روشنگری درباره «حماسه سجادیه» سیدمهدی شجاعی: پاسخ به برداشت‌های نادرست

چندی پیش متنی در نقد رمان ارجمند «حماسه سجادیه» نوشته استاد ارجمند، جناب سیدمهدی شجاعی در فضای مجازی منتشر شد که در راستای چند نوشته دیگر درباره این کتاب ارجمند قلمداد می‌شود و نشان از حرکتی سازمان‌یافته از سوی فرقه‌ای از به ظاهر منتقدان است.

اگر چه این یادداشت‌ها و کنش‌ها، در کنار یادداشت‌هایی که به تمجید این اثر ستگر برخاسته‌اند، خواه از حیث کمی و خواه از حیث کیفی، عدد قابل توجهی نیستند، اما بر خود لازم می‌دانم چند خطی در این باب بنویسم. اما در بادی امر باید این نکته را محض خاطر فرقه مذکور که همواره در جست‌وجوی این هستند که نویسنده هر متنی خودی است یا غیرخودی و اصلاً چه دلیلی دارد هر کسی از راه رسیده چیزی بنویسد؟ عرض کنم که چرا مثلاً این بنده که فیلمنامه‌نویس و کارگردان سینما هستم، تصمیم گرفته‌ام این یادداشت را بنویسم.

خب در این گونه موارد باید یک رفتارشناسی یا بهتر است بگویم یک دیرینه‌شناسی در قضاوت و نقد ادبی در ایران را مورد تدقیق قرار دهیم. این که اگر کسی در حال فعالیت در عرصه‌ای است، اجازه ندارد در عرصه دیگر حرفی بزند. یا مثلاً در راستای همان دیرینه‌شناسی رفتاری برویم سراغ این معنا که جناح‌بندی‌ها و دسته‌بندی‌ها دارند در کشورمان حرف اول را در تصمیم‌گیری‌های منتقدان می‌زنند. فی‌المثل اگر شما را در جرگه کلیشه‌ای روشنفکری قلمداد کنند، پس حق ندارید وارد عرصه امور باطنی و ایمانی شوید و اگر در زمره مومنان قلمدادتان کنند، حق ندارید در عرصه‌های روشنفکرانه قلم بزنید. این‌ها درست نقیض رفتار یک انسان لایه‌مند و دارای وجوه متفاوت اندیشه‌ای است. امری که مع‌الاسف روزانه روز در کشور ما بیشتر دامن حوزه‌های اندیشه‌ای را می‌گیرد و دچار سطحی‌نگری خام دستانه‌ای در نوشتن و نقد ادبی می‌کند.

برای هر دوی این گزاره‌های آسیب‌‍شناسانه این نکته خلاف تواضع را می‌نویسم که این بنده سال‌ها پیش از این‌که به عرصه تئاتر و سینما وارد شوم، داستان می‌نوشتم و از قضا در هر دو مدل فکری یاد شده هم داستان نوشته‌ام و از قضا هم کاندیدای جایزه کارنامه بوده‌ام و هم برنده جایزه کتاب فصل و شهید غنی‌پور. پس حتی اگر در دام جناح‌بندی‌ها هم بیفتید، هر دو سر طیف حقیر را در زمره خود قلمداد کرده‌اند. حال آن‌که خود را مبرا از این دسته‌بندی‌ها می‌دانم و اصل این تقسیم‌بندی را خلاف آزادگی و ذات اندیشه می‌دانم. اما بعد: نوشته‌های یاد شده، نقد این رمان ارجمند را وارد تاویلات سیاسی کرده‌اند و به زعم خود، جناب استاد شجاعی را در حصاری قرار داده‌اند که گویا باید ایشان پاسخ‌گوی مشابهت‌های تاریخی در ازمنه گوناگون باشد. از سویی چون از رمان مذکور نتوانسته‌اند ایراد ادبی بگیرند و دیده‌اند در همه این چهل و اندی سال، یکه‌تاز میدان ادبی داستان‌های آئینی، هم ایشان بوده، با خود گفته‌اند چه کنیم؟ بیاییم مثلاً از مدل روایت داستانی کتاب ایراد بگیریم. پس اینک این بنده در فقرات ذیل عرایضم را تقدیم می‌کنم. اما لازم است در بخش‌های مختلف یادداشتم ارجاعاتی به برخی از گزاره‌های اعضای فرقه یاد شده بدهم.

