من به آن جوان گفتم؛ آنگاه پرسید:
تو کیستی و چه نام داری و نزد چه کسی درس میخوانی؟»
گفتم: من معروف به ابن المعّلم هستم و نزد شیخ ابی عبدالله الجعلیّ درس می خوانم.
گفت: چند لحظه بنشین تا من باز گردم.
پس من منتظر ماندم تا او از اندرون خانه برگشت و نامهای سر بسته به من داد و گفت:
این نامه را به استادت ابی عبدالله بده.
من نامه را گرفته و به استاد دادم. استادم نامه را گرفت، آنگاه مدّتی خندید وگفت: داستان تو با رمّانی چه بوده که او سفارش تو را به من کرده و تو را به مفید ملقّب کرده است؟
من داستان را نقل کردم و او مجدداً به خنده افتاد.[تنبه الخواطر ونُزهة النواظر/۶۲۱]
ماجرای مجلس قاضی عبدالجبار و لقب «مفید»:
قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین داستانی نقل میکند که از مشهورترین شواهد این لقبگذاری است:
روزی قاضی عبد الجبار معتزلی یکی از بزرگان اهل سنت و دانشمندان نامی در علم اصول و کلام در مجلس درس خود نشسته بود و دانشمندان شیعه و سنی در مجلس او حاضر بودند شیخ مفید که در آن موقع مجتهد شیعه و قاضی عبد الجبار نام او را شنیده ولی تا آن روز او را ندیده بود بمجلس وی در آمد و دم در صف آخر بنشست.
پس از لحظهای رو به قاضی کرده گفت: اگر اجازه دهی سؤالی است در حضور این دانشمندان بپرسم؟ قاضی گفت: بپرس، مفید گفت: این حدیثی که شیعه روایت کنند که پیغمبر(ص) در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» صحیح است یا شیعه آن را ساختهاند؟ قاضی گفت: صحیح است، مفید گفت: مقصود از «مولی» چیست؟ قاضی گفت: مقصود اولویت و آقائی است، مفید گفت: اگر چنین است پس این همه اختلافات و دشمنی ها میان شیعه و سنی برای چیست؟ قاضی گفت: ای برادر این حدیث (یعنی حدیث غدیر) روایت است (و چیزی است که نقل شده) ولی خلافت ابو بکر درایت و امری مسلم است و مردم عاقل بخاطر روایتی درایت را ترک نمی کنند.
مفید از این سؤال صرف نظر کرده فرمود: چه می گوئید: در این حدیث که پیغمبر به علی(ع) فرمود: «یا علی حربک حربی و سلمک سلمی» (یعنی جنگ با تو جنگیدن با من است و صلح و سازش با تو صلح با من است)؟ قاضی گفت: این حدیث صحیح است! مفید گفت: با این حدیث در باره اصحاب جمل (که با امیر المؤمنین جنگ کردند) چه می گوئید و بنا به گفته شما باید کافر باشند؟ قاضی گفت: ای برادر آنها توبه کردند، مفید فرمود: جناب قاضی جنگ جمل درایت و امری مسلم است ولی توبه کردن آنها روایت و شنیدنی است، و خود شما لحظهای پیش گفتید: مردم عاقل بخاطر روایت ترک درایت نمیکنند؟!. قاضی سخت در جواب فروماند و متحیر گردید و نتوانست پاسخی بگوید، ساعتی سر بزیر انداخته آنگاه سر برداشته گفت: تو کیستی؟ مفید فرمود: خادم شما محمّد بن محمّد بن نعمان هستم، قاضی برخاست و دست شیخ مفید را گرفته بر جای خود نشانیده به او گفت: «أنت المفید حقّا» (یعنی بحقیقت که توئی مفید).
علمای مجلس از این رفتار قاضی سخت رنجیده خاطر شده و همهمه در میانشان افتاد، قاضی رو به آنها کرده گفت: ای فضلاء و ای دانشمندان دین این مرد مرا ملزم و محکوم نمود و من پاسخی ندارم به سؤال او بدهم اگر شما پاسخی دارید بگوئید تا از آنجائی که نشسته برخیزد و بجای خویش بنشیند؟! کسی نتوانست پاسخ او را بدهد.
