گروه اندیشه: مطلب حاضر نوشته کیاوش کلهر دانش آموخته علوم سیاسی که در صفحه اتاق فکر روزنامه ایران منتشر شده، به طور خلاصه به «تقابل دولت مهندسی چین و جامعه وکلای آمریکا» می پردازد. به عبارت دیگر این مطلب به معرفی و تشریح ایده محوری کتاب جدید دن وانگ، فیلسوف و محقق چینیالاصل مؤسسه هوور دانشگاه استنفورد، با عنوان "افسارگسیخته؛ سودای چین برای مهندسی آینده" میپردازد. از نظر کلهر ایده نوآورانه وانگ این است که رقابت کنونی بین چین و آمریکا را باید نه با دستهبندیهای سنتی (مانند سوسیالیسم/سرمایهداری)، بلکه از طریق تقابل دو نوع سیستم حکومتی جدید دید: ۱. دولت مهندسی (چین) و ۲. دولت یا جامعه وکلا (آمریکا).
در بخش اول یعنی دولت مهندسی چین کلهر می نویسد سیستمی که توسط مهندسان و تکنوکراتها اداره میشود، هدف اصلی اش "ساختن"، عملگرایی شدید و اجرای سریع پروژهها است. مزایای این دولت از دیدگاه وانگ، قابلیت حیرتانگیز در توسعه زیرساختها مانند پلها و بزرگراههای استان گوئیژو و تولید انبوه سریع (مانند شهر شنزن)، حتی با نادیده گرفتن توجیهات اقتصادی کوتاهمدت است. کلهر سپس دیدگاه وانگ به مخاطرات را منعکس می کند بر این اساس که رویکرد مکانیکی به جامعه که انسانها را تنها یک عدد میبیند، منجر به "فجایع مهندسی حداکثری" میشود، مانند سیاست تکفرزندی و اجرای سختگیرانه سیاست "کووید صفر" که هزینههای انسانی عظیمی داشت.
در بخش دوم وانگ به دولت یا جامعه وکلا آمریکا اشاره می کند. از نظر وانگ ماهیت چنین سیستمی که تحت سلطه حقوقدانان است، با تمرکز بیش از حد بر فرآیندهای قضایی و قوانین اداری مشخص می شود. او یکی از ناتوانی این سیستم را در تفکر استراتژیک و اقدام عملی می داند. زیرا وکلا ابزارهای بیپایانی برای "متوقف کردن هر چیز ممکن" دارند. این امر منجر به "جامعهای با عاملیت پایین" شده است که در آن دولت برای ارائه خدمات اساسی، درمانده است مانند تأخیرهای گسترده در پروژه راهآهن سریعالسیر کالیفرنیا در مقایسه با چین.
کلهر نتیجه گیری وانگ از این دو موقعیت را این گونه منعکس می کند که او معتقد است چین در حال تبدیل شدن به یک "دژ" آماده برای درگیری بلندمدت با غرب است که بر خودکفایی و تابآوری تأکید دارد، اما این رویکرد به پدیدههایی مانند "فرار مغزها (RUN)" منجر شده است. او به آمریکا توصیه میکند که با شکستن انحصار وکلا و ایجاد تعادل بین محافظتهای حقوقی و نیاز به توسعه فیزیکی، قابلیتهای ساخت خود را احیا کند تا در رقابت پیروز شود. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
****
از جمله رسانههای تصویری غیرجریان اصلی در بریتانیا که بر بستر یوتیوب بسیار دیده میشود، کانال یوتیوبی Novara Media است. نوارا مدیا در سال ۲۰۱۱ تأسیس شد. این رسانه کار خود را به عنوان یک پروژه کوچک آغاز کرد، اما اکنون به یکی از صداهای اصلی در فضای رسانههای آلترناتیو در انگلستان تبدیل شده است. قریب به دو ماه پیش، میهمان یکی از قسمتهای این برنامه، نویسنده و استادی کاناداییتبار و چینیالاصل به نام دن وانگ بود.
وانگ در دانشگاه راچستر فلسفه خوانده و بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۳ به عنوان تحلیلگر ارشد تکنولوژی در چین فعالیت میکرد. پس از خروج از چین، به عنوان محقق میهمان به دانشکده حقوق ییل پیوست و اکنون در مؤسسه معتبر «هوور» دانشگاه استنفورد پژوهشگر است. دلیل شهرت او که به واسطه آن میهمان یکی از قسمتهای برنامه نوارا بود، انتشار کتابی از او با عنوان «Breakneck: China’s Quest to Engineer the Future» یا «افسارگسیخته؛ سودای چین برای مهندسی آینده» است.