نخست این‌که همه نقدهای مذکور، از یک دیدگاه واحد و تک‌ساحتی رنج می‌برند و نوشتارشان نیز تحت تاثیر همان نکته دیدگاهی و تفاوت فکری است و آن این است که آیا ما روایت تاریخ را با افق انقلابی‌گری به مفهوم هماره دست‌به‌شمشیر بردن می‌نگریم یا خیر؟ و یا معتقدیم هر امام معصومی در دوره خود به وظیفه خود عمل کرده است و از آن‌جا که هر یک از ایشان در زمره نوری واحد هستند، پس اگر یکی به جای دیگری در زمانه او می‌زیست نیز چنان می‌کرد که آن امام انجام می‌داد؟ این تفاوت دیدگاه بیش از چهل سال است که گریبان دیدگاه‌های ادبی فوق را در میان برخی اصحاب قلم گرفته است. این‌که همه جریان‌های تاریخی و به ویژه عاشورای حضرت اباعبدالله را با عنوان کلمه قیام به مفهوم نزدیک‌ترین تصویری که به ذهن مخاطب می‌رسد یعنی برخاستن ظاهری با شمشیر تعبیر کرده‌اند و قبل و بعد عاشورا را نیز فقط و فقط با تعابیر و حوزه واژگانی انقلاب به مفهوم اصالت شمشیر زدن در هر زمانه‌ای بی‌توجه به شئون زمانه برساخته‌اند. این، از اساس در نگره اصلی خلاف افق دیدی است که در کتاب ارجمند حماسه سجادیه در منظر جناب استاد شجاعی بوده است. جناب سید مهدی شجاعی در همه این چهار دهه، در مدل دوم این منظر تاریخی نگریسته و نگاشته‌اند. این‌که هر امامی در هر دوره‌ای وظیفه‌ای محول و منوط به زمانه خویش داشته است و اصل و اساس مشترک میان همه ایشان، عدل و اخلاق و حفظ شان خلق خدا به عنوان عیال الله بوده است. بنا بر این، رفتار هر یک از ایشان عمل به وظیفه الهی در آن دوره خاص بوده است. امروز نیز که دوران حضرت ولی عصر است، دورانی منحصر به ایشان و طبیعتاً پیچیده‌تر از هر دوران دیگری است. اساساً هم نفس دوران غیبت، این تفاوت مناظر را ایجاد می‌کند. اما دشواری امر در این است که آدم‌های آن جریان خاص علاقه‌ای ندارند که دیگران در شاکله دیگری از رفتار به سر برند و جهان را گونه‌ای دیگر ببینند.

آن‌ها به صراحت می‌گویند هدف استاد شجاعی نقد حکومت و نظام بوده و روایت دوران حضرت امام سجاد را بهانه و دستمایه قرار داده است. ملاحظه می‌فرمایید که همین جمله از کدام خاستگاه می‌آید. حال آن‌که همان‌طور که عرض کردم همه آثار جناب شجاعی حاکی از این نکته مهم است که دوران هیچ امامی قابل قیاس و تطبیق با دوران امام دیگر نیست. پس چطور ایشان به سویی می‌توانند رفته باشند که آنها می‌گویند؟ از اساس منظر جناب شجاعی تطبیق دوران‌ها نبوده و نیست. علاوه بر این‌که آن‌طور که من فهمیده‌ام هرگز ایشان علاقه‌ای به این نداشته و ندارند که شان امام معصومی را به گفتار رسانه‌ای روز آلوده کنند. چون این گفتار و نوشتار رسانه‌ای و دعوای روز بنا بر ذاتش زودگذر است و ناپایدار؛ و چرا اصلاً باید شان متن مربوط به ولی‌خدا به چنین گزاره‌هایی خدای‌نکرده مکدر شود؟

اگر هم در متن کتاب، بحث اسلام اموی طرح می‌شود و یا کلماتی هست که در قاموس اسلام اموی ضبط و منقاد شده و در شیوه و رفتار آن قوم خبیث ثبت شده، و شما احساس می‌کنید شبیه برخی گزاره‌های امروزین و شیوه‌های فعلی است، آیا گمان نمی‌کنید که حکایت برداشتن چوب و فرار دزد است؟ خود را مصداق گزاره‌ای یافتن و هم‌ذات‌پنداری کردن، به معنای نیت اولیه مولف نبوده و نیست. بل، خطایی است که ما داخلش هستیم و وقتی این مهم را خواهیم فهمید که بدانیم بهتر است به جای نفی اصل خطا، به اصلاح امر بپردازیم. در همین راستا جایی از نقدهای مد نظر، گفته شده است که در بحث تشبیه، یک مشبه داریم و یک مشبه‌به. پس اگر حضرت امام سجاد و در مقابلشان حکومت اموی را داریم، باید در اصل تشبیه، امروزه نیز به جستجوی ما به ازاء هر یک از این دو وجه تقابل باشیم. می‌بینید؟ باز هم ماجرای افق دید است. ایشان خیلی علاقه به انطباق همه اعصار دارند. حال آن‌که حکمت شیعی از اساس بر تطبیق ازمنه استوار نیست.

بل بر شناخت تاریخ و فهم وظیفه هر لحظه بنا شده است. منتقدان، نگران عزلت زیبای حضرت امام سجاد در کتاب حماسه سجادیه هستند و به گونه‌ای انگار متوجه نمی‌شوند که وجود یک امام که در عزلت به سر می‌برد چه خطری برای حکومت اموی می‌تواند داشته باشد. این هم به مسأله‌ای نهادینه در نگره‌های مختلف فکری شیعی برمی‌گردد. این‌که عمده کسانی که در ترمینولوژی محض انقلابی به سر می‌برند، همیشه نگران عدم فعالیت ظاهری هستند. چون رفتار امام معصوم را در حرکت ظاهر می‌بینند. ایشان باید با نگرشی عمیق‌تر و باطنی‌تر متوجه شوند که امام معصوم نفس وجودش برای یک حکومت ضاله مایه خطر است.

چون تشعشات وجودی امام معصوم بیش از بخش ظاهری، حیطه باطنی ایشان و تاثیرات آن بر قلوب و اذهان مردم است. شاید برای همین است که حضرت مولا فرموده باشند که من به راه‌های آسمان اشراف بیشتری دارم تا به راه‌های زمین. ضمن این‌که عزلت و عدم فعالیت ظاهری حضرت امام سجاد فی‌نفسه یک کنش اجتماعی و سیاسی و فعالیت است. اما این منتقدان قشری این فعالیت را به رسمیت نمی‌شناسند و وقتی با این نگاه آن مقطع تاریخی را ارزیابی می‌کنند به محضر حضرت هم جسارت می‌کنند و گویا نستجیر بالله جناب امام را دچار انفعال در مقابل حکومت می‌بینند. در حالی که از رفتار حکومت و تلاش برای کشیدن حضرت به میان ماجراها و بحران‌ها دقیقاً واضح است که چه نقشه‌ای دارند و چگونه به واسطه سیاست امام نقش بر آب می‌شود. نگاه جناب استاد شجاعی این است که چنین عزلت‌نشینی امام سجاد، از قضا رفتاری فعالانه و بسی معنادار برای آن مقطع زمانی و برای تاریخ بوده است. از سوی دیگر در این مقطع بحث، منتقدان مذکور تمرکز ویژه‌ای بر کلمه قیام در نهضت حضرت حسین دارند و روایتی از حضرت نقل می‌کنند که توصیف رفتار بنی‌امیه و لطماتی است که به اصل دین و مردم زده‌اند و در نهایت حضرت می‌فرمایند: و انا احقُّ من غیَّر. [من سزاوارترین شخصی هستم که غیرت بورزم.] نقدهای مذکور در ترجمه این روایت بدون عنایت به متن روایت از کلمه قیام استفاده می‌کنند و می‌گویند: حضرت فرموده باشند که من شایسته‌ترینم که با [قیام] تغییر ایجاد کنم.

می‌بینید که همه این مثال‌ها حکایت از این می‌کند که نوشته‌های مذکور منتقدان فرقه خاص صرفاً بهانه‌ای است برای رسیدن به همین بحث تطابق تاریخی و التزام آن، که این هم از ندانستن افق فکری جناب استاد شجاعی حاصل شده است و این نکته مهمی در نقد ادبی است. درست است که ما متن به مثابه متن را مورد مداقه قرار می‌دهیم. اما اجتماع و زمانه مولف و دیدگاه باطنی او باید و باید از میان آثارش مورد مداقه قرار گیرد. این هیچ منافاتی با تئوری حذف مولف رولان بارت هم ندارد. زیرا که تئوری بارت به دلیل عدم وجود واژه‌های کافی فارسی در زمان ترجمان‌های نخستین از آن، دچار کج‌فهمی‌هایی شده است و اینک لایه‌های دیگر آن طرح می‌شود.

اما در بخش دوم عرایضم به برخی مسایل ادبی قید شده در نقدهای مذکور می‌پردازم. منظورم مسایل ادبی‌ای است که ایشان به عنوان نقد نسبت به کتاب حماسه سجادیه روا داشته‌اند. از میان همه نکات ایشان، یکی از آن‌ها بحث مدل روایت و فصل‌بندی کتاب است. آنها معتقدند که این کتاب از اساس رمان نیست، چون دارای وجوه نفس‌الامری یک رمان و توالی رویداد نیست. می‌گویند: نویسنده رمان از روی نخواستن یا نتوانستن از منطق نمایشی رمان تخطی کرده و آن را به جستارهای متعدد غیرروایی منضم ساخته است. بحث نتوانستن درباره جناب استاد شجاعی که شوخی محض است و همه حتی همان منتقدان می‌دانند با چه بزرگی در عرصه ادبیات داستانی مواجه‌اند. اما در بحث نخواستن، گمانم این است که منتقدان از شدت اشتغال به متون روز فارسی و نقد دیدگاهی آن‌ها که کدام خودی و کدام غیرخودی است، اساساً فرصت خواندن بسیاری از متون چند دهه گذشته و امروز خارج از ایران را نداشته‌اند. این شیوه فصل‌بندی و روایت در برخی نویسندگان مهم امریکایی به ویژه نسل بیت امریکا، اعم از آلن گینزبرگ و ویلیام باروز و ریچارد براتیگان، نیز برخی نویسندگان امریکای لاتین مانند روبرتو بولانیو و نیز در رمان‌نویسان رمان نو در اروپا بسیار دیده می‌شود. آلن روب‌گریه و مارگریت دوراس از این دسته‌اند. حتی کوندرا گاه از این شیوه بهره برده و حتی مدل نوشتار خود را رمان-فلسفه نام نهاده است.

در بسیاری فصول رمانش، دیدگاه‌هاش را به صورت واضح بیان کرده و حتی بخش‌های رمانش را به صورت پراکنده و غیرکلاسیک روایت کرده است. در وضعیت پست‌مدرن، و اقتضائات آن اعم از تمرکززدایی، از این شیوه بسیار استفاده شده است. شیوه جناب استاد شجاعی نیز در این رمان، عدم توالی فصول رمان به عنوان یک پیکره کلاسیک است. به این معنی که رمان در هر فصل دارای رفتاری اتفاقاً کلاسیک با خرده روایت داستانی و نیز با مخاطبش است، به گونه‌ای که هر فصل یک داستان کوتاه کامل می‌تواند باشد و در عین حال با فصل بعدی‌اش لزوماً ارتباط ارگانیک ندارد. اما در مجموع شمایل داستانی رمان از پس مطالعه همه بخش‌ها در منظر آدمی جلوه می‌کند.

