به گزارش خبرآنلاین، «راز فرش آناهیتا» با عنوان فرعی «زنی جوان و بینظیر و تلاش او برای رسیدن به عشق» نوشته مگان ناتال سایرز با ترجمه شیرین لارودی (افراشی) از سوی نشر قطره روانه بازار نشر شد. ناشر در توضیح این کتاب آورده است: ««این داستان، با ارائه جنبههایى از تاریخ، احساسات عاشقانه، ادبیات و رمز و راز، قطعاً براى خوانندگان بىشمارى جذاب خواهد بود.» اگر مجبورتان مىکردند با کسى که دوست ندارید ازدواج کنید، چه مىکردید؟ براى آناهیتا، که دختر قالیبافى از عشایر ساکن ایران در قرن نوزدهم بود، پاسخ این سؤال واقعاً معما جلوه مىکرد. آناهیتا درمىیابد که پدرش مىخواهد او را به همسرى رئیس قبیله درآورد. او باید با رئیس قبیله ازدواج کند، مردى که به نظرش نفرتانگیز است. آناهیتا تصمیم مىگیرد سرنوشت خود را تغییر دهد. او مسابقهاى ترتیب مىدهد و از خواستگارانش مىخواهد راز معمایى را که او در قالى جهیزیهاش مىبافد، پیدا کنند. این کار او با عکسالعملهاى مختلف اطرافیانش مواجه مىشود و توجه مردان متفاوتى را جلب مىکند، از جمله یک فرد سیاسى، معلم مدرسه، چوپان و شاهزاده...»
مگان ناتال سایرز، پردههاى منقش مىبافد و در سفر به ترکیه و ایران، فنون و نمادهاى کهن اشعار عرفانى این کشورها را بررسى کرده و در بافتن فرشهاى خود از آنها بهره برده است. او همراه همسر، سه فرزند، دو گوسفند و گربهاش در ایالت واشنگتن زندگى مىکند.
این ناشر همچنین در بخش ادبیات جهان، «دفتر شماره 1 کارآگاهی بانوان» نوشته الکساندر مک کال اسمیت را با ترجمه طاهره بهادران روانه بازار نشر کرده است. این رمان، نخستین اثر از مجموعهای است که حوادث آن در کشور بوتسوانا روی میدهند و نویسنده در خلال ماجراهایی کاراگاهی، مخاطب را با این کشور بیشتر آشنا میکند. شخصیت اول داستان «دفتر شماره 1 کاراگاهی بانوان» کارآگاهی خصوصی است. او نخستین زنی است که در کشورش وارد این حرفه شده و باانگیزه فراوان سعی میکند مشکلات مردم را برطرف کند تا کشور «بوتسوانا» به مکان بهتری برای زندگی تبدیل شود. او در این راه به موقعیتهای خطرناکی برمیخورد و موانع بزرگی را پیش روی خود میبیند اما با بهرهگیری از ذکاوت و شجاعت خود بر تمامی مشکلات پیروز میشود.
مککال اسمیت بین سالهای1998تا 2011 میلادی، مجموعهای متشکل از دوازده رمان را منتشر کرد که عنوان نخستین جلد آن و همچنین کل مجموعه «دفتر شماره 1 کاراگاهی بانوان» بود. داستان در پایتخت کشوری آفریقایی به نام جمهوری بوتسوانا و پایتخت آن، یعنی شهر «گابورون» روی میدهد. نویسنده در توصیف کشور بوتسوانا آن را مکانی بدون زندانی سیاسی همراه با بانکهایی پر از پول و بدون قرض معرفی میکند و شاید از همین رو است که بسیاری بوتسوانا را از معدود کشورهای دموکراتیک جهان سوم مینامند. از سوی دیگر شاخصههای فرهنگی این کشور و نحوه زندگی مردم در آن در خلال روایتهای ساده نویسنده بیان میشوند. شخصیت اول داستان، دیدگاههای مدرن و سنتی آفریقا را به هم پیوند میزند و دیدگاههای شخصیاش در روند داستان مشهود و تاثیرگذارند.
در توصیف این کتاب آمده: «دختران نافرمان، شوهران گمشده، همسران نااهل، آدمهای حقهباز. اگر شما مشکلی دارید و شخص دیگری نمیتواند به شما کمک کند، به دیدن پرشس راموتسوی (تنها و بهترین کارآگاه زن) در بوتسوانا بروید. روشهای او شاید خیلی متعارف نباشد و شاید مانند خانم مارپل رفتار نکند، اما او گرم، باهوش و زیرک است. این کتاب یک تصویر زیبا و جذاب از دنیای بیرحم ترسیم میکند.»
در بخشی از رمان می خوانیم:
««اِما راموتسو» در دامنهی تپهی کال در آفریقا، دفتر کارآگاهی خود را اداره میکرد.
متعلقات این دفتر کارآگاهی عبارت بود از: یک اتومبیل سفید کوچک، دو میز تحریر، دو صندلی، یک تلفن و یک ماشینتایپ دستی قدیمی. علاوه بر این وسایل، قوریای در دفتر بود که خانم کارآگاه، در آن چای سبز دم میکرد و سه لیوان دستهدار که یکی از آنها متعلق به خود او و دیگری منشیاش بود. سومی نیز به اربابرجوع اختصاص داشت.
میپرسید که یک دفتر کارآگاهی به چه چیز دیگری نیاز دارد؟
دفاتر کارآگاهی به بینش، فراست و هوش و ذکاوت بشری وابستهاند که همهی این خصوصیات، در «اِما راموتسو» جمع شده بود؛ البته هیچ سیاههای همهی این موارد را شامل نمیشود!
یکی دیگر از مزایایی که «اِما» از آن بهره داشت، منظرهی بیرونی دفترش بود که البته این مورد نیز در هیچ جای دیگری یافت نمیشد!
جلوِ درِ ورودی، درخت اقاقیا و درخت خاری قرار داشت که کنارهی جادههای کالاهاری سراسر پوشیده از آن بود.
برگهای سبز زیتونی که زیبایی خاصی به محیط بخشیده بودند.
وقت غروب و صبح قبل از طلوع خورشید، در خنکای هوا، صدای پرندگانی که لابهلای شاخههای این درختان مشغول جستوخیز بودند، شنیده میشد.
آن طرفتر، آن سوی درخت اقاقیا و جادهی خاکی، در افق، سقف زیبا و رنگارنگ خانهها و تپهها منظرهی زیبایی را به وجود آورده بود.
همه «اما» را «امی اما راموتسو» صدا میزدند؛ حتی اگر میخواستند با او خیلی رسمی باشند. ولی خودش ترجیح میداد دیگران به جای خانم «راموتسوی گرانقدر» او را «اما راموتسو» صدا بزنند.
«اما»، هم زن خوبی بود و هم کارآگاه کارکشته و محبوبی؛ زنی خوب در کشوری خوب و زیبا. او عاشق کشورش، بوتسوانا، بود؛ جایگاه صلح و دوستی. او عاشق آفریقا بود؛ به خاطر همهی خصوصیاتش.
«اما» همیشه میگفت: «من به آفریقایی بودنم، افتخار میکنم. من به همهی انسانها عشق میورزم چرا که مخلوق خداوند هستند؛ از جمله، انسانهایی که در این سرزمین زندگی میکنند. اینها مردم...
*
«اوبد راموتسو» یکی از اتاقهای پشتی خانهای را که پس از بازگشت از معدن، در کنار دهکده برای خود ساخته بود، به دخترخالهاش داد تا در آنجا زندگی کند. در واقع این اتاق را به عنوان انبار البسه، پتوهای اضافی و پارافینی که برای پخت و پز از آن استفاده میکرد، در نظر گرفته بود؛ اما آنجا فضای خالی و اضافی داشت که یک نفر میتوانست در آن زندگی کند. پس از رنگکاری و گذاشتن یک تخت و کمد کوچک، اتاق برای استفاده آماده شد. از نظر دخترخالهاش که حالا شش سال از طلاقش میگذشت و پس از آن با مادر و مادربزرگش در اتاقی که تنها سه دیوار داشت، زندگی کرده بود، این اتاق خیلی لوکس و شیک بود.
او مجبور بود لباسهای کهنه و قدیمی بپوشد چون خانوادهاش عقیده داشتند کسی که همسرش او را رها کرده است، همیشه باید با سرنوشت بدِ خود دست و پنجه نرم کند.
شوهرش او را ترک کرده بود چون نمیتوانست بچهدار شود. این کار با زنی که نمیتواند فرزندی داشته باشد، غیرمنصفانه است.
او هزینهی زیادی صرف مشاوره با طبیبان گیاهی و سنتی کرد. یکی از آنها به او قول داده بود ظرف چند ماه توجه شوهرش به او جلب خواهد شد. او داروهای گیاهی زیادی را برای زن تجویز کرد اما از آنها هیچ نتیجهای نگرفتند. پس از آن به سراغ طلسم و سحر رفت که باعث بیماری بیشتر او شد. در این مدت، صبر و تحمل شوهرش دیگر تمام شد و او را ترک کرد.
شوهرش مدت کمی بعد از اینکه او را ترک کرد، از «لوباتسه» تماس گرفته و با غرور به او گفته بود که همسر جدیدش باردار است. پس از یک سال و نیم هم نامهای کوتاه به همراه عکس کودکش برای او فرستاده بود. همراه نامه هیچ پولی نفرستاد و این آخرین باری بود که از او خبری میگرفت. حالا، با داشتن «پرشز» و در آغوش گرفتن او و زندگی در اتاقی با چهار دیوار سفید و تمیز، شادیاش کامل بود. «پرشز» چهارساله اجازه داشت در تخت او بخوابد و شبها، ساعتها برای شنیدن صدای نفس کشیدن او در کنارش بیدار بماند، پوستش را نوازش دهد و دستان کوچکش را در دستانش نگه دارد و از نوازش او لذت ببرد. زمانی که «پرشز» در غروب روزهای تابستان به خواب میرفت، در کنار او مینشست و برایش ژاکت و جورابهای قرمز...»
ساکنان تهران برای تهیه این دوکتاب و هر محصول فرهنگی دیگر(در صورت موجود بودن در بازار) کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
6060
نظر شما