این کتاب که برای او شهرت قابل قبولی رقم زده، به تازگی توسط انتشارات «W. W. Norton & Company» منتشر شد و ایدهای نوآورانه و البته تحلیلی، برآمده از سفرها و مشاهدات بسیار نویسنده طرح میکند. گزارشهای فراوان و البته گفتوگوهای متعددی از او در تشریح ایدهاش موجود است، اما این گزارش میکوشد تا با نگاه به قسمتهایی از کتاب او - که تلاش شده تا به صورت منسجم گردآوری شوند - ایده و ابتکار نظری او را در قاببندی تضاد بین چین و آمریکا ارائه کند.
دو خاستگاه
نقطه آغاز ایده وانگ این گزاره است که قاببندیهای نظری موجود برای روایت دقیق از ساختار دولتهای چین و آمریکا کفایت ندارند. وانگ، استدلال میکند که دستهبندیهای سنتی مانند «سوسیالیسم در برابر سرمایهداری» یا «دیکتاتوری در برابر دموکراسی» دیگر برای توضیح پویاییهای فعلی کافی نیستند. در عوض، او چهارچوب جدیدی را پیشنهاد میکند: تقابل «دولت مهندسی» (Engineering State) در چین با «دولت یا جامعه وکلا» (Lawyerly Society) در ایالات متحده.
دن وانگ چین را به عنوان یک «دولت مهندسی» تعریف میکند؛ سیستمی که «نمیتواند جلوی ساختن را بگیرد و با سرعتی سرسامآور به پیش میرود». به باور او، این تعریف، ریشه در ترکیب رهبری سیاسی و فلسفه حکمرانی دارد. وانگ در کتابش بهروشنی نشان میدهد که مهندسان به معنای واقعی کلمه بر چین مدرن حکومت کردهاند.
از نگاه او، پس از هرج ومرج ایدئولوژیک دوران مائو، دنگ شیائو پینگ تکنوکراتها را به قدرت رساند. تا سال ۲۰۰۲، تمام ۹ عضو کمیته دائمی دفتر سیاسی حزب کمونیست مهندس بودند. هو جینتائو با تحصیلات مهندس هیدرولیک و شی جینپینگ مهندس شیمی، تنها دو نمونه از این روند هستند. حتی در سومین دوره ریاست جمهوری شی هم «دفتر سیاسی با مدیران اجرایی صنایع هوافضا و تسلیحات پر شد». وانگ از تمثیل جالبی برای این تفاوت بهره میبرد و مینویسد: «این اتفاق در ایالات متحده مانند آن است که مدیرعامل بوئینگ، فرماندار آلاسکا شود».
از نظر او، مهندسان، جهان را مجموعهای از مشکلات فنی و فرآیندهای اجرایی میبینند که راهحلهای فنی هم دارند. آنها به جای بحثهای انتزاعی حقوقی، به دنبال «انجام کار» هستند که این ذهنیت منجر به عملگرایی شدید میشود. وانگ در بیان مخاطرات این رویکرد، هشدار میدهد که «نگاه آنان میتواند به رهیافتی مکانیکی به جامعه ختم شود که در آن انسانها تنها اعدادی در یک معادله هستند».
در برابر این ایده، دولت ایالات متحده قرار دارد که دولت یا جامعه وکلا است. وانگ با ارائه آمار نشان میدهد که نیمی از کنگره آمریکا و اکثر رؤسایجمهوری آمریکا به جز هوور و کارتر که مهندس بودند، پسزمینه حقوقی داشتهاند. این جامعه به رغم آن که ممکن است فریبنده به نظر آید، اما سلطه رویکرد حقوقی سرمنشأ مشکلات بیشماری در ایالات متحده است.
از نظرگاه او، در آمریکا، «طراحی قوانین و کمیتههای جدید اغلب جایگزین تفکر استراتژیک میشود» و البته این تنها آفت این نظام سیاسی نیست، بلکه او با قرض گرفتن ایدهای با نام «فتیش فرآیند»، نشان میدهد «که چگونه دولت آمریکا برای انجام هر کاری باید از هزارتوی بررسیهای قضایی و اداری عبور کند». بزرگترین آفت این نظام سیاسی از نظر وانگ اما نه این دو مشکل، بلکه چیزی است که او آن را از بین رفتن عاملیت جامعه میداند. وکلا ابزارهای بیپایانی برای به تأخیر انداختن یا توقف پروژهها دارند. او مینویسد«هدف بسیاری از نخبگان حقوقی آمریکا، نه ساختن، بلکه متوقف کردن هر چیز ممکن» است که این امر منجر به پیدایی وضعیتی شده که وانگ آن را «جامعهای با عاملیت پایین» مینامد. در این جامعه، دولت به باور او از ارائه خدمات اساسی ناتوان و درمانده است.