به زعم حقیر این شیوه نگارش، علاوه بر این‌که گونه‌ای فرم‌گرایی نوین به شمار می‌آید، این نکته را نیز به ما یادآور می‌شود که هر نویسنده‌ای اجازه دارد اثر خود را با هر ساختاری که دوست دارد بنویسد. چطور می‌شود که این شیوه نگارش در خارج از مرزها مطلوب و الگو می‌شود و اینجا خیر؟ نکته دیگر این‌که مخاطب امروز می‌تواند از هر یک از این فصل‌ها به عنوان نمونه‌ای کامل از یک کلیت ساختاری و به عنوان یک سلول کامل بهره ببرد و جایی نقل کند یا ارجاع دهد. اما فارغ از این مباحث، یک نکته دیگر هم هست. به تجربه دریافتم که از پس خوانش هر چهار جلد از این رمان زیبا، می‌توانم یک پازل ذهنی از احوال و اطراف جامعه زیستی دوران امام چهارم شیعیان در دست داشته باشم. شمایلی که اگر لا به لای رفتار کلاسیک و کشش و تعلیق‌های مطول و مفصل پنهان می‌شد، این حجم از لفافه را که در زیست حقیقی این امام عظیم‌الشأن وجود دارد، عیان نمی‌کرد. دوران مورد نظر کتاب، دورانی سخت و پرلایه و سرشار از خوف و خفا است. آیا گمان نمی‌کنیم که رفتار کتاب نیز با ذهن ما همین گونه است و این بسیار می‌تواند مناسبت تام و تمام ساختمانی با اجتماع و بنیان تاریخی آن روزگار داشته باشد؟

دورانی که لحظه به لحظه‌اش با درایت آن امام به سلامت طی شده و بحران‌ها یکی پس از دیگری از سر گذشته و مهم‌ترین گزاره‌های الهی و انسانی و عرفانی از میانه آن و پس از فرو نشستن غبارهای زمانه بر جای مانده و شفاف شده. نیز حضور شیطان و گزارش او در بسیاری بخش‌های کتاب آمده است که مورد توجه منتقدان واقع شده. این نیز در یک پازل غیرمتمرکز به ما می‌فهماند که شیطان که در گزاره‌های دینی جایگاه مهمی دارد، یک موجود منفصل نیست و لا به لای زیست ما و متن ما و فکر ما تنیده است. در همین راستا آنها می‌گویند که زبان استاد شجاعی باعث همراهی ما با شیطان شده و ایجاد گمراهی کرده است. این دیگر از آن دست حرف‌های خنده‌داری است که در هیچ مدل نقدی نمی‌گنجد. چون اگر نویسنده نقد پس از خواندن فصل‌های شیطان احساس همراهی و گمراهی کرده، بهتر نیست فهم کند که آن فصول خیلی موفق نوشته شده‌اند؟ مگر نه این است که ذات شیطان مبتنی بر گمراه کردن است؟

پس جناب منتقد! اگر این فصول باعث همراهی شما شده‌اند، نخست فکری به حال خود کنید و آنگاه به نویسنده رمان درود بفرستید. در جای دیگر نویسنده نقد نگران این است که در عین دیالوگ‌نویسی قوی استاد شجاعی در نوشتن دیالوگ‌های شخصیت‌های منفی، مبادا پیچیدگی‌های شخصیت‌های منفی دوران حضرت امام سجاد، زیر سلطه زبان دیالوگ‌ها فهم نشود! ببخشید کدام پیچیدگی؟! از چه حرف می‌زنید؟! آیا واقعاً نگران این هستید که مبادا در حق یک شخصیت منفی دشمن امام معصوم جفا شود؟! عجب!

بنا ندارم همه فصول نقدها را پاسخ بدهم. چون همان‌طور که گفتم، افق دید ایشان در تناقض با افق دید این رمان ارجمند است. ظاهراً آنها در پی پاسخ به سوالات کلامی و شبهات کلامی در متن کتاب حماسه سجادیه هستند. حال آن‌که شبهات کلامی اگر به سوی تبیین گزاره‌های اعتقادی و سیاسی بناست برود، اگر از حیث تاریخی مورد تشکیک نیست که در این کتاب نیست، لاجرم ورود به آن به منزله ورود به ذهن نویسنده است. کاری که البته باز از همین طیف و صاحبان این مدل نگریستن کم ندیده‌ایم. تاویلات سیاسی و سعی‌هایی که این منتقدان از کتاب حماسه سجادیه برای تطابق‌های تاریخی کرده‌اند، شامل یک فراموشی عظیم و عجیب است. فراموشی این نکته که اولاً همه آثار جناب سید مهدی شجاعی در حوزه ادبیات داستانی آئینی، بیشترین دقت و وسواس را در دقت تاریخی داشته و دارد. به اذعان بسیاری بزرگان، فارغ از بحث ادبی، از حیث تاریخی مو لای درز متون ایشان نمی‌رود و تأملات و مطالعات تاریخی و روایی ایشان، زبانزد خاص و عام است. پروژه عظیم و چندجلدی ایشان درباره تاریخ عاشورا در کنار رمان‌های عاشورایی‌شان، حکایت از این معنا دارد.

