گاهی اوقات می شنویم یا می بینیم که چد نفر با هم اختلاف دارند و پشت سر هم می زنند.در واقع خیری برای یکدیگر نمی خواهند و تیشه به ریشه هم می زنند.تعجب آنجا بیشتر می شود که آنها با هم نسبت سببی یا نسبی یا دوستی بسیار نزدیک هم داشته باشند.کمی فکرکنیم که مگر چقدر این دنیای فانی ارزش دارد که وقت گرانبهای خود را صرف بد گویی از هم می کنیم؟غرض ورزی می کنیم.از حال هم بی خبریم. حال وقتی اتفاق بدی برای یکی از آنها می افتد از همه بیشتر غصه می خوریم و حتی ممکن است به خود بد و بیراه هم بگوییم که ای کاش زنده می شد و می توانستیم جبران کنیم.بهتر نیست با «مولوی» همراه شویم و باور کرده و عمل کنیم که:
غرض ها تیره دارد دوستی را غرض ها را چرا از دل نرانیم
چو بعد مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
عمر می گذرد.بقول حضرت حافظ شیراز:بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین»، اما آنچه که می ماند نام نیک است و کار نیک.یکی از مولفه های تاثیر گذار در این ماندگاری این است که از حال هم غافل نشویم و از بودن در کنار هم لذت ببریم.با این توضیح که هیچ دو انسانی نیستند که در همه خصوصیات مثل هم باشند بلکه تفاوت ها و برخی از تعارض ها در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران حتی نزدیکترین فرد به انسان طبیعی است.
در پایان از «امیر پازواری» شاعربلند آوازه مازندرانی کمک می گیرم تا حرف دلم را بزنم:
امیر گنه جان،کهنه رواد ره کورمه صد دل به غم و یک دل به شاده کورمه
مه دل زخم و زار ،تن ضماد ره کورمه بمرده روز، داد و بیداده کورمه
یعنی :امیر پازواری می گوید که من آن کاروانسرای قدیمی که خیلی ارزش مادی دارد را می خواهم چه کار کنم.صد دل غمگین و یک دل شاد را می خواهم چه کار کنم.دل من ریش ریش شده، روی پوست بدن من پماد می زنید فایده ای ندارد.وقتی مردم و دستم از دنیا کوتاه شد داد و بیداد کردن برای من فایده ای ندارد.
بیاییم از این پس اینگونه عمل کنیم که اگر قرار است لطفی به هم داشته باشیم در زمان زنده بودن باشد.بقول شاعر:
اکنون که در دست توام، مرحمتی کن فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت
سید حسن موسوی چلک
کد خبر 253943
نظر شما