این خبر که بگوش عضد الدوله دیلمی رسید مفید را خواسته و جریان را از او پرسید، سپس دستور داد مرکوبی مخصوص باقلاده زرین و جبّه و دستاری نیکو و صد دینار اشرفی و یک بنده به او دادند و برای هر روزه ده من نان و پنج من گوشت برای منزل مفید حواله داد.[مجالس المؤمنین/مجلس پنجم]
دانشمندانی که لقب «ابنالمعلّم» و «مفید» داشتهاند:
صاحب روضات الجنّات پس از بیان جایگاه علمی شیخ مفید، به این نکته اشاره میکند که کاربرد این دو لقب در تاریخ دانش اسلامی بسیار محدود بوده و تنها چند تن به این عناوین شناخته شدهاند.
او مینویسد:
پس از شیخ مفید، هیچیک از عالمان شیعه به لقب «مفید» نامیده نشد، مگر محمّد بن جَهْم اَسَدی حلّی؛ و در اسناد و اجازات، از او با عنوان «مفید بن جَهْم» یاد کردهاند. این کاربرد نشان میدهد که عظمت علمی عنوان «مفید» چنان بود که جز بر افراد نادر و ممتاز اطلاق نمیگردید.
اما در میان علمای اهلسنّت، فردی که به لقب «مفید» خوانده شده، ابوالحسن علی بن ابیالبرکات است که در سال ۶۱۷ هجری درگذشت. وی از دانشمندان نامدار اهلسنّت بوده و لقب مزبور در میان عامه بیشتر به او اشاره دارد.
در مورد لقب «ابنالمعلّم»، روضات میگوید:
شخصی که به این عنوان معروف شده، ابوالغنائم محمد بن علی بن فارِسی واسطی است؛ ادیب، شاعر و از مشاهیر اهلسنّت که در سال ۵۹۲ درگذشت.
غفلت صاحب روضات:
صاحب روضات الجنّات با آنکه از بزرگان تراجمنویسی شیعه است و در ضبط احوال رجال دقتی مثالزدنی دارد، در یک مورد دچار لغزشی آشکار شده است؛ خطایی که علامه محدّث نوری در مستدرک الوسائل به صراحت آن را از غفلتهای بزرگ وی میشمارد.
محدّث نوری پس از نقل کلام صاحب روضات، با عبارتی، پرده از غفلت او برمیدارد و مینویسد:
لقب مفید پیش از محمّد بن جهم، برای گروهی از بزرگان شیعه استعمال شده بود.
سپس نامهایی را برمیشمرد که نشان میدهد لقب «مفید» نه تنها پس از شیخ مفید، بلکه حتی در نسلهای نزدیک به او نیز رایج بوده است. از جمله:
۱. ابو علی فرزند شیخ طوسی:
در اجازات و برخی مصادر رجالی، به صراحت با لقب «مفید» از او یاد شده و حتی گاهی با عنوان «مفید ثانی» معرفی شده است؛ این خود نشانه استمرار و رسمیت داشتن این لقب در فضای علمی امامیه است.
۲. ابو الوفاء عبدالجبار مقری:
وی در منابع به «مفید رازی» مشهور بوده است.
۳. عبدالرحمن بن احمد بن الحسین:
عموی ابوالفتح، که در نیشابور با لقب «مفید نیشابوری» شناخته میشد؛ این نشان میدهد که لقب مفید حتی در گستره خراسان بزرگ نیز رایج بوده است.
این نقدِ دقیقِ محدّث نوری نشان میدهد که لقب «مفید» یک عنوان محدود و منحصر نبوده، بلکه در میان عالمان شیعه رواجی شناختهشده داشته است. آنچه شیخ محمد بن محمد بن نعمان را ممتاز میسازد، نه صرفِ حملِ لقب، بلکه معنای حقیقیِ «مفید بودن» در اندیشه، استدلال، تربیت علمی و نقش تمدنی اوست؛ همان حقیقتی که باعث شد در توقیعات شریف حضرت ولیّعصر(عج)، لقب «الشیخ المفید» به معنای واقعی کلمه به او عطا گردد.
شیخ مفید، با برخورداری از علم جامع، تقوی و معنویت والا، فراتر از زمان خویش ایستاد و به نمونهای جاودان برای پیروان علوم دینی تبدیل شد. لقبهایی چون «مفید» و «ابن المعلم»، نشاندهنده تأیید علمی و معنوی اوست؛ القابی که نه تنها بیانگر توانایی علمی، بلکه نمایانگر اثرگذاری اخلاقی و معنوی او بر جامعه است.






نظر شما