وانگ برای نشان دادن عینی تفاوت این دو دولت، یک مثال بسیار روشن و عینی و تطبیقی از پروژه راهآهن سریعالسیر در آمریکا و چین میآورد. او با مقایسه زمان و هزینه ساخت خط پکن- شانگهای با خط لسآنجلس- سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا، با کنایه مینویسد: «حاشیه خطای تخمین زمان افتتاح یک بخش جزئی از قطار کالیفرنیا، برابر با کل زمانی است که چین برای ساخت خط پکن-شانگهای صرف کرد!»
آزمایشگاه مهندسی اجتماعی
از بزرگترین مزیتهای کتاب وانگ این است که او بخش مهمی از تحلیلهای خود را بر پایه مشاهدات فراوانی که داشته، سامان داده است. یکی از فصلهای مهم کتاب او برای نشان دادن آنچه آن را «آزمایشگاه مهندسی اجتماعی» مینامد، درباره سفری است که او به استان «گوئیژو» (Guizhou) داشت. به باور او، این «استان فقیر و کوهستانی در چین، آزمایشگاه نهایی دولت مهندسی است» و مینویسد که دولت مهندسی چین، این استان بسیار صعبالعبور را بدل به «موزه پلهای جهان» کرده است.
براساس آمار وانگ، این استان ۴۵ مورد از ۱۰۰ پل مرتفع جهان را در خود جای داده است و توصیف میکند که چگونه دولت مرکزی با نادیده گرفتن منطق اقتصادی کوتاهمدت، سرمایههای عظیمی را به این منطقه سرازیر کرد. بازهم براساس آمار او، گوئیژو اکنون ۱۱ فرودگاه و بیش از ۸ هزار کیلومتر بزرگراه دارد. بازهم به نوشته او، این آزمایشگاه مهندسی اجتماعی دولت چین، با وجود این زیرساختهای مدرن، همچنان یکی از فقیرترین استانهای چین است. با این وجود، «حتی فقیرترین استان چین هم زیرساختهایی دارد که از ثروتمندترین ایالتهای آمریکا برتر است».
او بر آن اذعان دارد که اولویت دولت چین بر توسعه فیزیکی به عنوان ابزاری برای مشروعیت سیاسی و یکپارچگی ملی است. او به خوبی به ابعاد ترسناک این دولت مهندسی هم واقف است و به آنها اشاره هم میکند و مینویسد که «گوئیژو یکی از بدهکارترین استانهای چین است و بسیاری از پروژهها توجیه اقتصادی ندارند». به باور او « در سیستم سیاسی چین، انگیزههای سیاسی برای ساختن میتواند منجر به اتلاف منابع عظیم شود».
قدرت فناوری پایه
در فصل سوم، وانگ به قلب قدرت تکنولوژیک چین، یعنی شنزن میپردازد. او استدلال میکند که قدرت چین نه در اختراع علمی مثل آمریکا، بلکه در توانایی مهندسی و تولید انبوه نهفته است. چین با سرمایهگذاری عظیم روی آموزش نیروی انسانی از طریق سرمایه آمریکایی، به صورت قابل توجهی خود را ارتقا داده است؛ او اشاره میکند که برای مثال، اپل - به عنوان یک شرکت آمریکایی - میلیونها کارگر و مهندس چینی را آموزش داده تا پیچیدهترین دستگاههای الکترونیکی را با استانداردهای دقیق بسازند.
او در یک نقل قول جالب از تیم کوک (مدیرعامل اپل) ذکر میکند که «در چین میتواند چندین زمین فوتبال را با مهندسان ابزارسازی پر کند، کاری که در آمریکا غیرممکن است.» این قدرت حیرتانگیز چین، از انعطافپذیری بسیار خیرهکننده سیستم سیاسی و اقتصادی این کشور ناشی میشود، به طوری که «در شنزن، اگر طرحی نیاز به تغییر داشته باشد، میتوان قطعه جدید را تا صبح روز بعد در تیراژ هزاران عدد تولید کرد.»
فجایع مهندسی حداکثری
یکی از پرجزئیاتترین و البته تکاندهندهترین بخشهای کتاب وانگ جایی است که او با اشاره به دو سیاست تک فرزندی در چین و «کووید صفر» در تلاش است تا نشان دهد که چرا غلبه رویکرد مهندسی در سیاست و اجتماع میتواند فاجعه آفرین هم باشد.
