سال 1998 نقطه آغاز فعالیت سیاسی «هوگو چاوز»، رئیسجمهور ناخوش احوال ونزوئلا، محسوب میشود. چاوز قبل از کسب تصدی ریاست جمهوری زمانی که به زندان رفت روابط دوستیش با افرادی که در جنبش جمهوری پنجم بودند، از عمق بیشتری برخوردار میشود و همفکرانی را در بند پیدا میکند. خانم سیلیا فلورس همسر«نیکولاس مادورو» که اکنون به عنوان جانشین چاوز تعیین شده، در آن زمان وکیل بود و نقش اساسی در آزادی چاوز از زندان ایفا کرد. البته دولت وقت نیز در آن زمان با توجه به شرایط و مسائل داخلی ونزوئلا، با اغماض زیادی چاوز را آزاد میکند. یکی از دلایل آزادی چاوز در آن برهه زمانی، فساد گسترده و ناکارآمدی در دولت رافائل کالدرا و نوسان قیمت نفت در تاثیر گذاری درآمدها بود. در بررسی تحولات ونزوئلا اقتصاد آن کشور را باید به عنوان یک اقتصاد نفتی ارزیابی کرد. فساد و ناکارآیی دولت کالدرا موجب شد که چاوز از سال 1998 با سازوکارهای دموکراتیک در ونزوئلا قدرت را به دست گیرد. اکنون این سوال مطرح است که به راستی چاوز در ونزوئلا طی یک دوره 14 ساله چه کرد که این حد نه تنها شرایط کشور، بلکه شرایط منطقه نیز تغییر کرد. نمیتوان به شیوه مخالفانش، اقدامات او را هیچ انگاشت، انکار کرد و یا سراسر پوپولیستی تصور کرد. او همواره توانایی بسیج مردم را در شرایط مورد نیاز داشته و همین توانایی بسیج در ادبیات سیاسی، موجب استمرار و رمز قدرت او بوده است. البته وی حتی پیشبینی هم نمیکرد که با این سازوکارها بتواند به قدرت برسد،به همین دلیل بود در کودتای نافرجام شرکت کرد. اندیشههای وی کاملا نشات گرفته از اندیشههای «سیمون بولیوار» است. وی از ابتدا بلندپروازی و جاهطلبی گسترده ای را در حوزه آمریکای لاتین جستوجو میکرد و این سیاست در قالب مقابله با سیاستهای امپریالیستی کاخ سفید نمود پیدا کرد. چاوز از ابتدا اندیشه ی فقرزدایی در کشورش را به عنوان یک اصل استراتژیک دنبال کرد و توزیع درآمد نفت را به عنوان یک راهکار اصلی مدنظر داشت، وپس از این که به قدرت میرسد در حوزه سیاست داخلی و خارجی همین روند را در پیش میگیرد. چاوز نخستین دنبالهروی جدی کوبا در حوزه آمریکای جنوبی بود. در حوزه سیاست خارجی، چاوز جهت یابی ونزوئلا را به سمت روسیه، کوبا، ایران، اوکراین و چین سوق داد و سیاست نفی وابستگی به کاخ سفید به صورت همهجانبه توسط او پیگیری شد. یکی از دلایل مهم نفی وابستگی به ایالات متحده شباهت زیادی به عملکرد کاسترو دارد. تمام رهبران آمریکای لاتین که مخالف سیاستهای کاخ سفید هستند همواره نوعی هراس از سقوط و براندازی همراهشان بوده است. به همین دلیل بیشترین توانشان صرف ممانعت از براندازی ایالات متحده بوده است. در حال حاضر یکی از نظریاتی که درباره ی کاسترو بیان میشود این است که وی به دلیل هراس سقوط خودش، کشور را طی سالها به سمت سوسیالیسم برده است. این نگرش روانی در چاوز نیز بسیار ریشهدار بوده است. اگر سخنان و اظهارنظرهای وی را طی این سالها بررسی شود واضح است که بیشترین صحبتهای وی، ناسزاگویی به ایالات متحده، روسای جمهوری آمریکا و نگرانی از براندازی و مداخله آنها بوده است. چاوز بعد از آزادی از زندان، قانون اساسی را برای کسب اختیارات بیشتر تغییر داد و ساختار ارتش را به نفع وفاداران خود دگرگون کرد. وی با کمک نیروهای وفادار تحت عنوان نیروهای بولیوار یک ساختار شبه نظامی ایجادکرد. حتی یک بار در سال 2002با کودتا مواجه شد که موفق شد با کمک مردم و همین کانونهای بولیوار و ارتش دوباره به قدرت بازگردد. احساس عاطفی و پیوندی که چاوز طی این سالها با مردم برقرار کرده و برنامههای فقرزدایی چاوز در جذب طبقه متوسط و فقیر از دلایل ماندگاریاش در قدرت بوده است.
احساس عاطفی و پیوندی که چاوز طی این سالها با مردم برقرار کرده و برنامههای فقرزدایی چاوز در جذب طبقه متوسط و فقیر از دلایل ماندگاری اش در قدرت بوده است
کد خبر 267928
نظر شما