در زمانهاى گذشته کار پیدا میشده
هم براى بنده، هم سرکار پیدا میشده!
تا شود آرام،اعصاب جماعت،پیش از این
دست کم در دکهها سیگار پیدا میشده
هر کسى در جیب شلوارش فرو مىکرده دست
بخش بیرون مانده از شلوار، پیدا میشده!
کفش آدم در نماز ظهر اگر در مسجدى
میشده گم، تا دمِ افطار پیدا میشده
در نماز ظهر فردا،عینهو یک روز قبل
باز هم گم میشده، هر بار پیدا میشده!
بنده از موضوع این کفش،اینقدر فهمیده ام
آن زمان هم آدم بیمار پیدا میشده!
مطمئنم اعتیاد آن روزها هم بوده، چون
بعد مطلع گفتهام: «سیگار پیدا میشده»
منقل و سنجاق و سیخ و لوله در حد وفور
بوده، یعنى بى گمان ابزار پیدا میشده
مى چکیده آب از سوراخ بینىها زیاد
جنس نامرغوب در بازار پیدا میشده
موش و گوش از ابتدا با هم برادر بودهاند
هر چه برگردى عقب،دیوار پیدا میشده!
تا خماران را کند مست از مى مخصوص خویش!
بر در میخانهها خمار پیدا میشده
آرى آن خمار از این رو لاجرم یک یا دو بار
در تمام سال در انظار پیدا میشده
مثل آدم از در میخانه بیرون مىزده
عاقبت خمار هم ناچار پیدا میشده!
من نمىدانم که مشکل از کجاى کار ماست؟!
مثل الان آن زمان هم یار پیدا میشده
رفت و آمد بوده سنگین، گر چه در هر جاى شهر
مجرى اخبار تا اخبار پیدا میشده!
گنج هم بىرنج و بىزحمت نمىآید به دست
تا به گنجى مىرسیدى،مار پیدا میشده
شعر نغز و دلنشین،برعکس اشعار مدرن
لا اقل در قوطى عطار پیدا میشده!
شعر بىمقدار،حتما بوده، شوخى مىکنم!
شعر بد هم آن زمان انگار پیدا میشده
کشور ما بوده در هر دوره در اوج رفاه
هر کجا هم فقر یک مقدار پیدا میشده!
6060
نظر شما