در پایان باید بگویم بر این باورم که منتقدان طیف خاص و اهل گروه‌بندی خاص گویا در پی ضربه زدن به هر شکلی به ایشان هستند، یا این‌که خدای‌نکرده بحث حقد و حسادت در میان است و شاید هم تأکید مجدد بر این مفهوم است که اگر خدای‌نکرده رفتاری را در دوره‌ای تاریخی بشناسیم و بفهمیم آن رفتار مذموم است و از قضا بی‌شباهت به رفتار امروزین خودمان نیست، آیا بهتر نیست خودمان را اصلاح کنیم تا این‌که بخواهیم نویسنده کتاب را مورد مواخذه قرار دهیم؟ آن‌چه از بیرون به نظر می‌رسد، گواه آن است که یک موقعیت تاریخی، بیان شده و ناگاه عده‌ای خود را مصداق آن قلمداد کرده‌اند. بی‌که نویسنده در پی آن باشد و بخواهد شان ولایی متن خود را به این تطابقات و تاویلات بیالاید یا اصلاً بر خلاف آنچه گفته شده، ربطی به علم کلام داشته باشد.

این بنده بر این باورم که نقد ادبی در ایران، همواره دچار بحران شناخت تئوری‌های نقد بوده و هست. منتقدان ادبی نه تئوری‌های جدید را خوانده‌اند و نه حد و مرز نقد را می‌شناسند. عموماً حتی نمی‌دانند که در یک نقد درست ساختارگرا باید متن را با ساختار پیشنهاده خودش سنجید و نه با اصولی برون‌متنی. باید تبیین کرد که نویسنده در ساختار پیشنهادی خودش، چه رفتاری با متن و ما داشته است. این البته آرزوی مشرف به محالی است که بخواهیم منتقدان ادبی این طیف خاص را وادار کنیم کتاب بخوانند. ما از این دست رفتارها از این طیف بسیار دیده‌ایم. یادمان نمی‌رود که اعضای این فرقه، بیش از سه دهه پیش با کتاب سترگ و ارجمند کشتی پهلوگرفته نوشته جناب استاد شجاعی چه رفتاری پیشه کردند.

همه تلاششان را در طبق اخلاص شیطانی گذاشتند که شان این رمان الهی را مورد خدشه قرار دهند. اما پر واضح است که حکمت خدا در برابر آن‌ها که می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند، اتمام و اکمال نور خود بوده است. چنان‌چه در همه این سال‌ها کتاب ارجمند کشتی پهلوگرفته، در صدر همه رمان‌های ادبی آئینی ایستاده است و خواه از حیث ادبی و خواه از حیث تاریخی و خواه از حیث تأثیر، گوی سبقت از همه متون دیگر ربوده است. دو دهه پیش نیز، همین‌ها درباره داستان چشم در برابر چشم نوشته استاد شجاعی در کتاب سانتاماریا، گفته بودند که این داستان، داستان نیست، چون از تکنیک فلش فوروارد استفاده کرده است، پس اصلاً داستان محقق نشده است! بله، ما این‌ها را فراموش نکرده‌ایم و گاه چنین حرف‌هایی را به عنوان مطایبه نقل هم می‌کنیم و می‌خندیم و البته نگران می‌شویم و آرزوهای اندیشه‌ای‌مان را بر باد هوا می‌بینیم و غصه می‌خوریم و سپس حتی می‌گرییم. مگر آیا چاره دیگری داریم؟ مگر روزنه امیدی هم مانده است؟

۲۴۲۲۴۴

کد مطلب 2161698

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین