بیبیسی در گزارشی نوشت:
نبود امکانات ارتباطی فعال بین آموزگاران زبان فارسی در سراسر جهان و کمبود پایگاههای اینترنتی آموزش این زبان به نسل دوم کودکان ایرانی در خارج از این کشور از جمله مشکلات این حوزه است.
این مشکلات از موضوع های مورد بررسی در چهاردهمین گردهمایی کانون آموزگاران زبان فارسی در سال 2009 بود که از روز جمعه 30 نوامبر به مدت سه روز در شهر استکهلم سوئد برگزار شد.
در این گردهمایی که به همت کانون آموزگاران زبان فارسی در سوئد تشکیل شد، حدود 60 آموزگار زبان فارسی از کشورهای مختلف اروپایی چون سوئد، اتریش و آلمان با هدف "ایجاد ارتباط بین آموزگاران زبان فارسی برای انتقال تجربههای فردی به یکدیگر"، "گسترده شدن شبکه ارتباطی برای کارهای گروهی" و "ایجاد نوعی تشکل بین آموزگاران و انجمنهای مستقل و غیر وابسته به دولت ایران" گرد هم جمع شده بودند.
تا به امروز به غیر از سوئد که تدریس زبان فارسی، تحت عنوان آموزش زبان مادری برای دانشآموزان خارجیتبار، در سیستم آموزشیآن قرار دارد، تنها در چند کشور اروپایی، دولتها و یا ارگانهای محلی بهطور پراکنده از آموزش زبان مادری حمایت میکنند.
تدریس زبان مادری در بیشتر کشورها به صورت داوطلبانه انجام می شود، چرا که دولتهای کشورهای اروپایی اگرچه دوزبانهگی را مثبت ارزیابی میکنند اما در عمل کمتر پیش میآید که بودجه و امکاناتی برای این کار بگذارند و هنوز جایی برای تدریس زبان مادری به دانشآموزان خارجیتبار، در سیستم آموزشی کشورشان باز نکردهاند.
بهرام توکلی یکی از مسئولان کانون آموزگاران زبان فارسی درباره مشکلات موجود در زمینه آموزش زبان فارسی، می گوید: "حتی در سوئد که نسبت به سایر کشورها شرایط کار مساعدتر شده، هنوز برنامه آموزشی متناسب و معقولی که منطبق با امکانات باشد، وجود ندارد."
به گفته آقای توکلی در سوئد در طول هفته فقط حدود 40 دقیقه فرصت برای آموزش زبان فارسی به هر گروه وجود دارد و آموزگار با گروهی ناهمگون از حیث سطح تسلط بر زبان فارسی رو به رو هستند.
آقای توکلی افزود: " (آموزگاران) با هرکدام از شاگردها باید با روش متفاوتی کار کند. او نمیتواند برنامه آموزشی واحدی برای کلاس داشته باشد. همین کار را با دشوار میکند و بخشی از کار تدریس به عهده والدین دانشآموزان میافتد. بچهها هم چه به دلیل زمان ناکافی و ناهمگونی گروه تدریس و چه به خاطر برخورد نادرست مدیریت مدرسهها و عدم تشاوق دانشآموزان برای یادگیری زبان مادری، چندان علاقهای به یادگیری زبان فارسی ندارند."
آقای توکلی گفت شمار قابل توجهی از آموزگاران سوئدی عقیده دارند وقتی شاگردان خارجیتبار در این مملکت به دنیا آمدهاند و زندگی میکنند ضرورتی برای یادگیری زبان مادری وجود ندارد.
او در این حال می گوید در قیاس با کشورهای دیگر، بچههای نسل دوم ایرانی در سوئد از توانایی خوبی در زمینه زبان فارسی برخوردارند.
نبود سیستم مرکزی برای ساماندهی به برنامه آموزشی زبان فارسی، و درنتیجه عدم تداون و تالیف کتابهای متناسب درسی باعث میشود که ضعفهای زیادی در زمینه مواد آموزشی زبان فارسی در خارج از کشور وجود داشته باشد.
کتابهای آموزش زبان فارسی در داخل ایران نیز برای تدریس در خارج از کشور مناسب نیستند. زیرا این کتابها دارای بار ایدئولوژیک و سیاسی هستند که با معیارهای آموزشی اروپا به نوعی غیردموکراتیک قلمداد میشوند و حتی از منظر دولتهای مبتنی بر دموکراسی، آموزش آنها غیر قانونی است.
وجیهه فاطمی آموزگار زبان فارسی در سخنانی درباره ادبیات فارسی ایران، با تاکید بر این که پوشیده گویی که در ادبیات فارسی و در ادبیات کودکان ما هست کار آموزگاران فارسی در خارج از کشور ایران را برای بهرهبرداری از آنها در امر آموزش دشوار میکند، گفت: "بهرهبرداری از عناصر ادبیای چون استعاره و نماد و ایهام باعث شده تا متونی از این دست معانی مختلفی داشته باشد. در صورتی که کودک میخواهد متنی را بخواند که بتواند با آن ارتباط برقرار کند. در صورتی که برای فهم این نوع از آثار، مدام باید برای او توضیح داده شود."
احمد پوررسول در مورد روشآموزش مدرن و جایگزینی معلممحوری به جای شاگرد محوری سخن گفت. به عقیده او، در روش سنتی تدریس که آموزگار را محور قرار میدهد، عملاً دانشآموز در حالت انفعال قرار میگیرد. به همین دلیل بهتر است با بهرهگیری از روشهای نوین آموزشی بر نقش محوری شاگرد در کلاس درس افزوده شود.
در مدرسه مهاجر می شوم
مرجانه بختیاری، داستاننویس جوان ایرانیتبار ساکن سوئد که جایزه ادبی سال 2009 اتحادیه آموزشی کارگران سوئد را به خاطر دومین رمان خود "میتونی بگی شیبولت" دریافت کرد در روز دوم این کنفرانس درباره زبان مادری و مسایل نسل دوم در خارج از کشور سخن گفت.
این نویسنده 29 ساله که خود از نسل دومیهای ایرانی های خارج از کشور محسوب میشود، گفت: "کودکان خارجی، یعنی کودکانی که از والدین غیر اروپایی متولد میشوند در مدرسه مهاجر میشوند، نه هنگام تولد و در خانه و میان خانوادهشان. آنها وقتی شروع به رفتن به مدرسه میکنند خود را همتراز کودکان دیگر و هموطن آنها میدانند اما اندک اندک متوجه تفاوتها میشوند و درمییابند که از دید جامعه، کشوری که در آن به دنیا آمدهاند وطن آنها نیست. آموزگارها در بهترین شرایط و گاهی برای اینکه ثابت کنند نژادپرست نیستند، حتی با مهربانی غیر طبیعیشان، نوعی فرق بین آنها با دیگر همکلاسیهایشان قائل میشوند. این میتواند برای کودک جالب نباشد."
او در ادامه سخنان خود توضیح داد: "نسل اول ایرانی ها خارج از کشور بیشتر به دلایل سیاسی و اجتماعی، کشور ایران را ترک کردند. این نسل برای رسیدن به آزادی و دموکراسی از کشور میزبان ممنون است. اما نسل دوم چنین تجربهای ندارد."
به گفته خانم بختیاری نسل دومی ها نه میتوانند خوشحال باشند از این که نجات پیدا کرده و نه برای رسیدن به آزادی و دموکراسی حس خاصی دارند چون اصلاً شرایطی غیر از این را تجربه نکرده اند.
او افزود: "در نتیجه وقتی جامعه به چشم خارجی به او نگاه میکند و مدام از او درباره وطن کشوری میپرسد که نه اطلاعاتی درباره آن دارد و نه مسائل آن را تجربه کرده، حسی منفی در او ایجاد میشود که میتواند حتی چگونگی یادگیری زبان مادریشان را نیز تحت الشعاع قرار دهد."
نظر شما