به باور وانگ، معمار سیاست تک فرزندی چین یک دانشمند موشکی بود که با استفاده از نظریه کنترل و مدلهای ریاضی، محاسبه کرد که جمعیت مطلوب چین ۷۰۰ میلیون نفر است؛ او با نمودارهای کامپیوتری دقیق، رهبران چین را متقاعد کرد که جمعیت یک متغیر قابل تنظیم است و باید برای تنظیم بسیار سختگیرانه آن کوشید. وانگ جزئیات تکاندهندهای از اجرای این سیاست ارائه میدهد؛ از «تیپهای شوک» که زنان را با کامیون برای سقط جنین اجباری میبردند تا کمپین سال ۱۹۸۳ که در آن ۱۶ میلیون زن عقیم شدند. به گفته او، این سیاست در چین، جنون دولت مهندسی بود که با غلبه بر سیاستگذاری اجتماعی، فاجعه آفرید.
اما از نظر وانگ، سیاست «کووید صفر» هم از همان منطق تبعیت میکرد و تنها نسخه دیجیتال و مدرن همان رویکرد بود. وانگ که خود در زمان همهگیری در شانگهای زندگی میکرد، قرنطینه دو ماهه سال ۲۰۲۲ را تجربه کرد. او توصیف میکند که چگونه شهری ۲۵ میلیون نفری ناگهان تعطیل شد و مردم برای غذا جنگیدند. یکی از تکاندهندهترین جزئیات، به ماجرایی برمیگردد که او از پهپادهای پرسهزن سخنگو نقل میکند؛ او مینویسد «پهپادها در شب فریاد میزدند: اشتیاق روح خود برای آزادی را سرکوب کنید.»
او به درستی و با دقت فراوان، یکی از تبعات این دولت را شیفتها و تغییرهای ناگهانی و انعطاف آسیبزننده برای تغییر رویکرد میداند و مینویسد که «پایان ناگهانی این سیاست در دسامبر ۲۰۲۲ نیز نمونه دیگری از ویژگی دولت مهندسی بود؛ تغییر جهت ناگهانی بدون توجه به هزینههای انسانی، دقیقاً مانند باز و بسته کردن یک شیر فلکه.»
دژی آماده برای درگیری
وانگ در واپسین بخشهای کتاب، به آینده مینگرد. او چین را در حال تبدیل شدن به یک «دژ» توصیف میکند که درحال آمادهسازی برای درگیری بلندمدت با غرب است. وانگ مینویسد که شی در سخنرانیهایش مدام از «شرایط فوقالعاده» و «طوفانهای خطرناک» سخن میگوید. انتصاب مدیران صنایع هوافضا و تسلیحات در بالاترین ردههای قدرت، نشاندهنده آرایش جنگی این قلعه است.
هدف، دیگر رفاه مصرفکننده نیست؛ بلکه خودکفایی و تابآوری در برابر محاصره احتمالی غرب است. وانگ برآن است که این انزواگرایی، در حالی که توان نظامی را بالا میبرد، چین را از نظر فرهنگی و دیپلماتیک عقیم میکند. وانگ در انتهای کتاب برآن است که آنچه دولت مهندسی چین سالها وعده آن را داد و برای محقق کردن آن کوشید، برای بخش زیادی از جوانان نسل جدید این کشور بسیار ناخرسندکننده است. او در این فصل به پدیده (RUN) یا فرار جوانان در چین اشاره میکند که به معنی فرار نخبگان، ثروتمندان و جوانان خلاق از چین به مناطقی مانند تایلند یا کشورهای غربی است. به باور او، فرار مغزها نشاندهنده فرسایش اعتماد به آیندهای است که دولت مهندسی وعده میدهد.
انتهای کتاب او، مجموعهای از توصیههای هنجاری به دولت آمریکا هم هست. از نظر او، دولت آمریکا با درک نقص و ضعف خود در ساختن، باید به سرعت در تلاش برای جبران کاستیهایش برآید. او مینویسد: «آمریکا باید تعادلی بین حفاظتهای حقوقی - که اکنون بیش از حد مانع پیشرفت شدهاند - و نیاز به توسعه فیزیکی، ایجاد کند.» وانگ پیشنهاد میکند که نخبگان آمریکایی باید متنوعتر شوند و انحصار وکلا شکسته شود تا صداهای مهندسی و تولیدی نیز شنیده شوند. کتاب با این ایده پایان مییابد که رقابت قرن بیست و یکم بین کشوری که «میسازد اما سرکوب میکند» با کشوری که «آزاد است اما نمیتواند بسازد» است. برنده نهایی این منازعه دیرپا از نظر او دولتی خواهد بود که بتواند نقاط قوت طرف مقابل را بدون پذیرش آسیبهای آن جذب کند.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما