سطح روابط پرتنش کنونی تاچه اندازه تابع فضای تبلیغاتی ـ روانی است تا به این وسیله تهران را وادار به قبول خواستهایی کند که تاکنون در برابر آن مقاومت کردهاست؟ و سرانجام اینکه در صورت پایان دیپلماسی، چه کسی مسئولیت تاریخی شروع جنگ با ایران را خواهد پذیرفت و آیا قادر خواهد بود پیامدهای آن را در سطح گسترده بپذیرد؟
در مقابل، ایران قرار دارد که اگر نخواهد تنها موضوع سؤالهای پرمناقشه بالا، بلکه یکی از طرفهای تصمیم ساز باشد، چه تدابیری را برای ارتقاء امنیتی ـ استراتژیک خود در ابعاد بازدارندگی، هوشیاری و برون رفت از این معرکه در اختیار دارد؟
بدیهی است ارتقاء استراتژیک ـ حتی در عامیانهترین باورها در باره امنیت و توانایی ـ تنها محدود به مقابله نظامی صرف نیست بلکه امنیت و ارتقاء استراتژیک به عوامل دیگری بستگی دارد که مانع سنجش قدرت تنها برپایه معیارهای نظامی صرف میشود. این عوامل در یک ترتیب افقی عبارتند از:
1ـ توانایی در حوزه نظامی ( کیفیت)
2ـ ارتقاء استراتژی اقتصادی ( در چارچوب توانایی ملی و تعاملات منطقهای و جهانی)
3ـ گسترش روابط بین المللی با ترمیم موقعیت مطلوب نزد دیگر بازیگران جهانی
4ـ ارتقاء استراتژی سیاسی با حفظ و تعمیق مشروعیت سیاسی در داخل.
مدیریت هریک از عوامل همپوشاننده بالا برای تهران تعیین کننده خواهد بود؛ به ویژه اینکه تهران مانند رقیبان غربیاش از منابع قدرت متنوع برخوردار نیست و خواسته یا ناخواسته در وضعی قرار دارد که آن را فاقد قدرت ایجاد همسویی مواضع بازیگران جهانی در خدمت به اهداف استراتژیک خودکرده است. تجربه تلاش دیپلماتیک برای ایجاد جبهه متحد برای بقای نظام سیاسی سوریه مصداقی براین مدعاست که مخالفان تهران چنان وضعی را پدید آوردهاند که به سختی میتوان متحدی استراتژیک و کارامد را در اینباره شناسایی کرد. این وضع بیش از هرچیز ناشی از تعلل تهران در تعیین منطقی مرزهای افتراق و اشتراک خود با جامعه بینالمللی در فرصتهایی است که پیش از این برایش فراهم بود؛ مانند هنگامی که هنوز میشد میان رویکرد اروپا و واشنگتن بر سر مناقشه پرونده هستهای ایران تفاوتهای تأثیرگذاری را یافت. همچنین است لزوم هشیاریهایی که مانع بروز تنش در روابط منطقهای با همسایگان میشد.
علاوهبراین، مخالفان تهران در سالهای گذشته کوشیدهاند ایران نزد افکار عمومی جهان جزو مناطق نا آرام جلوه کند؛ اقدامی که به نظر میرسد دولتمردان ایرانی در زدودن چنین انگارهای کمترین تلاش را به عمل آوردند یا لااقل کمتر تلاش کردند که ماهیت بازتاب اخبار ایران را در رسانههای جمعی تغییر دهند.
همچنین یکی از اصلیترین اهداف مخالفان تهران ـ خاصه امریکا ـ عدم شکلگیری انسجام اقتصادی بوده است؛ فرایندی که برخی تصمیمسازیهای غیر واقعی دولتمردان توانست براین روند مؤثر باشد.
اما آیا همه مواردبالا به معنای از دسترفتن فرصتهاست؟ تهران با درک ماهیت اهداف اقدام مخالفانش میتواند هنوز به فرصتسازیهایی همّت کند کههرنوع استراتژی مخالفانش با هررویکرد احتمالی (اقدام ایذایی ـ فرسایشی یا جنگطلبی) دچار نقصان شود. فرصتسازی تهران متکی خواهد بود بر تلاش برای حفظ و گسترش "مشروعیت سیاسی" که گرانیگاه اصلی نهتنها تهران بلکه مخالفان آن نیز هست. این رویکرد بر سطوح چهارگانهای که در بالا به آنها اشاره رفت تأثیر گذاشته و فرصتهایی را ایجاد میکند که کشور را از آسیبهای احتمالی باز دارد.
قدرت تنها با معیارهای نظامی سنجیده نمیشود.
بحران روابط ایران با غرب بر سر پرونده هستهای اکنون با سه سؤال کلیدی روبروست: آیا مسئله برخورد با ایران در سطح کنونی باقی میماند؟ یا به ابعاد بزرگتری مانند آنچه اقدام نظامی خوانده میشود، گسترش خواهد یافت؟
کد خبر 235373
نظر شما